فوکونی استفان Stefan Foconi
آندرسون توماس Tomas Andersson
پی رم رد ی
سفرنامه
در ف سق
سفرنامه
nordienT
پیرمردی در سقف
توماس آندرسون و استفان فوکونی
ﺭﻭﻧﻭﺷﺕ ۱.۰ﺁﺫﺭ ، ۱۳۹۰ﺩﺳﺎﻣﺑﺭ ۲۰۱۱
پیرمردی در سقف توماس آندرسون و استفان فوکونی
ترجمه از سوئدی :نامدار ناصرقصری
نام کتاب به زبان اصلیGubben i taket: Några Iran :
چاپ نخست به زبان سوئدی :سال ۲۰۰۳
شمارهی ثبت کتاب چاپی978-91-978421-2-9 :
شمارهی ثبت کتاب الکترونیکی978-91-978421-9-8 : پیوند
[email protected] :
پیرمردی در سقف
توماس آندرسون و استفان فوکونی
ترجمه:
نامدار ناصرقصری
nordienT 2011
یادداشت مترجم این کتاب نخس��تین بخش س��فرنامهی خاورمیانه است که در سال ۲۰۰۳میالدی توسط توماس آندرسون و استفان فوکونی مشترک ًا نوشته شده است .پس از چاپ س��فرنامهی مص��ر در س��ال ۲۰۰۷و س��فرنامهی ترکیه در س��ال ،۲۰۰۹این دو نویسنده اکنون مشغول نوشتن سفرنامهی چهارم خود میباشند. توماس آندرس��ون متولد س��ال ۱۹۵۷میالدی اس��ت و عالقهی زیاد او به سفر به دوران جوان��یاش باز میگردد .او در طی زندگی خود تا کنون ش��غلهای متفاوتی داش��ته اس��ت ،مدتی در س��یدنی شیش��ه پاک کن و مدتی دیگر در سوئد نظافتچی بیمارس��تان بوده است .او تحصیالت دانشگاهی خود را در رشتهی باستانشناسی به پایان برده است و پیش از آنکه به طور تمام وقت به کار نویسندگی بپردازد مدت هشت سال در این زمینه اشتغال داشته است .از توماس آندرسون تا به حال بیش از ۱۰کتاب به چاپ رسیده است. اس��تفان فوکونی متولد سال ۱۹۵۵میالدی است و در استکهلم زندگی میکند. او به مدت ۱۲س��ال ،از جمله در رشتهی ادبیات ،تحصیالت دانشگاهی داشته و در همین رشته نیز از چند سال پیش تا کنون مشغول تدریس در دانشگاه استکهلم بوده است .از او تا به حال ۶کتاب به چاپ رسیده است. همانط��ور که خواننده متوجه خواهد ش��د ،س��بک نگارش این دو نویس��نده با هم متفاوت است .توماس آندرسون معموال ً از جمالت کوتاه و ساده استفاده میکند در حالی که اس��تفان فوکونی بیش��تر مایل به اس��تفاده از جمالت بلند و تو در تو میباشد .او در برخی موارد قواعد دستوری را زیر پا میگذارد و حتی واژه سازی میکند. در ترجمهی این کتاب تالش من بر آن بوده است که سبک نگارش نویسندگان، تا آنجایی که به درک متن صدمه نزند ،حفظ شود.
۵
یادداشت مترجم در آستانۀ پخش الکترونیکی کتاب خوانن��دگان گرامی ،پس از چاپ کتاب ،چند دوس��ت و دس��ت اندرکار ،یادآوری کرده اند که برخی مطالب مربوط به برخی اش��خاص نامبرده ،صحیح نمی باشد. نویس��ندگان کتاب هم یادآور ش��ده اند که چند اش��تباه جزئی در نوشته هایشان راه پیدا کرده است .عالوه بر این بر ترجمۀ متن می توان بیشتر سوهان صافی کشید. امتیاز مثبت پخش الکترونیکی کتاب این اس��ت که می توان در رونوش��ت های آینده این اشتباهات احتمالی را برطرف ساخت .از این رو به این نسخۀ الکترونیکی شمارۀ رونوشت و تاریخ اضافه می شود.
خمین��ی ،خامن��های و خاتمی .س��ه روحانی اعظم در قاب ،نصب ش��ده با میخ بر دیوار .نامبردهی نخست کمی باالتر از جانشین خود و او نیز به نوبهی خود ،کمی باالت��ر از رئیس جمهور نشس��ته اس��ت .خمینی از موضع باال ،ب��ر گلهای که گویی هنوز به بهشت راه نیافته است ،نظارت میکند. موتور یخچال وزوز میکند .قوطیهای کوکاکوال و پاکتهای تتراپک آبمیوه پش��ت شیش��هی بخارگرفته پنهان ش��دهاند .در کنار یکی از دو میز گرد پالستیکی نشس��تهایم و س��عی میکنیم از صحبتهای جوان صاحب مغازه سر در آوریم .او با دس��تهایش ایما و اش��اره میکند و دری را که به س��وی راس��تهی اصلی بازار چهارطاق باز است نشان میدهد .از نگاهش آتش شعله میکشد .لبادهاش همچون بادبانی در باد بازی می کند .او دوباره و دوباره کلمات را تکرار میکند و گفتگوی تک نفرهی خود را به فارس��ی ،که برای ما نامفهوم اس��ت ،ادامه میدهد .باالخره از روی ناچاری ،مرد عابری را برای کمک از کوچه به داخل مغازه میکش��د .ولی ظاهرا ً هیچ چیزی نمیتواند این گرهی کور را بگشاید. صاحب مغازه موقت ًا از تالش خود دس��ت میکش��د و بدون آنکه سفارش داده باش��یم دو کوکاک��وال از یخچ��ال درم��یآورد و روی میز ما میگذارد .بعد پش��ت پیشخ��وان برمیگردد ،دس��تی به ریش��ش میکش��د و همچنان نگاه��ش را به ما میدوزد. ــ فکر میکنی چی میخواد بگه؟ دو مرد جوان دیگر وارد مغازه میشوند. ــ نمیدونم. جوانها ،که هجده بیس��ت س��اله به نظر میرسند ،پس از رد و بدل کردن چند 7
کالم با صاحب مغازه به طرف ما میآیند. یکی از آنها میپرسد: How are you?-
من و استفان همزمان میگوئیم: ــ Very good او در حالیکه با تمام صورتش میخندد میگوید: ــ I love you ج��وان دیگر دس��تانش را روی قلبش میگذارد و تعظی��م میکند .بعد قدمی به س��وی من برمیدارد ،با دو دس��تش سر من را میگیرد و پیشانی من را میبوسد .و بعد نوبت به اس��تفان میرسد .دو جوان دس��ت آخر سری به سوی صاحب مغازه تکان میدهند و در شلوغی بازار گم میشوند. صاحب مغازه ،که در تمام طول این مدت ما را زیر نظر داش��ته اس��ت ،دوباره به س��وی میز ما میآید و گفتگوی تکنفرهی خود را از سر میگیرد ،اینبار با شور و شوق زیادتر و با حرکات بیشتر دستانش .بعد از لحظهای ساکت میشود .نگاه خود را در چشم ما میدوزد و میگوید :اسرائیل! فکر میکنیم که یک وعده تبلیغات سیاس��ی به حلقوم ما فرو خواهد ش��د .ولی به جای آنکه از اس��رائیل به عنوان النهی ش��یطان نام ببرد ،چهرهاش به خندهای باز میش��ود و شس��تش را باال میگیرد و بعد از آن نوبت به آمریکا ،انگلیس و فرانسه میرس��د .برای این کش��ورها هم نه تنها یک شس��ت بلکه هر دو شستاش را باال میگی��رد تا جایی برای س��وءتفاهم باقی نماند .و برای آنک��ه واکنش ما را ببیند و بفهمد نظر ما چیست گاه به من و گاه به استفان نگاهی میاندازد. ما لبخندی از روی نگرانی میزنیم و با بیطرفی سوئدیمآبانه سر تکان میدهیم. او بدون آنکه مواظب باش��د و بدون ترس از آنکه کس��ی کاری را که میکند ببیند یا بشنود ،با قدمهای بلند به طرف عکس خمینی میرود ،آن را از دیوار برمیدارد ،و ً کامال متوجه جدیت عمل در سطل آشغال نزدیک در فرو میکند .و برای آنکه ما او بشویم پایش را در سطل میبرد و چند بار روی عکس میکوبد. و بعد دوباره برمی گردد پشت پیشخوان و در دنیای خود غرق میشود. ما مدتی سر جای خود باقی میمانیم و نوشابهامان را میخوریم .وقتی میخواهیم پول بدهیم و برویم ،او دست ما را پس میزند ،گویی به او اهانت کرده باشیم .در عوض دستهای ما را در دست میگیرد و محکم میفشرد.
8
داالنه��ای پیچ در پیچ ب��ازار .هیچگاه نمیتوانی مطمئن باش��ی راه خروجی کدام است .ازدحام ،نه بدان گونه که آزاردهنده باشد ،هر کسی مشغول به کار خود .هیچ کدام از بازاریان سعی نمیکند ما را به داخل حجرهی خود بکشد ،حتی به زحمت ما را مورد خطاب قرار میدهند .جریان زندگی با سرعتی باال اما خوشآیند. فروش کاالها در راستههای مخصوص به خود .ما تازه از راه رسیدگان به اینجا آمدهایم تا با فرصت کوتاهی که داریم کمی از حال و هوای بازار به دستمان آید. چند مرد ،که بیرون دروازهی اصلی ایستادهاند ،بدون آن که صدایشان را پایین بیاورند میگویند دالر دالر .نرخ پیش��نهادی در خیابان فقط کمی از نرخ رس��می باالتر اس��ت ،به س��وی ش��عبهی بزرگ مرکزی بانک دولتی ملی راهم��ان را ادامه میدهیم. توماس از خیابان رد میش��ود ولی من م��ردد بر جای خود باقی میمانم .دیر یا زود من هم باید از خیابان رد ش��وم ولی س��ر و کلهی هیچ عابر دیگری پیدا نیست ت��ا خودم را پش��ت او پنهان کنم .ناگهان س��ر از جلوی یک اتوب��وس در میآورم، رانن��ده با آنکه نگاهش به نگاه م��ن میافتد حتی زحمت ترمز کردن را هم به خود نمیدهد .خودم را به جلو پرتاب میکنم ،ولی چیزی نمانده تا انگشت پاهایم زیر ماشینهای خط بعدی له شوند .باالخره وقتی صحیح و سالم به آن طرف خیابان میرسم ،برمیگردم و به وسط خیابان ،آنجایی که میتوانست محل کشیدن آخرین نفسم باشد ،نگاهی میاندازم. ــ چرا میخواهید دالر خرد کنید؟ ــ اه ...چونکه ما خارجی هستیم و ً قبال فرصت نکردیم پول خرد کنیم. 9
ــ ؟ ــ اینجا میشه دالر خرد کرد ،مگه نه؟ ــ اجازه بدید ببینم. وقتی که خانم کارمند پشت پیشخوان برمیگردد با دقت به تکه کاغذی که روی آن با مداد یادداشت شده است نگاه میکند. ــ و نرخ دالر؟ خانم کارمند دوباره میرود تا با یکی از همکارانش مشاوره کند .پس از لحظهای کوتاه تعداد کارمندان پشت پیشخوان به سه نفر میرسد .یکی از آنها که احتماال ً رتبهی باالتری دارد میپرسد چرا میخواهیم دالر تبدیل کنیم. ــ پس یعنی اینجا نمیشود دالر خرد کرد؟ ـ��ـ البته غیرممکن نیس��ت ولی آخرین ب��اری که معاملهی ارزی داش��تیم ،واقعاً خیلی وقت پیش بود. دوباره به خیابان برمیگردیم ،داخل یک مغازهی قفلسازی میشویم و چند تا صد دالری خرد میکنیم. در راه بازگشت به هتل ،در نزدیکی دانشگاه تهران ،از جلوی تعداد بیشماری کتابفروش��ی رد میش��ویم .عکس تحمیلی خمینی ،پش��ت شیش��هی یک��ی از این کتابفروش��یها که کتابهای پزشکی میفروش��د ،سر خورده و پایین افتاده است. روی عک��س به خیابان اس��ت و ق��اب آن تکیه دارد به چند کت��اب روی هم چیده شده با عنوان: Principles & Practises of Infectious Diseases1
- 1اصول و راههای درمان بیماریهای عفونی.
10
کم��ی پی��ش از آنکه به خ��واب برویم چش��ممان به تصویر کوچک س��یاهرنگی در سقف میافتد. ــ کی عکس یه پیرمرد رو چسبونده اونجا؟ ــ مثل اینکه عکس یه مرده با صورت سیاه و سبیلهای چخماقی سفید و پرپشت. ــ این عکسه اونجا چیکار میکنه؟ یعنی مخصوص ًا چسبوندنش اونجا؟ ــ درس��ت نمیش��ه دید عکس چیه ،ولی هر چی هس��ت ریش داره .حاال چرا عکس ریش رو چسبوندن اونجا ،اون یک مطلب دیگهس. ــ شب بخیر. ــ شب بخیر.
11
-۱فارس
صبح زود ،کمی پس از روش��ن ش��دن هوا .تازه ش��یراز را به مقصد تختجمشید ترک کردهایم .برای یک گردش روزانه س��وار ماش��ین علی هس��تیم .او ناهار و آب آش��امیدنی را داخل یخدان در صندوق عقب گذاش��ته اس��ت .کار ب��ه جایی کرده است ،چون هوا حسابی گرم خواهد شد. طبیعت اطراف کوهس��تانی و خش��ک اس��ت ،تا حدودی یادآور یونان .در کنار جاده چش��ممان به تاک هایی با س��اقه های کوتاه میافتد .از علی میخواهیم نگه دارد. در دامنهی کوهها ،در فاصلههای نامنظم ،ساقهی گرهدار تاکهایی که از آنها به خوبی مراقبت نش��ده ــ نه ،بس��یاری از آنها خشک ش��ده و از بین رفتهاند .انگور شیراز در تمام دنیا مشهور است به غیر از خود شیراز. ساقهی تاکها تا زانوهایمان میرسند ،به نظر کهنسال میآیند وشاید قبل از آنکه بر اثر عدم مراقبت خش��ک شده باش��ند باارزش بودهاند .حیف است و کمی هم ش��رمآور ،با توجه به کمبود آب و همهی آن زحمتهایی که برای عمل آوردن این درختها کشیده شده است و آن ارجی که شاعران کالسیک ایرانی مخصوص ًا به ش��راب و سرخوش��ی یعنی ــ جون عمه اشان ــ به از خودبیخود گشتن مذهبی میگذاشتند. به روایت افس��انهها ،این جنگجویان صلیبی بودند که انگور شیراز را به اروپا 3 بردند .نام شیراز در دشت کت دو رون ،2واقع در فرانسهی امروز ،تبدیل به سیراه Côtes-du-Rhône - 2 Syrah - 3
13
ش��د .و پس از گذش��ت زمان در سایر نقاط دنیا نیز به نامهای مشابه ،مانند سیرا، معمول ش��د .ب��دون در نظر گرفتن آنکه این قلمهها واقع ًا توس��ط یک جنگجوی صلیبی در قرون وسطی همهی این راه دراز از ایران تا اروپا برده شده باشد یا نه، امروزه این انگور با انگورهای دیگر در شرابهای تولید شده در ایاالت متحده و آمریکای التین ،آفریقای جنوبی و مخصوص ًا استرالیا مخلوط میشود. در فاصلهای نه چندان دور از تاکهای خشکیده ،چادر عشایر ،ساده و محقر، به رنگ خاکی ،نه سیاه آنطوری که از قبل خوانده بودیم ،به زحمت قابل تشخیص از محی��ط اط��راف .در نزدیک��ی چادرها هی��چ رفت و آمدی به چش��م نمیخورد، گویی این چادرها نیز همچون ش��راب ش��یراز متعلق به گذشتهای دور هستند ،اما کم��ی آنطرفتر پس��رک چوپانی با باالپوش نمدی از یک گل��ه بز مراقبت میکند. به احتمال زیاد از قش��قاییان میباش��د ،طایفهای ترکزبان که دفعات مکرر بر علیه پایتخت ش��ورش کردهاند .قدرت مرکزی در طی س��دهی گذشته سعی بر آن داشته است تا به هر قیمتی شده طایفههای به قول خود وحشی ،همچون بختیاری ،لر و قشقایی ،را تحت پوشش مدرنسازی درآورد و برای همین کوچکترین مطالبهی خودمختاری از سوی آنان را هر بار با ارتش مجهز خود سرکوب کرده است. انگور ش��یراز رنگ زیبایی دارد و در مقابل آفات مقاوم اس��ت ،مزهای ش��یرین دارد و میتوان آن را با انواع دیگر قاطی کرد .ولی از سویی دیگر بار انگوری که از هر ساقه به دست میآید کم است و در سرما زود آسیب میبیند. ش��رابی که از این انگور گرفته میش��ود رنگ آبی متمایل به قرمز یا قرمز یاقوتی دارد و نس��بت ًا غیرشفاف اس��ت ،بوی گیالس شیرین و مربای آلو و بعضی وقتها نارگیل یا تمش��ک میدهد ،معطر به بوی علف خش��ک و یا یونجه اس��ت و طعم میخک ،برگ بو ،برگ سوزنی صنوبر و سرو میدهد .مثل گوشت نمکزدهی خوک کم��ی مزهی دودی دارد و اگر به درس��تی به عمل آورده ش��ود ،دارای مزهی نرمی اس��ت بدون آنکه تیزی خود را از دس��ت دهد و یا به قولی دیگر میتواند به نرمی گوش��ت شود ،اگر بش��ود چنین اصطالحی را بکار برد ،و اغلب بویی قوی و تند، پیچی��ده و ظری��ف و بیاندازه عمیق در ترکیبی حیرتآور از تناس��ب و هماهنگی دارد .عالوه بر این میتوان طعم نعنا ،شیرینبیان و شکالت تیره ،جعفری ،گزنه، لودگی چرمی ،و حتی کاله شاپو را نیز تشخیص داد و البته نباید کالههای بلند و تاجهای امپراتورها را فراموش کرد. مزهاش به مزهی تند و تیز فلفل میرود ،بیشتر قابل تشبیه است به فلفل سفید تازه آسیاب شده که روی عصارهی شاه توت و مویز ریخته شده باشد .کمی طعم وانی��ل نیز از جایی بیرون میزند و همچنین جعبهی س��یگار ،بادام بوداده ،فندق، بنفش��ه ،اکالیپتوس ،قیر و البته چغندر ،به اضافهی اردوی تمرین ،س��الن ورزش، ات��اق رختک��ن ،چکمههای راهپیمایی ،تل کمپوس��ت و یا به س��ادگی بگویم قارچ ۱۴
پا و پنیرهای گندیده 4.نه ش��اید این آخری درس��ت نباش��د ولی به هر جهت حاال ایس��تادهایم و به یک دسته خس و خاش��اک ،هیزم کهنه و باقیماندههای رقتآور زحمات از دست رفته خیره شدهایم. و البته زبان انسانهای اینجا هم سلولهای چشایی دارد .همهی اشعار کالسیک فارسی گویی روی زبان و در فاصلهی کوتاه آن تا بینی تنگ یکدیگر جمع شدهاند. گوش کن عمر خیام ،اینجا چه میگوید: می نوش که عمر جاودانی این است خود حاصلت از دور جوانی این است هنگام گل و باده و یاران سرمست 5 خوش باش دمی که زندگانی این است ص��دای خودم را میش��نوم که میگوی��م :تقریب ًا همهی انس��انها مجهز به اعضای ض��روری بدن میباش��ند و فقط احتیاج ب��ه تمرین دارند .آدم ی��ک جرعه از لیوان مینوش��د ،قیافهی ش��یرین ترش تلخ ش��ور به خود میگیرد ،رایحهاش را به طرف مخاط غشای بینی قرقره میکند و گویی آنچه که در حقیقت بو ،هوای مغز ،روح بیمرز و یا یک مرداب ناب اس��ت را مزه میکند .برای زندگی میتوان به اندازهی ابدیت معنا یافت .در اینجا ممنوعیت تنها چیزی اس��ت که لرد میگیرد و ش��عر را محدود میس��ازد .آستانهی بویایی موقت ًا باال میرود ،تبدیل به یک مشت کشمش میشود. در حال��ی ک��ه ب��ه حقیقت و خیال ،به آنچ��ه که تنها تداعی معان��ی ،هذیان و یا حافظهی از دست دادهای نیست که بعدها در ذهن بازسازی شده باشند ،به طرف ماشین برمیگردیم .کسی نمیداند زندگی چه مزهای دارد.
- 4نویسنده در اینجا با نحوهی تفسیر خود برخی از شراب شناسان را دست میاندازد. - 5این رباعی به ترجمهی اریک هرملین اس��ت که در اوایل س��دهی گذشته حدود ۱۰۰۰۰صفحه از اش��عار کالسیک فارسی را به س��وئدی ترجمه کرد .البته ترجمهی هرملین با اصل رباعی چندان فاصلهی زیادی دارد که مش��کل میتوان رباعی مورد نظر را پیدا کرد .رباعی باال را من با توجه به متن ترجمه شده انتخاب کردهام.
۱۵
آن س��تونهای بلند آوازه ،در دورست ،پش��ت به کوه ،بر لبهی دشتی پهناور سر به آسمان کشیدهاند ــ تخت جمشید. وقتی علی ماشین را بیرون در ورودی زیر سایهی یک درخت بلند تبریزی پارک میکند ،چند دقیقهای به س��اعت نه صبح مانده اس��ت .خوشید در شرق رو به باال رفتن است اما گرما هنوز به اینجا نرسیده است. علی میگوید :چهار س��اعت دیگر ،همینجا یکدیگر را میبینیم .و در صندلی عقب خود را برای خوابیدن جا به جا میکند. اولین بازدیدکنندگان .حتی یک توریست هم به چشم نمیخورد. آرامش حکمفرماست .شنهای زیر پا با هر قدم به خشخش در میآیند .فنجها جیکجیککنان و پروازکنان در میان درز دیوارهای س��نگی در آمد و ش��د هستند. زمان النهگذاری اس��ت .راهپله عریض اس��ت ،برای آنکه میهمانان بلندپایه بتوانند سوار بر اسب از پلهها باال روند ،قدمها نامنظم میشوند. بر فراز بلندی میایس��تیم و بر دش��ت نظر میافکنیم ،وسعت چشمگیری دارد. سپاهیان اسکندر میبایستی احساس کرده باشند به مرکز گیتی آمدهاند .نمیدانم آیا آن جوان فاتح جهان ،کاخ را به تالفی تاراج آتن توسط پارسیان در یکصد و پنجاه س��ال پیش از آن آتش زد؟ به هر حال واضح اس��ت که اس��کندر میخواسته است به شاهنش��اه تودهنی بزند و در آنصورت چه بهتر از به آتش کش��یدن برجستهترین نش��ان افتخار او .ولی این کار او یک تدبیر مصلحت آمیز سیاس��ی نیز بود ،قدرت باید به غرب منتقل میشد. گاوان نر بیس��ر ،از جنس س��نگ آه��ک ،دروازهی مل��ل را نگهبانی میدهند. ب��ه آرام��ی و سرش��ار از ارج و احت��رام از میان ای��ن چهارپایان میگذری��م .در نور ۱۶
صبحگاهی آفتاب که مایل میتابد ،متن خطوط برجس��تهای که به قصد س��تایش و بزرگداشت به فارسی ،بابلی و عیالمی حک شدهاند ،پدیدار میشود: خ��دای ب��زرگ اهورمزدا (ارت) که این زمین آفرید ،که آس��مان آفرید ،که مردمی آفرید ،که خوشبختی داد مردمان را ،که خشایارشا را شاه کرد ،یکی را شاه بس��یاری ،یکی را فرمانروای بسیاری ،من (هستم) خشایارشا ،شاه بزرگ ،ش��اه شاهان ،شاه کش��ورهایی که همهگونه مردم دارد ،شاه در این کش��ور بزرگ و دورمرز ،پسر داریوش -شاه( ،از تخمه) هخامنشی گوید خشایارش��ا ش��اه بزرگ آنچه مرا ک��رده آمد ،اینجا و آنچه م��را کرده آمد در جایه��ای دیگر ،همه را ب��ه تاییید اهورمزدا کردهام .مرا اهورمزدا بپایاد! با دیگران ایزدان ،و کشورم را ،و هر آنچه را که کردهام. پیش از آن دنیا کشوری چنین بزرگ به خود ندیده است. قبیلهه��ای چادرنش��ین ــ ماده��ا و پارسها ــ در فالت مرتفعی واقع در ش��رق تمدن شهری میاندورودان ،از آسوریها و بابلیها راه و رسم دنیاداری میآموزند، الگوبرداری و تقلید میکنند .و تاریخ ایش��ان به مثابهی بس��یاری اقوام دیگر با یک اسطوره آغاز میشود ،دوران پرتالطم آفرینش که در طی آن قدرت حاکم تصویری از خود را طرح میزند: مادها در نبرد با پارسها .کمبوجیه (ش��اه انش��ان) پا ب��ه صحنه میگذارد و با ماندانا دختر آس��تیاگس پادش��اه ماده��ا ازدواج میکند .از پدر پ��ارس و مادر ماد پسری زاده میشود ،کورش کبیر ،که پدر مادر خود ،آستیاگس ،را به بند میکشد و بر هگمتانه ،پایتخت مادها چیره میش��ود .و بدینگونه حکومت هخامنش��یان را پای��ه میگذارد .و به خود حق اس��تفاده از لقبهای مادها همچون ش��اه بزرگ و شاهنشاه را اعطاء میکند .آمیزش دو قوم برادر تقریب ًا پانصد و پنجاه سال قبل از میالد مسیح روی میدهد. ط��رح دنیایی نو افکنده میش��ود .دنیای قدیمی فرو میریزد .س��ربازان کورش همهی مرزها را میش��کنند .مردم ،تعجبزده و غافلگیر ش��ده از فانی بودن امور دنیوی ،میبینند چگونه شاه بزرگ ،همچو سیالبی بیرحم ،همهی مقاومتها را در هم میشکند ،حصار شهرها را ویران میسازد و دیگر شاهها را برکنار میکند. همه تسلیم میشوند ــ لیدیها ،بابلیها ،آسوریها ،عربها ،یونانیها و ... کوروش رویای پیریختن یک امپراتوری را در س��ر میپروراند .همهی اقوام و ملیته��ا بای��د تحت ارادهی او درآیند ،بدون آنکه ناگزیر به تغییر هویت ملی خود باش��ند .او در چارچوب حاکمیت مطلقهی خود فرمانروایی بامدارا اس��ت .او در صحنهی سیاس��ت روباه زیرکی است و بس��یاری او را نجاتبخش خود میدانند. او در بابل از نارضایتی مردم از نبونید اس��تفاده میکند .نبونید دیرزمانی ،مردوک، 17
خدای شهر ،را به فراموشی سپرده بود و به جای او به سین ،خدای ماه ،و شهرهای او ،حران و اور ،روی آورده بود. قبیلهه��ا ،قومه��ا و بته��ا از زن��دان آزاد میش��وند و ب��ه خانهه��ای خ��ود بازمیگردند: من کورش پادش��اه پارس اعالم میدارم که خداوند ،خدای آسمانها ،تمام ممالک جهان را به من بخش��یده اس��ت و به من امر فرموده اس��ت که برای او در ش��هر اورشلیم که در یهودا اس��ت خانهای بسازم( .عهد عتیق ،عزرا )۱:۲ پ��س از مرگ کورش پس��رش کمبوجی��ه جانش��ین وی میگردد .پس��ر نازپرورده، سیاست پدر را دنبال میگیرد .وقتی کمبوجیه مصر را فتح میکند ،او نه به عنوان ی��ک فاتح ایرانی ،بلکه همچون جانش��ین قانونی تخت و تاج کش��ور وارد صحنه میشود. دلیل فتوحات سریع ایرانیها چه بود :قدرت آنها یا ضعف دشمن؟ قدرت ،قدرت حاکم ،وابس��ته به زمان خود و تابع ش��رایط مش��خصی اس��ت. قدرت ،خود را از طریق یک ایده یا یک طرز فکر به وجود میآورد ،مدتی کارآیی دارد و به موقع خود توسط ایدهی جدیدی جایگزین میشود. در ط��ی چند صد س��ال مردم جهان ش��اه ب��زرگ را نی��روی متحدکنندهی گیتی قل��مداد میکردند .زبان فارس��ی زبان رایج و معمول ،زب��ان قیاس و منتهای کمال بود .در کورینت یونان کاسه و کوزههای گلی با نقش و نگارهای ایرانی میپختند. و زمانی که کرزوس ،پادش��اه لیدی ،س��رزمین خود را از دست داد ،شهرهای واقع در س��واحل آس��یای صغیر با میل خود به زیر فرمان پادشاه بزرگ جدید درآمدند. حاکمان محلی در پی آن بودند تا ش��اه بزرگ را در دس��ت یافتن به آنچه که به او تعلق داشت ،یاری کنند .پیرامونیان در پی خشنود نگاه داشتن مرکز بودند. از راه تش��ریفات ب��اال میرویم .ویرانههای تختجمش��ید در محوطهی بس��یار بزرگی پراکنده هس��تند .تختجمشید در بیشتر از دو هزار سال ،پوشیده از شن و خاک ،از چش��م جهانیان پنهان بود و جالب آن که همین امر باعث ش��ده اس��ت تا نقشهای برجستهی روی دیوارها به این خوبی باقی بمانند. ولی این محل هیچگاه به کلی به دس��ت فراموش��ی سپرده نشد .ایلیاتیها به آن تختجمش��ید (برگرفته از نام یکی از پادشاهان افسانهای پارس) میگویند .محل س��کونت ارواح .و آنچه از آن س��تونهای سر به فلک کشیده به جای مانده ،توسط نسلهای بسیاری از زنان در نقش فرشها بافته شدهاند. به آرامی نزدیک میش��ویم .نمیخواهیم زود به آنجا برسیم ،نمیخواهیم عجله کنی��م .لحظهای در دوردس��ت میایس��تیم تا همهی منظ��ره را در دامنهی دید خود 18
داش��ته باش��یم .نمایندگانی از همهی ملتهای امپراتوری در پلکان ش��رقی آپادانا (کاخ بار عام داریوش) حجاری شدهاند .جشن سال نو (نوروز) است .همه اینجا حضور یافتهاند تا س��وگند وفاداری یاد کنند و با خود هدیه آوردهاند تا نظم زمین و آس��مان همچنان برقرار بماند .ده هزار س��رباز از گارد جاویدان ،محافظان شاه، بر مراسم نظارت میکنند .پارسها و مادها در کنار یکدیگر قدم برمیدارند ،تنها نوع کالهش��ان آنها را از یکدیگر متمایز میکند ،پارسها کاله اس��توانهای شکل و مادها کاله گرد نمدی به سر دارند .و پس از آنها به سلسله مراتب ،نمایندگان اقوام مختلف ،به راهنمایی پارسها و مادها ،در حال حرکت به سوی باال ،آنجا که شاه بزرگ بر تخت خود در میان دو آتشگاه نشسته است .نخست مادهایی که کورش را در مقابل آستیاگس حمایت نکردند .و از پی آنها عیالمیها ،آموزگاران پارسها در عرصههای بس��یار ،از ش��هر شوش در جنوب ش��رقی میاندورودان با شیرهای در زنجی��ر ،تی��ر و کمان و کم��اندان .ارمنیها ،آموزگاران مادها ،س��اکن اطراف دریاچ��هی وان و دامنهه��ای جنوبی قفقاز به همراه خود یک اس��ب دارند .پس از آنها خوزیها ،بابلیها ،آس��وریها و فنیقیها .آریاییها ،از مناطقی که امروزه در نزدیک��ی هرات و مش��هد ق��رار دارند ،با بخوردان در دس��ت و ش��تر دوکوهانهای که از پش��ت میآید .کیلیکها و کاپادوکیها از آس��یای صغی��ر .از مصریها تنها پاهایش��ان باقی مانده اس��ت ،باالتنهی آنها در زمان غارت اس��کندر از میان رفته اس��ت .س��کاییان با کالههای نوک تیز از راه دور و دراز اس��تپهای شمال قفقاز. لیدیه��ا و یونیها (یونانیها) طاقهه��ای پارچه و جامهای طالیی حمل میکنند. پارتها از ش��مال ،گانداریان از سواحل شمالی رود هند ،هراتیها ،ساگارتیانها و س��غدها .هندیهای س��ند لنگ به تن و صندل به پا دارند .از بالکان تراکرها و درانگیها .و در نهایت عربها ،س��ومالیاییها ،لیبیاییها ،حبشیها و نوبیها از جنوب غربی امپراتوری. س��رزمینی وس��یع برای اداره و حاکمیت .و تا بدان حد غیر متمرکز که یک مغ بابل��ی خود را به ج��ای برادر کوچک کمبوجیه معرفی و ادع��ای تاج و تخت کرد. هیچکس برادر کوچک کمبوجیه را نمیش��ناخت .سفر از لیبی در غرب تا قندهار در شرق چندین ماه طول میکشید. برای س��رکوب شورش گوماتای مغ ،قرعه به نام داریوش افتاد .تمامیت ارضی کشور دوباره باید برقرار میشد .داریوش برای ادارهی امپراتوری سرزمینهای زیر سلطهی خود را ،که در تئوری ملک خصوصی شاه بزرگ بودند ،به بیست ساتراپ تقسیم کرد .هر ساتراپ موظف بود تا ارتشی را در اختیار شاه بزرگ بگذارد ولی به غیر از آن تا حدود زیادی در امور نظامی و مدنی خودمختار بود. راههای بسیاری کشیده شدند ،شهرهای متعددی بنا گشتند ،بازرگانی شکوفا شد .از گوشه و کنار کشور مردم به سوی دربار شاه بزرگ در شوش ،بابل و 19
هگمتانه سرازیر شدند .ناخدایان فنیقی ،پزشکان یونانی ،ریاضیدانان بابلی، بازرگانان ارمنی ــ فهرست را میتوان از این هم طوالنیتر کرد ــ جامعهای چندملیتی را ،که دنیا تا آن زمان مشابهاش را به خود ندیده بود ،به وجود آوردند. زبانهای رایج بسیار بودند و از آنرو زبان آرامی ،زبان مادری عیسی مسیح ،تبدیل به زبان دوم همگان شد. زندگ��ی در چهارچوب این مرزها اجازه یافت ت��ا مدت زمانی راه خود را ادامه دهد .البته جنگهای کم اهمیتی در کش��ورهای پیرامونی با یونانیها و اسکیتها رخ داد ولی امپراتوری بیدی نبود که از این بادها بلرزد. زندگ��ی از امنی��ت برخ��وردار بود .پارسها ت��ا آنجا که خراج بهن��گام پرداخت میش��د اق��وام دیگر را به حال خود وامیگذاش��تند :صلح پارس��ی .ولی هیچ چیز ابدی نیست ،بویژه یک امپراتوری. قدرت فساد به وجود میآورد و از درون خورده میشود .سلسلهی هخامنشیها نیز از این قاعده مستثنی نبود. آفتاب داغ میشود .به زیر سایهی درختی بیرون حرم خشایارشاه پناه میبریم .یک پیش��خدمت بیرون میآید و میپرس��د آیا چای میل داریم .مدت زمانی طوالنی در سکوت مینشینیم و به ویرانهها نگاه میکنیم. اس��تفان میگوید :فتح ایران توسط اس��کندر خیلی سریع صورت گرفت ،بیش از اندازه سریع. ــ ضعف کش��ور که احتماال ً ناش��ی از جنگهای داخلی ،فس��اد و شورش بود، امکان پیروزی را به یونانیها داد .در س��رزمینهای پیرامونی دیگر کسی به قدرت مرکزی اعتماد نداش��ت .کار از کار گذش��ته بود .لشکرکش��ی اسکندر در حقیقت نشانهی ضعف ایرانیها بود و نه قدرت مقدونیهایها. ــ احتماالً .به انس��انها میتوان تا میزان مش��خصی فشار وارد آورد ولی بعد از آن همه چیز چون کاخهای پوشالی فرو میریزد. به طرف ماش��ین برمیگردی��م ،علی در صندلی عقب خواب اس��ت .وقتی من س��رفه میکنم او از جا میپرد و مینش��یند .بعد بالفاصله بلند میش��ود و میرود پشت فرمان و میگوید :میرویم محل بعدی. ما در صندلی عقب مینشینیم و کیسهی غذایی را که از هتل به همراه آوردهایم باز میکنیم :تخم مرغ پخته ،نان ،کره و مربا. با پنجرههای باز به سفر خود در فارس ادامه میدهیم.
20
پس از پیمودن ۲۰۰کیلومتر هنوز در راه بازگشت به هتل هستیم .اطالعات علی درب��ارهی ماش��ینها زیاد اس��ت .با توجه ب��ه آن که ما از صبح زود تا ش��ب در راه هستیم ،مهارت او در نرم رانندگی کردن دارای ارزش بیش از اندازهای است. من از دس��ت به فرمان او و پژوی سیس��الهاش که خوب نگهداری ش��ده است تعریف میکنم. در جواب به کوتاهی میگوید :تکنولوژی قدیمی. به س��وال آنکه دوست دارد پشت چه ماش��ینی بنشیند ،بدون فکر کردن جواب میدهد :ب ام و زد .۳ ــ رنگ مورد عالقه؟ ــ آبی سلطنتی. امروز برنامهی مفصلی داش��تهایم و گرما هم کار خود را کرده است .علی بدون نش��انهای از خستگی پشت فرمان نشسته اس��ت ،من در صندلی جلو و توماس در صندلی عقب به نوبت در کنار پنجرههای پایین کشیده با دهان باز خرخر میکنیم. یک��ی پس از دیگری با هماهنگی بینظی��ری از خواب میپریم تا آن دیگری بتواند خرناسه بکشد و پینکی برود. ه��ر کدام از ما که بیدار اس��ت میتواند به هر حال از پنج��ره به منظرهی بیرون نگاه کند ،گویی یک راهتراش بزرگ بیش��تر هر آنچه که یک روز درخت ،چوب و یا برگ بوده را از ته تراشیده و صاف کرده است. اینجا حتم ًا در گذش��ته میبایس��تی جنگلهای بزرگی وجود داش��ته بوده باشد، سد معبری برای ارتشها و انبار هیزم برای مردم عادی. آیا امروزه برای همیش��ه از بین رفته اس��ت؟ اینجا میبایس��تی از غزال و گراز، 21
گرگ ،پلنگ و حتی ببر ،قرقاول و جغد ،عقاب ،بز کوهی و ش��غال در بیش��ههای درختان اقاقیا ،توت ،صنوبر و ش��اید لیمو و پرتقال پر بوده باش��د .ولی حاال حتی دم یک چکاوک هم نمیجنبد. کعبهی زرتش��ت همچنان در مقابل چش��مانمان اس��ت ،سربس��ته ،بنا شده از س��نگهای حجیم ،با روزنههای بسیار کوچک .این محل طبق نظر کارشناسان یا انبار اسناد برای نگاهداری نبشتههای مقدس و یا تنها یک آتشکده بوده است .چرا هنوز کس��ی بدرستی از این موضوع مطلع نیس��ت؟ در مقابل گور پادشاهان که در سینهی صخره کنده شده است ،یک برج شنی استوار و فرو رفته تا نیمه در زمین، همچو کرمی خاک گرفته ،هنوز برپا ایس��تاده اس��ت .چهار دیوار تا در میاناش��ان قدم بزنی ،بدون آنکه نگاهت جز به رازهای سربس��ته ،مهر و موم ش��ده و کش��ف نشده به چیز دیگری بیفتد. و چهار آرامگاه فوقالعاده بزرگ پادش��اهان که در پشت سر قرار دارند ،در دل صخرهها کنده ش��دهاند ،صلیب مانند ،پر از نقش و نگار و هر کدام با دری که به آرامگاه داخلی منتهی میشود. در تمام طول بازدیدم از تختجمشید به اهورامزدا خیره شدم اما در هیچ کجا باالتنهی این خدا را ندیدم .کوری ،زمانی که انس��ان با چشم عادت میبیند .اینجا اهورامزدا همچو زنبوری است با بالهایی همانند بالهای عقاب. و در بعضی جاها خدا به تصویر کش��یده ش��ده اس��ت ،بدون آن شبه انسانی که می��ان باله��ا جای دارد .چرخیده به راس��ت با نیمرخ یک پیامبر ،مناس��ب نقوش برجس��ته ،با خط چانه بینی پیشانیای بدون خدشه ،تنظیم شده برای بهترین جلوه در رسانههای گروهی. و آرامگاه کورش .تابوت یک پادشاه بزرگ ،به بزرگی یک خانه .بوتهای تنها بر بام ،در نزدیکی سرپوش بزرگ شیروانی شکل ،امروزه دقیق ًا به همان اندازه که در سیاهقلمهای دوران رمانتیسم .شکیبایی ،نه ،سعی بقا. علی با احتیاط ماش��ین را از روی تمام سرعتگیرهای طبیعی ،چالهچولههایی که ناگهان در جاده پیدا میشوند ،هدایت میکند .او در میان تمام رانندههایی که من دیدهام تنها رانندهای اس��ت که با ماشین خود بدرفتاری نمیکند .شاید بزودی قرار است صاحب ماشین دیگری به رنگ آبی سلطنتی بشود؟
22
با تاکسی به سوی آرامگاه حافظ ،محلی که برای اهالی منطقه از نقطه نظر زیارت و گش��ت و گذار حائز اهمیت میباش��د و برای فرنگیها یکی از دیدنیهای الزامی است. راننده متعجب به نظر میآید .نه به خاطر آنکه ما پس از پیمودن این راه طوالنی به پایتخت شعر ،میخواهیم به آرامگاه شاعر صوفی برویم ،بلکه از آن جهت که ما داوطلبانه به ایران سفر کردهایم .از آنجایی که نمیتوانیم حرف یکدیگر را بفهمیم، او پوزخندزنان با آن دس��تی که روی فرمان نیست ،نخست دور سر خود عمامهای میپیچد و بعد روی چانهی خود ریش نامرئی و مضحکی را رسم میکند. ق��دم به داخل بوس��تانی میگذاریم که پیش از ه��ر چیز دیگر یک پارک عمومی اس��ت ،با درختان س��رو معمول و باغچههای گل رز که برای یک اروپایی چندان چش��مگیر نیستند .آرامگاه حافظ در وسط بوس��تان قرار دارد .به دلیل نامشخصی بازدیدکنندگان این آرامگاه از بازدیدکنندگان آرامگاه ش��یخ سعدی که کمی آنسوتر واقع اس��ت بیشتر میباش��د .در کنار مجس��مهای که کاله باریک و بلند صوفیها، نماد س��نگ قبر ،را به س��ر دارد آرامگاه حافظ زیر گنبدی مس��ی به رنگ ش��یرینی بادامی قرار دارد .خود تابوت س��نگی مثل تکهش��کالتی است به اندازهی بدن یک انس��ان ،با آن تفاوت که ۶۰۰س��ال قدمت دارد و از این رو فروشی نیست .آیا این تکهشکالت سفید چرکمرده است که شعر نامیده میشود؟ وقتی از س��یر و س��یاحت فارغ میش��ویم ب��ه قهوهخانهای ک��ه در نزدیکی قرار دارد میروی��م ،چهار زانو روی قالیها مینش��ینیم ،تکیه به دیوار میدهیم و چای سفارش میدهیم .پنج پسر نوجوان با دیدن ما در کنار میز بغلی مستقر میشوند. به راحتی میتوان متوجه کنجکاوی بیش از اندازهاش��ان ش��د .چقدر طول میکشد 23
تا سر صحبت را با ما باز کنند؟ پس از اما و ش��ایدهای زیاد یکی از پسرها برای مٔاموریت برقراری تماس با ما انتخاب میش��ود .او وقتی به قالیای که ما روی آن نشس��تهایم نزدیک میشود ،با خجالت میپرسد از کدام کشور میآییم .بالفاصله یک نگهبان لباس شخصی سر میرسد .گویا صحبت کردن با خارجیها اینجا ممنوع میباشد. پسر نوجوان سالنهسالنه به طرف میز خود برمیگردد .هر پنج نفر آزرده خاطر ب��ه نظر میآین��د ،ما هم همینط��ور ،دلخوری ما اگر بیش��تر از آنها نباش��د کمتر نیست. پ��س از نوش��یدن چای ب��ه طرف کتابفروش��یای ک��ه در آن نزدیکی ق��رار دارد میروی��م .زیورآالت ،پارچههای کتانی با نقشهای چاپی ،کارت تبریک با عکس مناظر دیدنی شهر ،کتابهای عکس از مناطق مختلف ایران و تعداد زیادی دفاتر ش��عر شاعران کالس��یک به زبان اصلی و ترجمه شده به زبانهای بزرگ اروپایی. حتی برای نمونه هم ش��ده یکی از این کتابها ،که همه در قطع بزرگ هس��تند، ب��دون نقش و نگار و تذهیب نیس��ت .ش��اعران ،روی جلد هم��هی کتابها ،بدون اس��تثنا گریان و با گیس��وان رها و ریش در باد تصویر ش��دهاند .قلمگیری به سبک یوگند ،6درختان برای راس��ت ایس��تادن تالش میکنند ،از اس��بها خون میریزد. تس��لیمی کامل در مقابل خود را قربانی انگاشتن :مگر نه آنکه علی و حسین کشته شدند .کمین .خیانت .نهایت سیاهی .اینجا! ما! هنوز! از حاف��ظ به عنوان یک صوفی ن��ام میبرم ،بدون در نظر گرفتن آن که او عضو فرق��های بوده اس��ت یا نه .به هر ح��ال او متٔاثر از س��نتهای صوفیگری ایرانی و عرب��ی بوده اس��ت و مفس��ران ظاهرا ً زب��ان تصویری او را به ترک خویش��تن خود در برابر دنیای باقی تعبیر کردهاند .به نظر میرس��د که اینجا عش��ق زمینی و الهی با یک کالم س��خن میگویند ،و س��رگردانیای از نوع فارس��ی میآفرینند .از اینجا ت��ا ب��اور ب��ه چندخدایی راه دوری نیس��ت ،و از این رو به صوفی��ان هیچوقت ــ و مخصوص ًا امروزه ــ با دیدهی اغماض نگاه نشده است .مطالعهی زندگی صوفیها هیچگاه به خودی خود مش��کل عمدهای در بر نداش��ته است .بلکه گزیدن طریقت زندگی آنان بوده که دش��واری به همراه داشته اس��ت .بخصوص ادعای مبالغهآمیز بعضی از صوفیها دربارهی یکی شدن با خدا برای بسیاری از محافظهکاران دینی - 6سبک یوگند اشتیل در اواخر قرن نوزده و شروع قرن بیستم میالدی بوجود آمد .از مشخصات این س��بک میتوان از به کارگیری فرم های طبیعی مانند طرحهای گیاهی نام برد .هدف مش��خص ش��ده یوگند اشتیل ،س��بک طراحی هنرمندانه در تمامی بخشهای زندگی گردید .و هنرمندان با این سبک در طراحی همه وسایل مورد استفاده زندگی از قبیل مبلمان ،سرویسهای غذاخوری و غیره به ارائه طرح پرداختند.
۲۴
مخاطرهانگیز بوده اس��ت .طبق جهانبینی ش��یعه نزدیکیای از این دست با خدای متعال فقط مختص دوازده امام میباش��د .مردم عادی میگویند که صوفیان طبق فرامین قرآن خود را نمیشویند ،عادات و رفتارشان درویشمآبانه است و بیش از اندازه به حسین عشق میورزند ــ که این امر البته در کشوری که در آن همه عاشق امام حسین هستند ،عجیب و کمی خندهدار است. مش��کلی آش��نا برای همگان در خواندن اشعار ش��اعران صوفی دوپهلو و پرالیه بودن آثار ایش��ان اس��ت .منظور من تنها تمایل به بیان ضد و نقیض یا تمثیلهای تو در تو و پر رمز و راز نیس��ت ،بلکه اس��تفادهی آزاد از واژهها که در مورد حافظ برمیگردد به کاربرد او از کلماتی که توس��ط شاعران نسلهای قدیمیتر از وی بار عرفانی مشخصی یافته بودند ،مفاهیمی چون ساقی ،شراب ،جام ،سبد و غیره که طبیعت ًا هنوز معنای اصلی و مرجعیت مش��خص دنیوی خود را داش��تند .حافظ در اش��عار خود میان این دو بار معنایی متفاوت کلمات دائم ًا ویراژ میدهد .بهعالوه بس��یاری از ش��اعران بن��ام آن دوره خود را مجبور میدیدند تا ب��رای گذران زندگی ب��ه ش��دیدترین وجهی مدح حاکمان را بگویند و چاپلوس��ی قدرتمن��دان حتم ًا در آن زمان نیز همانند زمان حاضر ،میبایس��تی تٔاثی��ر مخربی برای ادبیات به همراه داشته بوده باشد. آنطوری که آش��کار اس��ت حافظ مورد عالقهی تعداد کثیری از ایرانیان اس��ت. میگویند هم یک ماتریالیس��ت ش��کاک و هم خوش��گذرانترین عیاش��ان و حتی یک صوفی خیالباف یا افراطیترین س��نیمذهب میتواند ش��مهای از راه و رس��م زندگی خود را در اش��عار حافظ بیابد .در تاریخ معاصر حافظ هم از س��وی رهبر حزب کمونیست و هم از سوی آیتالله خمینی مورد تحسین واقع شده است .در طول س��فرهایمان امکان ندارد پا به جایی بگذاریم بدون آنکه کس��ی چند بیتی از حافظ را با شور و اشتیاق برای ما نخواند .از مدتها پیش اکثر باسوادان و شاید حتی بیس��وادان حافظ را سرآمد شاعران و نویسندگان میدانند .گذشته از نیروی الهامبخش موس��یقی زبان ،کالم حافظ راهنمایی برای اندیشیدن و احساس کردن است ،ولی آثار او صاحب بعد وسیعتری میباشد. ماد فون روس��ن که در اوایل دههی س��ی میالدی قرن گذشته به ایران سفر کرده ب��ود ،تعری��ف میکند ک��ه در ایران به جای کفبینی از «چش��مهی معجزه آس��ای حقیقت» حافظ استفاده میشود: مردان بیش��ماری چشمانش��ان را میبندند و کتاب او را باز میکنند ،و آن بیتی که انگش��ت تصادف ًا به آن اش��اره میکند ،فال بد یا خوب میشود .از اثر ش��اعر ،به ویژه قبل از س��فر ،یا عمل جراحی یا ش��کار و یا نبرد ،برای پیشگویی استفاده میشود. ۲۵
حاکمان مغول هند از حافظ برای ادارهی امور کش��ور و رس��یدن به بخت بهتر در نبرد یاری میجس��تند .امروزه از دیوان غزلهای حافظ برای کارهای صرف ًا دنیوی مثل یافتن زمان مناسب برای خرید و فروش مسکن استفاده میشود. 7 حافظ در س��ال ( ۱۳۲۶میالدی) به دنیا آمد و در س��ال ( ۱۳۹۰میالدی) در فقر در ش��یراز چشم از دنیا فرو پوش��ید .حافظ در حقیقت تخلص شاعر است و منظور از آن کسی است که قرآن را از حفظ میداند. از او ،این مقلد بااس��تعداد پیش��ینیان خود ،به عنوان بلبل شیراز و شیریندهان نیز نام برده میش��ود .حافظ در طول زندگی خود به عنوان فردی مرتد ،س��طحی و نویس��ندهی آثار ش��هوانی و جنسی تلقی میش��د ،ولی امروزه دیوان او هم یک اثر ادبی تاریخی و هم وس��یلهای برای آموزش اس��ت .اش��عار حافظ در قرن هجدهم می�لادی به چند زب��ان اروپایی ترجمه ش��د .او به خاطر اس��تفاده از واژههایی که دارای چند معنا میباش��ند ،حتی در آنزمان به زعم بس��یاری غیر قابل ترجمه بود. کاربرد مکرر واژههای ترکیبی در فارسی ،که آنرا میتوان به زبانهای ژرمن برگرداند ول��ی نمیت��وان براحتی به زبانهای امتزاجی از خان��وادهی التین و یا به طور مثال انگلیس��ی منتقل کرد ،به مش��کالت ترجمه اضافه میکرد .به آنچه در باال نام برده ش��د تصاویر پیچیدهی زبان صوفیها و ریتم تکراری ش��عر فارس��ی را نیز اضافه کنید .شعر عرفانی همانطور که گفته شد ،از شیوههای رایج بیانی شعر سود جست و از واژههایی همچون ش��راب و عش��ق زبان س��مبلیک غنیای ساخت .و این در حالیکه شاعران غیر صوفی همچنان از این واژهها در معانی معمول خود استفاده میکردند .حافظ میان این دو زبان شعری پل زد. ش��اید بتوان گفت که یکپارچگی غزل در وزن و قافیهی آن اس��ت .در اروپای ق��رن بیس��تم حافظ زیر س��ایهی عمر خیام ق��رار گرفت ،ولی ش��هرت و اعتبار او امروزه در ایران بیش از گذشته است. غ��زل با حاف��ظ به کم��ال خود میرس��د .غزل قالبی عربی اس��ت ک��ه معموال ً دربرگیرن��دهی ش��ش تا بیس��ت بی��ت میباش��د و در آن قافیهی دو مص��راع اول و مصرعه��ای دوم ابی��ات بعدی یکس��ان هس��تند .غ��زل در مدت زم��ان کوتاهی محبوبترین قالب شعر فارسی شد. حافظ نخس��تین شاعری است که از غزل برای طرح مضامین متفاوتی استفاده کرد ولی با اینحال موفق شد یکدستی شعر را حفظ کند ،نوعی ترکیب اضداد. یکی از موارد مهم در ش��عر حافظ آن اس��ت که در هر بیت ش��عر او اندیش��های ناگفته و در عین حال آشکار گنجانده شده است ،و اگر خواننده متوجه آن نشود ــ طبق برداشت معمولی غربیان ــ ممکن است ساختار شعر نامنسجم به نظر آید. - 7مطابق ۷۲۶هجری قمری (تاريخ تولد) و ۷۹۱هجری قمری (تاريخ مرگ).
۲۶
این لس��انالغیب با استادی تام در س��تایش زیبارویان جوان ،باغها ،کنارههای رود رکنآب��اد (ک��ه خود در نزدیکی آن دفن ش��ده اس��ت) و همچنی��ن میکدههای ش��هر سخن میسراید .این بنمایهی موخر را میتوان طعنهای به ریاکاران مذهبی و حکومتی تلقی کرد و یا ستایش��ی از سرخوش��ی پناهدهنده و ضروری ش��راب در زمانهای که او خش��ونتاش را در آثار خود نادیده میگیرد .علیرغم آنکه ش��یراز، ش��هر محبوب حافظ ،در دوران زندگی او چندین بار ش��اهد عوض شدن حاکمان بود ،این ضد دانته به زحمت کالمی در این مورد مینویس��د .در عوض غزلهای او دعوت به خوشبینی و اغتنام فرصت میکند :پرتوی از نور خورشید ،حرکتی در رقص ،سرخوشی .حافظ سعی میکند تا با توجه به شرایط موجود بهترین بهره را از زندگی بگیرد .به عشق واالترین ارزش موجود داده میشود همزمان که معیاری پایهای در رابطه با انس��انهای دیگر به ش��مار میآید .وجود مفاهیمی چون ایثار و خوشی نفس نیز چشمگیر است: مرگ و زندگی نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هم 8 که بر خاکم روان گردی به گرد دامنت گردم ب��اور حاف��ظ به ارزشه��ای مذهبی و یا م��ادی و دنیوی موضوع بحثی اس��ت که ً کامال به نظر ش��خصی پرس��شگر بس��تگی دارد .بهع�لاوه هنوز قطع ًا نتیجهی آن معلوم نیس��ت چه بخش��ی از اش��عار حافظ واقع ًا به قلم او نوشته شده است و چه بخشی منسوب به او میباشد. آثار دوران پختگی و استادی حافظ بوالهوسی روزگار و ژرفای پرراز و بیپایان آن را به تصویر میکشد .کمبود خردورزی و بازیهای سرنوشت انسان را ناخواسته به بازیچهای در دس��ت گیتی مبدل میکند .البته حافظ نخس��تین شاعر ایرانی نبود که زندگی را همچو رمز س��ر به مهر میپنداش��ت ــ خی��ام بدبین ،مولوی عارف و حتی سعدی مصلحتگرا دیدی مشابه داشتند ،نوعی برداشت از جهان که حافظ توس��ط آن س��عی میکرد تا دوران پر هرج و مرجی را که در آن به س��ر میبرد قابل تحمل س��ازد .بعید نیست آنچه که نیهیلیسم روشنفکرانهی حافظ به شمار میآید، ناشی از یورشها و غارتهای مغوالن بوده باشد. - 8این قطعه با غزل حافظ چندان فاصلهی زيادی دارد که مش��کل میتوان غزل مورد نظر را پيدا کرد .قطعهی باال را من با توجه به متن ترجمه شده انتخاب کردهام.
27
آنچ��ه که برای خوانندگان غربی کمتر جالب توجه اس��ت ،الف از خود و مدح صلهدهندگان است ،که البته سرگذشت دشوار زندگی حافظ توجیهگر آن میباشد. حاف��ظ در قی��اس ب��ا دیگر ش��اعران کمت��ر مجیزگو و متملق اس��ت ،البت��ه اگر آن وعدههای پر مدعا و خستهکننده و قول و قرارهای بیپایان دربارهی معجزاتی که برای خوانندگان شعرش اتفاق خواهد افتاد را به کناری بگذاریم. حافظ به عنوان یک شاعر بیش از اندازه وعده و وعید میدهد ،بله ،هر آنچه زیر ماه وجود دارد مقدس ،شگفتانگیز و عزیز است .او در نقش شاعری احساساتی خ��ود را ب��ه خواننده وامیگذارد ،خود را ش��اهد و تش��ویق کنن��ده و یار همگان به هنگام مشکالت میشمرد. و به خاطر پر آب و تاب بودن قولها بیدلیل نیس��ت که خدای حافظ در اکثر اوقات تبدیل به پس��تانک بزرگی میشود که ش��اعر باایمان و جستجوگر به کرات پایش به آن گیر میکند و سکندری میرود. در آثار حافظ حتی مرگ انکار میشود .هدف و معنای زندگی حافظ ــ که گویی برای انتقاد از ارزشها و معیارها ساخته شده است ــ خودداری از آسیب رساندن به دیگران به هر قیمتی است .آن حافظی که دریچهی سینهاش را در شعرهای خود میگشاید مردی است باصفا و بیریا ،شاد ،مهربان ،مالیم ،رعایت کنندهی حال دیگ��ران و بیاندازه مٔودب .او همچون مقدس��ان به مق��ام قهرمان جهانی خود در انس��انیت مباهات میکن��د .و از اینرو فروتنی او همزم��ان چهرهی دیگری به خود میگیرد و مطلقه به نظر میآید .حافظ به عنوان ش��اعر نقش انس��انی تس��لیدهنده را ب��ازی میکن��د .خوانن��دهی نیازمند و دردمند دعوت میش��ود تا ق��دم به داخل گنجهای پر از پند و نصیحت بگذارد و تن پوشی از شعر ،فریادگر معجزهی هستی و نیس��تی ،را به دور خود بپیچد .حافظ در بدترین ش��کل خود در نقش یک التیام بخش معمولی و یا نوعی بالش ایمنی متعلق به قرون وسطی ،ظاهر میشود .گریز از دنیای مادی با دالیل متافیزیکی توجیه میشود ،همچون عهد و پیمان صوفیها در چشم پوشیدن از دنیای اطراف به قصد فراموشی انزوای فردی و غوطه خوردن در رویای یکی ش��دن با خدا ،مانند قطرهای که به دریا میپیوندد .مش��خصهی آثار دوران آخ��ر زندگی حافظ بیان��ی بیپیرایهتر و توجه بیش از پیش او به رمز و معما است ،گویی او دیگر تمایلی به نشان دادن مهارت خود نداشت و در عوض پیش از زمان خود به تجربهی نوعی سوررئالیسم ،در غزل پرداخته بود. دوران زندگی حافظ بر خالف آن آرامش آسمانی که در آثار او به چشم میرسد همانطور که گفته ش��د دوران خونینی بود .در بحبوحهی کش��ت و کشتار ،ریاکاری اطرافیان ،چاپلوس��ی ،مقدسنمایی و خودپرس��تی ،او با سهولت مجادلهطلبانهیی در لح��ن کالماش ظرافت و بیان عاری از ش��ور و ش��وق و آرامش و وحدت همه چیز را جستجو میکند: 28
شراب و عشق ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی میکشم از برای تو دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار گوشه تاج سلطنت میشکند گدای تو شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن 9 حافظ خوش کالم شد مرغ سخنسرای تو شراب و عشق برای حافظ راهی برای کسب معرفت هستند ،ولی راهی غیرعقالنی و ی��ا ناخودآ گاهان��ه .و حاال آیا این راه هم در فاصل��های نه چندان دور از طریقت صوفیگ��ری منته��ی به پرورش مرید توس��ط پیر ــ رئیس طریقت ــ میش��ود یا نه س��والی اس��ت که دیگر قدیمی شده اس��ت و جواب آن بستگی به نظر شخصی هر کسی دارد. هنگامی که حافظ ش��روع به نوش��تن کرد شعر فارس��ی چهارصد ساله بود و او مانن��د تن��ی چند از دیگران ش��اعران همزمان با کار متقدمان خود آش��نا بود .حتی یکی از س��مبلهای مورد اس��تفادهی او از گنجینهی شخصی معلومات او نیست. حافظ س��عی کرد تا پیش��ینیان خود را با سالح خود آنان از میدان به در کند ،یعنی او شاعری بود با استعداد ،که از لحاظ زمانی در آخرین دورههای عصر خود ظاهر شد و سنتی را که به شدت مکرر و عام بود گردآوری و جمعبندی کرد. ب��ا خواندن حاف��ظ آدم در بهترین وجه فقط میتواند از این امر مطلع ش��ود که نویسنده شاعری است که در جایگاه ادبی خود اسرارآمیز تلقی میشود ،بدون آنکه روش��ن ش��ود خود او به چه باور داشته اس��ت ،چرا که اشعار وی دوپهلو هستند و از ای��نرو ـ��ـ با منطق ظریف و غیر معقول این دنیا ــ به طرز غیرقابل فهمی در دل همگان جای دارد ،علیرغم آن که اشعار او مشکلترین اشعار است ،مطلبی که با مقایسهی تطبیقی آثار ترجمه شدهی او نیز میتوان بدان پی برد. زمان آن فرا رس��یده اس��ت که مقبرهی ش��اعر را ترک کنیم .بالفاصله پس از آنکه - 9این قطعه با غزل حافظ چندان فاصلهی زيادی دارد که مش��کل میتوان غزل مورد نظر را پيدا کرد .قطعهی باال را من با توجه به متن ترجمه شده انتخاب کردهام.
29
پایامان را از باغ بیرون میگذاریم پسرک هفت سالهای رو به ما میکند: ــ حافظ؟ پس��رک اسکناسی را بیرون میآورد ،اول به آن و بعد به پرندهای در قفس اشاره میکند .پرنده تربیت شده است تا از میان یک دسته کاغذ تاشده ،که بر آنها چند کالم مرموز برای تفٔال نوشته شده ،یک تکه کاغذ را بیرون بکشد :حافظ.
30
خیابان اصلی شهر ،دلباز ،سرسبز و در مقایسه با جهنم خاکستری و پردود تهران، ت��ا حدودی روس��تایی .چن��د گدا ،همانطور که گدایان باید بنش��ینند تا س��ریع ًا در شلوغی خیابان دیده شوند ،نشستهاند ،یعنی مفلوکانه .روی تکهپارچهای که جلوی خود روی زمین پهن کردهاند ،در بهترین حالت چند سکه برق میزند .گداها اکثرا ً نق��ص عضوی جدی دارند ،احتم��اال ً قربانیان مین جنگ ع��راق ،با پایینتنههای کج و معوج و وحش��تناک ،و بافت پوس��تی که به تازگی التی��ام یافته که بر خالف صورتهای پوشیده ،آشکارا در معرض دید قرار داده شده است. در راستهی فرشفروشان بازار کوچک ،فرشهای قابل توجهای برای عرضه وجود ندارد ولی وقتی بیش��تر پرس و جو میکنیم ،ما را به انبار میبرند تا نمایش واقعی ش��روع ش��ود ،یعنی نمایش قالیهایی که توسط عش��ایر این منطقه با سرانگشتان کودکان خردسال ،جبر میراث فرهنگی ،بافته شدهاند. زان��و میزنی��م و از قدمت فرشها ،از مواد اولی��ه و مواد رنگی ،از ترکیب نقش و نگارها و از بلندی پرزها میپرس��یم و دس��ت آخر س��ر قیمت فرشی که انتخاب کردهایم چانه میزنیم .س��پس فرشها را تا و بس��تهبندی شده تحویل میگیریم تا در طی باقی طول عمرمان خرکشکنان با خود به همراه داش��ته باش��یم ،دراز شدن بازوان و کوچک شدن کیف پولمان از همین رو است .ما مانند جوانهایی هستیم ک��ه آت و آش��غال جم��ع میکنند ،مثل پس��ر بچههایی که تازه پول به دستاش��ان رس��یده و جیبهایشان را از زرورق آبنبات ،یک سری بند کفش ،سنگ و یا تخم پرندگان پر کرده باشند .همچون دوقلوهای به هم چسبیده از بازار بیرون میرویم، هماهنگ و با لبخندی سنگین حاکی از رضایت. 31
فرش ایرانی .همین دو کلمه برای خود یک دنیا اس��ت .آشنا شدن با فرشهای اصیل ایرانی (بر خالف فرشهای ماشینی) بدون تردید مانند گم شدن در جنگل اس��ت ،و یا همانند گذش��تن از یک مرداب ،بدون قطبنما و مقصد مشخص ،تا نوک مو با زالوها و پشههای چسبیده به تمام بدن در مرداب فرو رفتن ،و با اینحال میل باز هم بیشتر فرو رفتن. فرشهای ایرانی در اینجا ــ با عش��ق و احترام ــ به دو دس��ته تقس��یم میشوند: فرشهای بافت ش��هر و فرشهای بافت عش��ایر .برای س��اده کردن قضیه میتوان گفت که فرشهای ش��هری در هر جایی که پای توریس��تها ممکن اس��ت به آنجا برسد ،به معرض فروش گذاشته میشوند .گران و ریزبافت ،پر از گل و نقشهای قرینه ،با طرح مش��خص در وس��ط ،براق ،بدون عیب و ایراد و ماللآور هس��تند. مخصوص ًا که هزاران نمونهاش با ش��کل و رنگ مش��ابه وجود دارند .ما به دنبال فرشهاییکه آخرین شاه در خانهی خود داشت نیستیم ،آنها فقط نمونهی بزرگتری از آن همان فرشهایی هستند که در بوتیک هر هتل لوکس میتوان پیدا کرد. فرشهای عشایری اما ،با توجه به منطقهی بافت ،شکلهای متفاوتی دارند ،از لحاظ هنر فرشبافی زیاد چشمگیر نیستند و تراکم رجهایشان کم است .بافندگان عش��ایری تعداد هر چه بیش��تر گرهها را از قبل مد نظر ندارند .این قالیها معموال ً کوچکتر هستند ،چونکه دارهای قالی را باید بتوان براحتی حمل و نقل کرد .در برخی از آنها شکلی هندسی و یا نقشی برگرفته از طبیعت یا وسایل خانه ــ اگرچه اس��تیلیزه شده ــ بیشتر به چش��م میخورد ،مانند گبه .این قالیها همچنین کهنه و مستعملتر میباشند چون از آنها فقط برای تزیین دفاتر کار استفاده نشده است، بلکه ش��اید جزئ جهیزیهی عروس��ی بودهاند و یا ش��اید به عنوان کفپوش ،دیوار چادر ،پوشش زین ،پتوی اسب ،کیسه ،روکش پشتی ،روانداز ،و یا برای مفروش کردن محل نماز یا صرف غذا از آنها استفاده شده است. بیش��تر فرشهایی که در شیراز به فروش میرس��ند همانطور که انتظار میرود توس��ط عش��ایر گلهدار بافته میش��وند که ــ علیرغم کوچانده شدن و جنگ ــ در نواحی نزدیک شهر ییالق قشالق میکنند و یا در شهر مستقر شدهاند .این عشایر عبارتند از :قش��قاییها ،بختیاریها ،افشاریها ،لریها ،باسریها ،بیلوردیها و طایفهها ،تیرهها و خانوادههای دیگر ایلهای خمسه. دربارهی مواد رنگی مورد اس��تفاده در صنعت قالیبافی ،میتوان س��خن بسیار راند .برای رنگ کردن بعضی از فرشها (که امروزه تعدادشان زیاد نیست) بدون اس��تثنا از رنگهای گیاهی استفاده میش��ود .برخی دیگر در پاتیل آنیلین فرو برده میشوند و برخی دیگر در پاتیل رنگهای مصنوعی شیمیایی و یا ترکیبی از آن. رنگه��ای طبیع��ی برای نمونه از زعفران یا پوس��ت پی��از (زرد ،رنگی با طول عم��ر ک��م) نیل یا بادمجان (آبی ،معموال ً با درخش��ش بیش��تر) رون��اس یا دانهی 32
انار (قرمز) برگ زیتون یا گل بنفش��ه (س��بز) حنا ،چای ،تنباکو یا گل (قهوهای و س��یاه) ،به دس��ت میآیند .و از رنگه��ای معمول حیوانی میت��وان از قرمزدانه که الک حش��رهای اس��ت (بنفش) ،نام برد .و از مواد معدنی ،از جمله از اکسید آهن برای رنگ س��یاه ،س��ولفات آهن برای قهوهای و سولفات مس برای سبز استفاده میش��ود .عالوه بر این میزان روش��نایی و تیرگی رنگها به درجهی چربی پش��م و ترکیب شیمیایی آب هنگام جوشاندن رنگ بستگی دارد. ارزش نمادی رنگها موضوع پیچیدهای اس��ت .در ایران رنگ س��بز نمادی از محمد و اس�لام و همچنین بهار و تولد دوبارهی زندگی اس��ت و از رنگ قرمز در رابطه با آتش و ش��ور و همچنین اتفاقات ناگوار و یا ش��هادت اس��تفاده میشود. آبی اغلب رنگ قدرت و نیرو است و نارنجی رنگ درویشها ،نشانهی فروتنی و پارس��ایی .زرد یادآور پرتوهای حیاتبخش خورشید است و سفید نشانگر پاکی و بیگناهی و س��یاه رنگ س��وگواری میباش��د .مهمترین چیز اما جلوهی کلی یک فرش است. درب��ارهی ط��رح فرشها باید یادآور ش��د ک��ه صاحبنظ��ران از نامهایی چون چندضلعی نامنظم ،ترنجی ،گل شاهعباسی ،بوته ،درخت زندگی ،شکوفه و برگ، شکارگاهی ،مدالیون و گلدان و همچنین نامهای بیشمار دیگری برای شرح دادن طرحهای حاشیه استفاده میکنند. 10 بوستان سلطنتی ایرانی ــ پردیس ــ یعنی گلزاری که در آن چشمهی آبی جاری است و از گرمای بیابانهای اطراف توسط دیواری که در اطرافش کشیده شده است مصون میباشد ،منبع الهام بسیاری از قالیبافان بوده است. متراک��م ب��ودن گرههای یک قالی بس��تگی به س��نت معمول منطق��هی بافت و ضخام��ت تار و پود دارد .معمولترین مواد اولیهی مورد اس��تفاده در بافت فرش پشم گوسفند ،موی بز ،شتر و یا اسب ،ابریشم و پنبه میباشند و برای بافت زمینهی فرش اغلب موی بز و ش��تر به کار گرفته میش��ود .حاشیه و زیر و روی فرشهایی که روی زمین پهن میشوند در معرض فرسودگی بیشتری قرار میگیرند و از این رو ب��رای بافت این قس��متها دقت بیش��تری به عمل میآی��د .در این میان مهمتر از همه چیز حاش��یهی فرش اس��ت که چند سانتیمتر ضخامت دارد ،گرهها را کور میکند و مقاوت فرش را در مقابل فرسودگی افزایش میدهد. تقریب ًا تمامی فرشهای ایرانی با گره ترکی یا فارس��ی بافته میش��وند .در بافت برخی از فرشها از پودهای برودریدوزی ش��ده هم استفاده میشود .کلمهی گره در اینجا در معنای معمول خود اس��تفاده نمیش��ود ،بلکه در حقیقت قالبی است که به دور دو تا چهار تار پیچیده شده است. - 10واژهی پرديس با تلفظهای متفاوت در بس��ياری از زبانهای اروپايی و از جمله انگليس��ی و سوئدی معادل بهشت است.
33
کوتاهی ساقهی پرز یک فرش بستگی به کیفیت و ضخامت مواد استفاده شده دارد .عالیترین پشم در ایران از شانهی برههای دنبالندار کوهستانی که پشمشان در اوای��ل بهار زده میش��ود به دس��ت میآید ولی علیرغم هر چه فرش فروش��ان میگویند بیش��تر پشم مورد استفاده ،ریسیده و رنگ ش��ده ،از استرالیا و نیوزالند وارد میش��ود .بلندی و کوتاهی پرز فرش اغل��ب یکی از عوامل پی بردن به محل بافت آن اس��ت .فرشهای عش��ایری متعلق به مناطق سردسیر طبیعت ًا پرز بلندتری از فرشهای مناطق کویری دارند .درجهی ش��فافی و یا ماتی رنگها نیز به ش��دت تغییر میکند. دش��منان :نور مس��تقیم خورشید ،شست و شوی بیش از اندازه با یا بدون قلیا، مواد رنگی رنگدهنده ،بید ،عمدهخر کالهبردار ،و توریس��تهای کرم ابریش��می دوقلو ،توریستهای یک چشمی ،توریستهای دوسوراخی که سلیقهی بدشان بر عرضهی فرش در بازار تاثیر میگذارد. امروزه (طبق گفتهی محمدعلی نصر ،رئیس تعاونی ملی فرش) دوازده میلیون نفر در بخشهای مختلف در صنعت فرشبافی ایران مشغول به کار هستند و این صنعت بخش مهمی از درآمدهای صادراتی کشور است. در مقابل چش��م مش��تری نخس��ت فرشها را تا میکنند و س��پس با افتخار آن را همچون دستمال کاغذیهای ضخیم به روی هم میفشارند و بستهبندی میکنند. مش��تری نگ��ران آرزوی��ی ندارد ج��ز آن که بدرفت��اریای از این دس��ت را با جنس تازهخری��دهی خ��ود نبین��د و ترجیح میدهد که خ��ود این بار س��نگین و بزرگ را بکشد ،تا مبادا فرش بینظیرش صدمه ببیند. فرش با یک طناب پالستیکی ،محکم در کاغذ پیچیده میشود .دنبالهی طناب آنچنان محکم کش��یده میش��ود که خریدار نمیتواند قبل از رس��یدن به خانه حتی نگاهی دزدکی به فرش خود بیاندازد ،چون باز کردن و گرهزدن بسته ،به اندازهای که دوباره قابل حمل باش��د ،بیدردسر نخواهد بود ،مخصوص ًا که خریدار از سر دلسوزی نمیتواند به خود اجازه دهد تا فرش را مثل فروشنده ،که تصور میکند با هر فشار و پیچ دست توجه خریدار را بیشتر جلب میکند ،تا کند. فرش پیچیده و آماده ،به محکمی بار یک کاروان آمادهی سفر ،به همراه دنبالهی خود یعنی خریدار ،هزارتوی بازار را پشت سر میگذارد .خریدار نگران میباشد، گویی نوزادی از جنس ماسهی طالیی با خود حمل میکند.
۳۴
ماه عسلدهان سیاهگیسو آهوچشم در صنعت بلبلی گلهای سرخ ،سرمه و سبو و سرخوشی گلهای سرخ بیشتر و گلبرگهای لبسرخ یاقوتی 11 باغ و چشمه و خلوت و شراب خراباتی
- 11قطعه شعری با الهام از حافظ که به تعبیر من از سر شوخی است و البته با ترجمهی آزاد.
۳۵
سوار تاکسی به سوی مکانی خارج از تهران .پس از حدود سه ربع میرسیم .خانه داخ��ل محوطهای محافظت ش��ده با ن��رده و راهبند قرار دارد .نگهبانان ماش��ین را متوقف میکنند و میپرس��ند با چه کس��ی قصد مالقات داریم .وقتی که نام بیوهی شاعر را میبریم لبخندزنان اجازه میدهند رد شویم. خان��هی ب��زرگ ویالیی با نمای س��فید در حف��اظ دیوارهای بلن��د .با قدمهای آهس��ته از حیاط میگذریم .آیدا در پشتی را باز میکند .داخل خانهای میشویم که اندوه و س��کوت محض بر آن حاکم اس��ت .آیدا اتاقی که ش��املو معموال ً در آنجا مینشس��ته و کار میک��رده را به ما نش��ان میدهد .صندلی چ��رخدار در مقابل میز کامپیوتر قرار دارد .عکسهای قاب ش��دهی آن بزرگ ،که او را در سنین مختلف و در مق��ام قهرم��ان جلوه میدهند ،طوری بر دیوار نصب ش��دهاند که او از باال به میهمان��ان نشس��ته ن��گاه میکند .آیدا بی��رون میرود و پس از لحظ��های با چای و شیرینی برمیگردد. در حالیکه تاکس��ی بیرون خانه منتظر اس��ت ،روایت بیماری قند اس��تاد برایمان بازگو میش��ود .بدناش از پایین به باال مثله ش��د .و من همزمان که گوش میکنم س��عی میکنم بیوهی س��وگوار را در نق��ش زن ایدهآل ،معش��وقه و مدادتیزکن یک هنرمند تصور کنم. آی��دا ناگهان صدایش را بلند میکند و میگوید :ارزش او خیلی بیش��تر از اینها بود. پس از فرو نشس��تن غلیان احساس��اتاش به نظر میرسد که به یکباره از پای درآمده باش��د .لحظهای به نش��انهی احترام مینش��ینیم .مگر کار دیگری میتوانیم ۳۶
بکنی��م؟ زن��گ در به صدا در میآید و مردی ک��ه ظاهرا ً ً قبال نیز در آن خانه میهمان بوده ،وارد میش��ود .معلوم میش��ود که او نیز نویس��نده میباش��د و از دوستان آن مرحوم بوده اس��ت .این سرکردهی زندگینامهنویسان بالفاصله رشتهی سخن را به دست میگیرد و از آن به بعد صحنه عوض میشود: ــ ما از بزرگترین شاعر پس از حافظ سخن میگوییم .او بزرگترین شاعر ما در ۷۰۰سال گذشته است .نابغهی بزرگتری از او وجود ندارد .شاملو بلندترین قلهی شعر فارسی است و خیل بسیار دیگر شاعران ،چه قبل و چه بعد از او ،در مقایسه با او جز تپههای کم ارتفاعی بیش نیستند. در مقابل این ادعا بیطرف میمانیم ،ولی طبیعت ًا از آنجا که س��وئدی هس��تیم، در مقابل س��وال ناخوش��ایندی که چندان هم نامنتظره نیست ،قرار میگیریم :چرا جایزهی نوبل را به او ندادید؟ ــ خیلی از نویسندگان مجر ... ــ کتاب کوچه خود به تنهایی چنان اثر بزرگی اس��ت ،که برای یک دانشکدهی معمولی یک قرن طول میکش��د تا اثری مش��ابه آن را گردآوری کند .تمام جلدهای این اثر آماده اس��ت تا یکروز باالخره به چاپ برس��د .ب��ا این حال او حدود صد کت��اب دیگر هم نوش��ت و یا ترجمه ک��رد و تازه خبرنگار فرهنگ��ی بینظیری هم بود .هیچکس نمیتوانست حتی یک جمله از مقالههای او را بنویسد ،بدون شک چنین بود. و او جایزهی نوبل ش��ما را دریافت نکرد! هر جملهاش موس��یقی است و حاال یک پایگاه اینترنتی هم داردshamloo.com : ای��ن آدرس را در کش��ور خودت��ان پخ��ش کنی��د .بیایی��د باره��ا و باره��ا در shamloo.comمالق��ات کنی��م .چ��را جای��زهی نوب��ل ب��ه او داده نش��د؟ ــ ما دو نفر خودمان شخص ًا ... ــ دو بار نامزد جایزه شده بود! ــ ولی جایزهی داگرمن به او داده شد ،و به هر حال قبل از مرگاش فرصت این را یافت تا مورد قدردانی سوئدیها قرار گیرد. ــ هیچ ش��اعر فارس��یگوی دیگری هرگز تا این حد بزرگ نخواهد ش��د .هیچ ً اص�لا منظورتان از این ش��اعر ایران��ی تا حاال این جایزه را دریافت نکرده اس��ت. جایزهی نوبل چیس��ت؟ چرا چنین جایزهای وجود دارد وقتی آنرا هرگز به ما ،و یا کس��ی که بهتر از همه اس��ت ،نمیدهید؟ حتی به ش��املو و اگر به او نه پس به کی باید این جایزه را داد؟ چند لحظهی دیگر مینشینیم ،سر تکان میدهیم و سعی میکنیم تا سوءتفاهمها را رفع کنیم و بگوییم مسایل را از جنبههای دیگر نیز میتوان دید ،گوش میکنیم و خسته و خستهتر هرازگاهی جوابی میدهیم. 37
ً کامال مش��خص اس��ت ک��ه بیوهی س��اکت دیگر تاب ش��نیدن پ��س از چن��دی حرفهای ما را ندارد. بلند میش��ویم ت��ا خانه را دوباره به غ��م خود واگذاریم .حتی ب��ه اندازهی یک س��یالب هم حرفی دیگر ب��رای اضافه کردن وجود ندارد .همکار نویس��ندهامان تا در خروجی ما را همراهی میکند .وقتی پا به حیاط میگذاریم ،احس��اس میکنیم دوباره به دنیای واقعیتها بازگشتهایم .گویی از جزیرهای بسیار کوچک و دایرهای ً کامال بیآب و علف برمیگردیم و در آنجا هیچ چارهای نداش��تهایم مگر ش��کل و آنکه بارها و بارها به دور تنها درخت نارگیل ــ شاملو ــ طواف کنیم.
38
از پشت پردههای نازک توری شمایی از شهر را که زیر پایمان خفته است ،میبینیم. سوسوی نور چراغها در تاریکی. آن خانم سرشناس ،برازنده و زیبا با توجه به سناش ،با گیسوان سیاه پرکالغی، به سیاهی خط نازک سرمهای که به دور چشمان دارد و با لباس شب زرق و برقدار به تن ،خرامان وارد میشود. با لبخند گرم و با آغوش باز به سوی ما میآید ،دستان ما را در دست میگیرد و خواهش میکند بنشینیم .قرار است به یک میهمانی برود و عجله دارد ،اما پیش از رفتن مشتاق است چند کالم با ما رد و بدل کند .با او دربارهی کارهای هنریاش و وضعی��ت ایران ــ این خار در چش��م ــ صحبت میکنی��م .زنگ تلفن به صدا در میآید ،تاکس��ی آمده اس��ت .همچون یک پادش��اه میگوید :من مردمام را دوست دارم .و ما را با پسر ،دختر و دختر دختر خود تنها میگذارد. پس از آنکه در پش��ت س��ر او بسته میشود ما همچنان در کنار میز مینشینیم و به سکوت گوش میکنیم. بعد از مدتی کوتاه دخترش میپرسد :برای شام میمانید؟ ــ با کمال میل. ــ در خانه چیز زیادی نداریم ،امیدوارم که از پیتزا خوش��تان بیاید .به رس��توران زنگ میزنیم ،میگوییم چند تا پیتزا بفرستند. ــ عالی میشود. در حالیک��ه اصلی ،دختر فیروزه ،زنگ میزند و میز را میچیند ،پس��ر فیروزه، که چند سالی از ما بزرگتر است ،و نوهی فیروزه میآیند و مینشینند .پسر فیروزه، کمی غیر منتظره صریح ًا برای ما از داس��تان طالق خود و اینکه چگونه همس��رش 39
چند سال قبل او را رها کرده ،میگوید: ــ بچهها را برداشت و رفت آمریکا .از آن به بعد آنها را ندیدهام .و حاال با مادرم زندگی میکنم. اصلی در راه آشپزخانه میگوید :من هم یک ازدواج ناموفق داشتهام. من با صدای بلند جوابش را میدهم تا بشنود :کیه که نداشته. او دعوت میکند تا به سر میز برویم و میگوید: ــ آن موقع در آلمان زندگی میکردیم .دوران جالبی بود ولی دلم هیچ برای آن پنج سال تنگ نمیشود .هیچوقت خوش نبودیم .دائم خودم را غریبه احساس 12 میکردم ،یک ausländer. زن��گ در ب��ه صدا در میآید و ش��وهر اصلی با خندهی کلگیت��ی و با بغلی پر از جعبههای پیتزا وارد میشود .استفان و دختر اصلی بار او را سبک میکنند .میز از پیتزای چهار فصل ،دریایی و کالزونه پر میشود. آدم ،ش��وهر اصلی میپرسد :راست است که انس��انهای روشنفکر و مدرن در غرب به اسالم گرویدهاند؟ استفان در جواب میگوید :خوب البته این امکان این موضوع وجود دارد ،ولی اکثر کس��انی که تغییر دین دادهاند ،زنهایی هس��تند که با مردان مس��لمان ازدواج کردهاند. اصلی میپرسد :پس چرا دین خود را نگاه نمیدارند؟ آیا به نظر شما باورهای مذهبی جزئی از اعتقادات خصوصی نیست؟ ــ البته ولی این مسئله آنجا چندان مهم نیست. ــ بله ،ولی در ایران مجازات ترک اسالم مرگ است. ــ در سوئد کسی به این مسئله اهمیت چندانی نمیدهد .تعداد روشنفکرانی که اسالم آوردهاند انگشتشمار است. ــ به عقیدهی من این بیشتر واکنش آنها به دین خودشان میباشد تا موضعگیری به نفع اس�لام .ش��اید آنها با این عمل میخواهند همبس��تگی خود را با کشورهای ما نشان دهند؟ ــ برای ما سیاست و مذهب بیش از اندازه در هم ادغام شدهاند .رژیم باور ما به خدا را از بین برده اس��ت ،اسالم و قدرت سیاسی یکی شدهاند .مالها میخواهند ب��رای تمام جزئیات زندگی ما حتی تا توی رختخواب تصمیم بگیرند .برای همین تعداد هر چه بیش��تری از مردم از مس��جدها روگردان شدهاند .یک تکه دیگر پیتزا بردارید... اصلی که خود تاریخدان و محقق است ،ادامه میدهد :میشود گفت که تاریخ - 12خارجی به زبان آلمانی.
۴۰
ایران یک رشتهی دراز از تجاوزات است. ــ منظورت چیست؟ ــ در طی سدههای طوالنی به طور مداوم از طرف عربها ،مغولها ،تیموریها، روسها و انگلیس��یها و غیره و غیره به ما حمله ش��ده است .و هر دفعه ما تکهای از خودمان را از دس��ت دادهایم ،هویت ما تا مرز ناش��ناختگی رقیق شده است ،ما تا نوک ریشههایمان کوتاه شدهایم. ــ اما ایرانیها بر روی ملل دیگر تاثیرگذار بودهاند ،حداقل از طریق زبان... ــ درس��ت است ،فارس��ی در این قس��مت از دنیا زبان فرهنگ شد .ولی این به مثابه آن نیست که در ایران حس ملی قویای وجود داشته ،همانطور که زبان التین در اروپای قرون وسطی باعث نشد تا مردم خود را بیشتر رومی تلقی کنند. آدم و برادر اصلی به موافقت با گفتههای زن و خواهر خود سر تکان میدهند. وقت��ی اصل��ی و دخترش می��ز را جمع میکنند و برای دم کردن چای به آش��پزخانه میروند ،از شوهر او میپرسم آیا او نیز تاریخدان و یا محقق زبان است؟ لبخندش س��پیدی دندانهایش را آش��کار میکند .او میگوید :نه به هیچوجه. من با فیلم کار میکنم. ــ هنرپیشه؟ ــ مترجم و دوبلور .االن مشغول کار کردن با فیلمی هستم که در آن تام هنکس نقش اصلی را دارد .من صدای فارسی تام هستم. مطلب جالب توجه آن اس��ت که قیافه و صدای بم آدم شبیه ستارههای هالیوود است. او ادام��ه میده��د :ای��ن کار نیاز به آمادگی از پیش دارد .م��ن باید با کاراکتر هر هنرپیشه آشنا شوم ،صدایم را با او متناسب بکنم تا او واقعی جلوه کند. ــ یعنی از خود تام هنکس بیشتر تام هنکس بشوی. ــ دقیق ًا. ــ هنرپیشههای محبوب تو کدام هستند؟ ـ��ـ تام هنکس بد نیس��ت .اما من در این رش��تهی کاری پیشکس��وتم و صدای دوبلهی خیلیها بودهام .ولی یکی از محبوبترینها برای من کاری گرانت اس��ت، او صدای فوقالعادهای دارد .اما داوید نیون بیش��تر از همه روی من تاثیر گذاش��ته اس��ت ،او صدایی جادویی دارد ،صدای او مثل س��ازی بود که من نواختناش را یاد گرفتم. ــ آیا جان وین را هم دوبله کردهای؟ ــ یکی دوبار .صدای من به صدای او نمیخورد. و چای و باقلوا میخوریم...
۴۱
کمی بعد از ساعت دوازده شب ،آدم ما را تا ایستگاه تاکسی همراهی میکند. در ش��بی گ��رم در خیابانهای خل��وت قدم میزنیم .او به خداحافظی دس��ت ما را میفش��ارد و وقتی در پیادهرو از او جدا میش��ویم احس��اس میکنیم یک دوس��ت قدیمی و عزیز را ترک کردهایم.
۴۲
ش��لوار قرمز با نوار طالیی .پیراهن س��فید و جلیقهی مشکی .گارسون در حالیکه پایش را روی زمین میکشد و کمی میلنگد به سوی ما میآید .با توجه به سناش میبایس��تی جز اس��باب و اثاثیه رستوران به شمار بیاید ،احتماال ً از زمان شاه میان این میزها در حال رفت و آمد بوده اس��ت و آمدن و رفتن بس��یاری از مالها را هم دیده است. آرام و مودبانه با سرش به ما اشاره میکند .متوجه میشویم که ما را دیده است. به س��وی ما میآید ،دستاناش را دوس��تانه بر شانههای ما میگذارد و با مخلوطی از آلمانی ،انگلیس��ی و فارس��ی توضیح میدهد که در ساعات ناهاری غذا به طور بوفه س��رو میش��ود .بعد پدرانه با دست ضربهای به پشت ما میزند و برای آوردن آب معدنی میرود. ً مش��تریان یکی پ��س از دیگری از راه میرس��ند ،اکثرا مردانی هس��تند با کت و ش��لوارهای با دقت اتوکش��یده ــ بیزینسمنهایی ــ که برای لقمهای غذا دفاتر کار خود را برای مدتی کوتاه ترک کردهاند. با سوپ سبزیجات که در آن پیاز ،سیب زمینی و لپه شنا میکنند و نان نرم لوله شده که به نازکی برگ درخت است ،غذا را شروع میکنیم. س��وپها و خورشتها معموال ً راه نجات خوبی برای خالص شدن از خوردن کباب هس��تند ،ول��ی از آنجا که اینبار بدون قصد قبلی از رس��توران بوفهدار س��ر درآوردهایم ،ش��انس این را داریم که خودمان غذا را انتخاب کنیم ،البته بدون آنکه بتوانیم عواقب آن را بدرستی حدس بزنیم. پس از س��وپ به س��راغ س��االدهای مختلف (که واقع ًا تازه ولی بدون نمک و فلفل هس��تند) میرویم .همهی س��االدها با یک قاشق بزرگ ماست به جای سس ۴۳
سرو میشوند .و بعد از آن بدون آنکه راه برگشتی داشته باشیم ،بله ،برایمان کباب و باز هم کباب و بشقابی چلو با تکهای کره در وسطش ،میآورند. یکبار از هر دوبار که مجبور به خوردن کباب میشویم به ما میگویند که کباب، کباب مخصوص اس��ت .ولی باز معلوم میش��ود که این کباب همان کباب لعنتی اس��ت .یکبار دیگر باید به خودمان بگوییم که غذاهای ایرانی بر طبق انتظارات ما نبودهاند. در غذای��ی که میخوری��م از زعفران ،جوزهندی و یا هل خبری نیس��ت .وقت زیادی نمیبایس��ت الزم باش��د تا با یک کم گردو و یا چند باریکه میوهی خش��ک، که اکثرا ً در غذاهای ایرانی اس��تفاده میشود ،غذایی سر هم کرد .ولی از این مواد نامبردهی اخیر هم خبری نیس��ت .اما حسابی سیر میشویم و با شکمهای بادکرده تکیه به پش��تی صندلی میدهیم .گارس��ون میآید و میپرس��د چای میخواهیم یا قهوه. ــ قهوه ،لطف ًا. ــ Deutchland - Germany؟ ــ نه ،نهSchweden. ، ــ !!Schweden ــ بله بله. م��رد مس��ن با ش��نیدن جواب ما یک��ه میخورد .برقی در چش��ماناش روش��ن میشود. ــ آهان ،سوئد! به ما اشاره میکند که سر جای خود باقی بمانیم .پس از لحظهای با سینیای که از ظرفهای کوچک ش��یرینی پر اس��ت برمیگردد و آنها را در یک نیمدایره جلوی ما میگذارد. ــ Schmekt gutt و لنگزنان لحظهای ما را ترک میکند ،تا دوباره با پرتقال ،انار ،هلو ،هندوانه، طالبی و توسرخ عالی باز گردد. ما از س��ر تعارف با ش��یرینی خود بازی بازی میکنیم در حالیکه او تشویقکنان در کنار میز مراقب میایستد تا ما واقع ًا به خوردن ادامه دهیم. ــ !My son Schweden, Cheleteam ــ ما با دهانی پر از یک نوع شیرینی ،که از آن عسل میچکد و بیاندازه شیرین اس��ت ،بله بله میگوییم و احس��اس میکنیم دو جوجه پرنده هستیم که به آنها غذا خورانده میشود. ــ Schmekt gutt, yes؟ او دائم�� ًا پاکش��ان ب��ه آش��پزخانه میرود و هر چه به دس��تش میرس��د برای ما ۴۴
م��یآورد .پس از گذش��ت م��دت زمان کمی ،می��ز از کیکهای تر ،ش��کالتهای پیچیده شده در کاغذ طالیی ،قوطیهای کوکاکوال ،خرما ،میوههای تازه و غیره و غیره پر ش��ده اس��ت .و وقتی که دیگر جای خالی روی میز باقی نمانده خوراکیها را در جی��ب کتهایمان ف��رو میکند .و در این فاصله هر چند وقت یکبار ،انگار کودکی خردس��ال باش��یم ،یا گردن ما را مهربانانه نیشگون میگیرد و یا سرمان را میگیرد و تکان میدهد. ما از محبت او تش��کر میکنیم ولی هر چه س��عی میکنی��م جلوی او را بگیریم فایدهای ندارد. او در حالیکه دستاناش را از هم باز میکند دوباره میگوید: ــ My son Schweden بعد کیف پولش را در میآورد و به ما کارت ویزیت پسرش را نشان میدهد: علی امیری ،مهندس ،رونشرش ورکن ،شلفتههامن. Ali Amiri, Ingenjör, Rönnskärsverken, Skelleftehamn
۴۵
- ۲اصفهان
لباس پوشیدن در هتل در یک اتاق که معمولی است ولی پنجرههای باریک رو به خیابان دارد و با پنجرههای متعددی از اتاق خواب جدا میشود .بالفاصله پس از بیدار شدن از خواب ،فرشهایی را که در شیراز خریدهایم کف اتاق پهن میکنیم تا هر بار که به هتل برمیگردیم نگاهمان به چیز قش��نگی بیفتد .تا مجبور نباش��یم در راحتیهای مس��تعمل بنش��ینیم و به تنهی آس��یب دیدهی چناره��ا ،رفت و آمد ماشینها و یا جنگل کابلهای برق خیره شویم. توماس قبل از من حاضر میشود و میرود پایین .کمی پس از رفتن او در اتاق زده میشود .یک زن مسن چاق و خندان که احتماال ً میخواهد بداند آیا من هم بزودی خواهم رفت تا او بتواند اتاق را تمیز و مرتب کند .او از فرشهای ما تعریف میکند .من قسم میخورم و قول میدهم که دوباره فرش نخرم .قول نمیدهم که دیگر هرگز فرش ایرانی نخرم ــ آدم چطوری میتواند چنین قولی به خود بدهد ــ ولی به هر حال در طول این سفر فرش دیگری نخواهم خرید. زن نظافتچ��ی در حالی که بدنش از خنده تکانت��کان میخورد کلید را از من تحوی��ل میگی��رد .من یک نگاه دیگر به نوخرید خودمان میکنم و از گرس��نگی با عجله به پایین میروم.
۴۷
سقف بلند است .و در وسط آن گچبری دایرهای شکل وجود دارد که محیط آن به ش��کل سرستون یونیک است .روی آویزههای لوستر غبار و چربی غذا نشستهاند. فقط چند تا از المپها روش��ن هس��تند و نور آنها آنقدر ضعیف اس��ت که بودن یا نبودش��ان فرقی ندارد ،از این گذشته پشت پردههای تور روز روشن است .از میان ش��اخ و ب��رگ چنارها ،ن��واری از نور به داخل میآید ،ب��ر روی موکت کنار میز من میرقصد ،آس��تانهی در را نوازش میکند ،به باالی زهوار چوبی میرود و تکهای از کاغذ دیواری قرمز انگلیسی با نقشهای بزرگ را روشن میکند .بر روی دیوار چن��د تابلو ،مقبرهی کورش و مناظر کوهس��تانی ،ک��ج و به فواصل نامنظم آویخته شدهاند. پایههای میز لق میخورند ،خم میش��وم ،رومیزی مشمایی را به کناری میزنم و یک دس��تمال کاغذی مچاله ش��ده را به زیر یکی از پایههای میز فشار میدهم تا درست بایستد. کمی پیش مرد جوانی از من پرس��یده بود آیا قهوه یا چای میخورم .استفان در اتاق بود و من قهوه س��فارش دادم و عملیات زیرمیزی من یک چارهی پیش��گیری است تا قهوه لبپر نزند و روی میز نریزد. وقتی میخواهم بلند شوم سرم به لبهی میز میخورد ،چهار جفت چشم به من خیره میش��وند ،بدون آنکه کوچکترین نش��انهای از لبخند یا س��وال در نگاهاشان باش��د .م��ن میخندم و میخواهم س��ر صحب��ت را با آنه��ا باز میکن��م ،ولی آنها نگاهاش��ان را میدزدند و وانمود میکنند که اتفاقی نیفتاده اس��ت .در عوض حاال این من هستم که به آنها نگاه میکنم و میخواهم بدانم کی هستند .ظاهرا ً آمریکایی هستند ،از کالیفرنیا ،ولی مطمئن نیستم ،مادر ،پدر و دو فرزند .مرد خانواده سیخ ۴۸
نشسته و همهی حواساش به خوردن غذا جمع است ،به هیچ سویی نگاه نمیکند و با کس��ی حرف نمیزند .گاهگداری نگاه خش��نی به بچهها میاندازد که به دنبال آن بچهها خودش��ان را جمع و جور میکنند .زن خانواده هم مثل ش��وهرش صاف نشسته است ،ولی پس از گذشت مدت کمی میان میز بوفه و میز خودشان مشغول به دویدن میشود تا بشقاب سه مردش را پر نگاه دارد .متوجه میشوم که شوهر، ن��ه فق��ط با صدایش بلکه با حرکات بدن خود ،دس��تورهای کوتاهی به او میدهد. زن بارها به س��رعت از جای خود بلند میش��ود ،نگاهش سرگردان و عصبی است و دائم روسریاش را روی سرش مرتب میکند .دامن بلندش به زمین میکشد .او میترسد ،تا حد مرگ میترسد .مرد ناگهان نگاهی عصبانی به من میکند ،گویی از خیره شدن من دیگر خسته شده است ،ولی چیزی نمیگوید .بدون آنکه واژهای به لب بیاورم با خودم فکر میکنم که حالش نمیتواند خوب باش��د .وقتی میبیند ک��ه نگاهم را از او برنمیدارم س��رش را پایین میان��دازد و غرولندکنان به اعضای خانوادهاش میگوید که غذایشان را زود تمام کنند .پسرها سرعت غذا خوردنشان را زیادت��ر میکنن��د و زن میگوید که نمیتواند بیش��تر بخورد (اولین باری اس��ت که صدای او را میش��نوم) .بلند میش��وند تا بروند .مرد پس��رها را جلوی خودش میراند و زن با عجله به دنبال او میرود.
۴۹
زمان آن فرا رس��یده اس��ت که با چش��مان خود آنچه را که دیگران تعریف کردهاند مشاهده کنیم .از کوچههایی با دیوارهای کاهگلی از محلهای با خانههای یک طبقه میگذری��م .در بعض��ی جاها کاهها بیرون زدهاند ،ی��ک در قراضه از بدترین جنس ممکن ،یک درخت نیمه مرده که خانه را دور و بر آن س��اختهاند .هیچ کس��ی دیده نمیشود. در فضای باز کوچکی در آبادی میایس��تیم ،خرابه و زبالهدانی ،چیزی برعکس یک میدان ،و در آنجا خرده شکس��تههای کاش��یهایی ب��ا رنگهای مختلف روی زمین س��ر هم ریخته است ،با نوک پا به کاش��ی شکستهها میزنیم تا شاید بتوانیم تکههای سالم و خوب را پیدا کنیم و همراه خود ببریم. بیشتر تکهکاشیها فیروزهای هستند ،بعضی آبی سیر و زرد لیمویی و چند تایی هم مشکی. آفتاب باالی س��رمان اس��ت .زیر گنبد فیروزهای مسجد محل ،در گرد و خاک به پا ش��ده ،به جس��تجوی خود ادامه میدهیم ،با نوک پا به تکه کاشیها میزنیم و وقتی تکههای بهتری پیدا میکنیم تکههای قدیمی را به زمین میاندازیم. آیا از آن باال افتادهاند ،فرسایش؟ در اینصورت چرا اینجا انداخته شدهاند؟ یک پ��ازل که نباید چنین با بیاعتنایی به دور انداخته بش��ود ،مگر نه آنکه این قطعات روی مسجد نشسته و جزئی بودهاند از خانهی خدا یا به هر حال خانهای بهزحمت بنا شده برای بزرگداشت خداوندگار یکتا؟ به موقع خود و با تٔاثیر آب و هوا حتم ًا خراب میشدند تا با چیزی دیگر جایگزین شوند .آیا چیزی نچسبیده؟ ب��ه راه خود ادامه میدهیم در آبادی تخت و مس��طح ،ب��ا دیوارهایی نه چندان قدیمی ،کمی بلندتر از قد یک مرد ،گلی ،کاهی ،خشکیده و ترکیده زیر آفتاب. ۵۰
کوچه در ادامهی خود تبدیل به خطی صاف میش��ود ،و در دوردس��ت دهانهی تونل ،همچو صحنهای از هزار و یک شب ،ابتدای بازار. وارد میش��ویم .داالن طاق��یداری که به ظاهر بیانتها اس��ت با گذرگاههایی به اینس��و و آنسو .حجره و کارگاه .نیمه تاریک .نور شدید آفتاب از روزنههای سقف همچو خطوطی مورب به درون میتابند. بدون داش��تن مقصد خاص��ی از روی غریزه به طرف چپ میپیچیم ،اس��تفان جلوی یک حجره میایستد. همچ��ون معجزهای دور از انتظار ،گویی در رویا ،قدم به یک میدان ،به دنیایی جدید میگذارم .برمیگردم تا احس��اس خود را با اس��تفان در میان بگذارم ،او را میبینم که از داخل تاریکی به سوی روشنایی گام برمیدارد.
۵۱
مح��راب در جه��ت مکه قرار دارد و مس��جد بدین ترتیب با میدان ش��اه ،یا میدان امام ،آنطوری که بعد از انقالب نامیده میش��ود ،زاویهی نود درجه ساخته است. در دو طرف در ورودی دو مناره سر به آسمان کشیدهاند ،اگر آدم بخواهد میتواند تصور کند که آنها دو راکت نشانه رفته به سوی واشنگتن و لندن هستند. وارد میشویم و در صحن باز مستطیل شکل میایستیم ،چهار ایوان بنا را قاب گرفتهاند. خدایی که ما هم در کش��ور خ��ود داریم اینجا نیز عبادت میش��ود ،منتهی زیر گنبدهای بزرگ فیروزهای با آجرهای لعابدار که ردیفی از آیههای قرآن در وس��ط خود دارند. مس��جد شاه سابق یک ش��اهکار معماری است ،و در همان دورانی که در اروپا جنگهای س��ی ساله 13جریان داشت ،به عنوان جزئی از برنامهی شاه عباس برای تبدیل اصفهان به مرکز جهان ساخته شد. ب��ه جز مردی که دوزانو نزدیک وضوخانه نشس��ته اس��ت و وض��و میگیرد ،در صحن مس��جد کس دیگری نیس��ت .ما با حس��ی از ارج و احترام ،گفتگوکنان در صحن گش��ت میزنیم .به زیر گنبد اصلی میرس��یم که در مرکزش تمام صداهای گیت��ی به هم میرس��ند .ص��دای نفسهای من همچو غرش��ی به س��وی خودم باز میگردند. - 13جنگهای س��ی س��اله به يکس��ری درگیریهای نظامی اطالق میشود که در اروپای مرکزی و به ویژه در آلمان ميان س��الهای ۱۶۴۸ـ ۱۶۱۸رخ دادند .ريشهی اختالفات تغییرات و تحوالت مذهبی و سیاسی پس از جنبش احیا و اصالح کلیسا بود.
۵۲
هر خط و هر جزئی کوچک در س��تایش از خدا اس��ت .بازی شکل و رنگ .نور که از میان درها و طاقیها راه خود را به دورترین گوشهها باز میکند ،و بر رفها و نان پنجرهای ــ شکوه اشکال اندرون ــ میتابد. هم��ه چی��ز تا کوچکتری��ن جزئیات به دقت در نظر گرفته ش��ده اس��ت .نهایت کمال .در ته بنا حتی یک س��کوی شیبدار مقعر ،یک گهواره ،وجود دارد ،مکانی که در آنجا آجرهای گنبد را در طی سدهها خشت زدهاند. خندههای شاد و سر و صدایی که نه خدا و نه رسم و رسوم را مراعات میکند، ناگه��ان در صحن مس��جد میپیچد .زندگی ب��دون احترام .ی��ک کالس دختران، در س��ن پانزده ،از در س��رازیر میش��وند .پشت سرهمه معلماش��ان وارد میشود، ه��ر کاری از دس��تاش برمیآید انجام میدهد تا این گلهی ش��ادی را رام کند .آیا ش��اگردان نمیفهمند که این مس��جد یکی از بزرگترین شاهکارهای اسالم است؟ چنین به نظر نمیآید .چون که ش��اگردان ،همچون گنجشکهای سیاه جیکجیک کنان ،به این طرف و آنطرف میدوند .معلم در صحن مسجد با قیافهای بالتکلیف بر جای باقی میماند.
۵۳
نمیخواهیم دیگر فرش بخریم ولی توماس با یک مرد مس��ن خوشمش��رب وارد صحبت میشود .آیا میخواهد راه را نشان دهد؟ مرد مس��ن ما را برای نش��ان دادن یک رنگرزی با خود به همراه میبرد .آیا او صاحب آنجاست؟ یک مرد بسیار پیر ــ ظاهرا ً دوست و نه کسی که برای راهنمای م��ا کار میکن��د ــ مراح��ل مختلف رن��گرزی و پاتیلهای قدیمی را به ما نش��ان میدهد .زمین گلی اس��ت و همهی کارها با دس��ت انجام میش��ود .ش��لنگ روی زمین ،خیس. و بع��د ناگه��ان خود را روبروی مغ��ازهی فرش راهنمایم��ان مییابیم .به داخل دعوت میشویم و برایمان چای میآورند. نشستن ،فقط برای چند دقیقه ،نمیتواند ضرری داشته باشد ،فقط قصد تماشا داریم ،نه ،برای آنکه خس��تگی پاهایمان چن��د دقیقهای در رود ،و با آن همه فرش ک��ه تا به ح��ال دیدهایم احتمال اینکه گول بخوریم دیگر وجود ندارد ،تازه یکی دو تا چای هم میخوریم و به داستان زندگی مرد گوش میکنیم. صاح��ب مغازه ش��غلش را خ��ود انتخاب نکرده اس��ت .پدرش ای��ن کاره بوده و پس��رش نی��ز مش��غول یادگیری همی��ن حرفه اس��ت .او به مغازهی خ��ود افتخار میکند. پس��ر صاحب مغازه منتظر نشسته است .او مش��تاقانه دربارهی یک مشتری که مایل به خرید فرش است صحبت میکند ،اما پدرش به او هشدار میدهد .و بعد از آن ک��ه پس��ر برای انجام کاری مغازه را با س��رعت ترک میکن��د ،پدر میگوید: نبایس��تی به زنی که خوش��نام نیس��ت فرش فروخت ،به هر حال این کار ،کار یک پسربچه نیست. ۵۴
جلسهی درس یا در حقیقت سخنرانیای در ستایش فرشهای عشایری شروع میش��ود .بعد از آنکه فرشهای سفارشی ،بافته ش��ده با الگوی شهری ،نازک و با رنگه��ای پ��ر جال ،یکی بعد از دیگری با ترش��رویی به کناری انداخته میش��وند، لحن سرد و بیحوصلهی او تبدیل به یک الالیی پر محبت میشود. دوباره چای میآورند. فرشفروش تختههای فرش را زیر و رو میکند و از میان آنها یکی پس از دیگری فرش��ی را بیرون میکش��د ،پهن میکند و با جزئیات در ستایش آن سخن میراند: یک موش��تری خون جگری از بلوچس��تان ،یک لری ضخیم ،یک بختیاری راه راه مورب .یک گلیم کردی ،و یک قش��قایی کهنه از س��ر اتفاق از جلوی چشمانامان میگذرد. ً تجلیل او از فرشها ادامه پیدا میکند ولی آیا س��خنرانی او واقعا بدون اهداف تج��اری اس��ت؟ او مثل خود بازار باتجربه اس��ت .آیا او برق چش��مان ما را دیده است؟ ما برق حرفهای بودن را در چشمان او دیدهایم. پس از خوردن چند چای دیگر و ش��نیدن توضیحات بیش��تر و خواس��ت شدید تصاحب و تملک و دیدن س��فرههای مس��تطیلی نان و کیس��ههای کوزهای ش��کل نم��ک ،دوب��اره روز از نو و روزی از نو ،خ��ود را در حال خرید فرش مییابیم .چه کس��ی ش��روع کرد؟ البته ک��ه او ،ولی حاال دیگ��ر فرقی ندارد .آلوده ش��دن ما یک واقعی��ت اس��ت .همهی فرشهایی را ک��ه او در مغازهی خ��ود روی هم انبار کرده اس��ت یکی پس از دیگری «ورق» میزنیم ،بهترینها به کناری گذاش��ته میش��وند. او گاهی ما را تش��ویق میکند و گاهی برحذر میدارد .آیا رابطهی نامتقارن همین است؟ معامله ادامه پیدا میکند .ما حتی درس��ت و حس��ابی چانه نمیزنیم .مغازهدار قبل از انجام معامله به ما یکی یک کیسهی نمک مجانی میدهد .از بعضی فرشها نمیتوانیم جدا ش��ویم یا حداقل نمیتوانیم اش��تیاق خودم��ان را پنهان کنیم .برای مغازهدار کاری باقی نمانده اس��ت جز آنکه یکی از ما س��ر تسلیم فرو آورد ،رویش را به یکی از گوشههای اتاق کند و از جیبهای داخلی شلوارش کارت پالستیکی عرق کرده را بیرون آورد. هن��گام ترک مغازه عیس��ای ک��ودک و مریم از باالی چهارچ��وب در به ما نگاه میکنند .دو عکس کوچک ،س��رزنش کننده یا سرشار از بخشندگی و توافق نظر و یا شاید حتی با عشق؟
۵۵
یک صحنهی اپرا .ما در یک دنیای افسانهای زندگی میکنیم .زندگی چیزی به جز یک اپرانامه نیست. با خود فکر میکنم :بدون ش��ک .و دو حبه قن��د در لیوان چای میاندازم و هم میزنم .مشکل میتوان منظرهای زیباتر از این یافت. یک ضربالمثل ایرانی میگوید :اصفهان نصف جهان است .و حاال که خود در اینجا هستم ،حاضرم هم با این ضربالمثل و هم با راهنمای ایتالیایی ،که سر میز بغلی نشسته و به هیجان آمده است ،موافقت کنم. ما بر بام دروازهی قیصریه نشستهایم و یک شاهکار معماری را مشاهده میکنیم، جواهری پرتاب شده در بیابان ،بنایی برای فخرفروشی ،برپا شده توسط صفویها تا با شاهجهانآباد خاقانهای مغول و قسطنطنیهی سلطانهای ترک ،بر سر ادعای مرکزیت جهان رقابت کند .و براستی که بزرگ است ،یکی از بزرگترین میدانهای دنیا .در ضلع جنوبی میدان ،گنبد فیروزهای مس��جد ش��اه با ایوانها و منارههایش همراه با مسجد شیخ لطفالله در ضلع شرقی میدان ،به خاطر چرخشی که رو به قبله دارد ،قرینگی را میشکند. بدنهی پیرامونی میدان نقش جهان از طاقیهای هاللی در دو طبقه تشکیل شده است .و در ضلع غربی آن کاخ عالی قاپو مانند آسمان خراشی متعلق به دههی سی میالدی ،که از میان اره شده باشد ،سر به آسمان کشیده است. پایتخت جدید در اواخر قرن شانزدهم میالدی به فرمان شاه عباس ،مقتدرترین شاه صفوی ،بنیاد گذاشته شد. پاهایم��ان را دراز میکنی��م و میگذاریم تا در حالیکه حبههای قند در چای آب میشوند ،زمان از حرکت باز ایستد. ۵۶
اعقاب شیخ صفی ظاهرا ً کرد بودند .او در آذربایجان زندگی میکرد و دامنهی فعالیتهایش از سواحل دریای سیاه تا کرانههای دریای مازندران گسترده بود .او در حدود س��ال ۱۳۰۰میالدی یک فرقهی تصوف را بنیاد گذاش��ت تا کشور را از آن چه حکومت مغولهای بیدین با خود به همراه آورده بود ،پاک سازد. اعضای این فرقه در ابتدا سنی بودند ،ولی با مرور زمان ،از آنجایی که اکثریت اهالی آن مناطق ش��یعه بودن��د ،تغییر مذهب دادند .موفقیت واقعی و گس��تردگی فرقه در طی قرن پانزدهم به عنوان جنبش مخالفت با غارتهای تیمور لنگ آغاز شد. سالها گذشتند .تعداد هر چه بیشتری به حلقهی مریدان فرقه درآمدند و تحت حمایت آن قرار گرفتند .با پیوس��تن هش��ت طایفهی ترک ،که میان آناتولی و ایران زندگی میکردند ،نیروی نظامی و دامنهی نفوذ فرقه به طرز چشمگیری قوت یافت. این طایفههای ترک به خاطر کالههای سرخاشان قزلباش نامیده میشدند. رعای��ت نظم و سلس��له مراتب در این فرقه از اهمی��ت خاصی برخورددار بود. در رٔاس فرق��ه رهبر بدون مالزم آن قرار داش��ت که این مق��ام را به ارث میبرد .با گذش��ت زم��ان مریدان رهبر فرقه را همچون تبلور اله��ی امام دوازدهم ،که روزی برای رستگاری دنیا بازخواهد گشت ،تلقی میکردند. ایتالیاییها ،در حالی که همهی بدناش��ان حرکت میکند ،دربارهی نقش زنان در ای��ران صحب��ت میکنند .چند نفری حوصلهش��ان س��ر میرود و گ��روه را ترک میکنند. یکی از آنها از کنار ما رد میشود و به آهستگی میگوید: ــ او عقل درستی ندارد. اولین کس��ی از طایفهی صفویان که به عنوان ش��اه به تخت نشست ،پسری سیزده ساله ،به نام اسماعیل بود .او زیر نظر امیران قزلباش در سال ۱۵۰۰میالدی آغاز به جنگ کرد و پس از ده س��ال ،تمام ایران ،قسمتهایی از قفقاز ،عراق ،قسمت اعظم افغانس��تان و ش��رق آناتولی را به زیر س��لطهی خود درآورد .او در صحنهی سیاس��ت به موفقیتهای بیاندازه بزرگی دس��ت یافت .آنچه که زمانی فدراسیون چند طایفهی ترکزبان بود ،حاال تبدیل به کش��وری ش��ده بود که احترام و دشمنی دیگران را برمیانگیخت. اسماعیل شیعه مذهب بود و در نقش رهبر فرقه و شاه وظیفهی خود را ترویج فر الهی میدانس��ت .او در اوان دوران حکومتش مذهب شیعه را به عنوان مذهب رس��می کش��ور اعالم کرد .و برای آنکه اکثریت اهل سنت را وادار به تغییر مذهب کن��د ،از اس��تفاده از هیچ وس��یلهای رویگردان نبود .ای��ن افراطگرایی مذهبی او بنیاد اختالفاتی را گذاش��ت که بعدها مایهی فروپاشی کشور شد .در اواخر دورهی صفویها اکثر فارسها به مذهب ش��یعه گرویده بودند ولی هنوز قومهای بزرگی ۵۷
مانند کردها و بس��یاری از اقوام افغان س��نی باقی مانده بودن��د ،روالی که تا امروز نیز ادامه دارد. اسماعیل فارس نبود و یک کشور فارسی را بنیاد نگذاشت .او امپراتوریای را پای��ه ریخت که در داخل مرزهایش اق��وام و ملل گوناگونی زندگی میکردند .او نه از جانب فارسها بلکه بیشتر از جانب گروهی که او را به پادشاهی رسانده بودند، یعنی قزلباشها ،حمایت میش��د .و رهبران آنها هستهی قشر اشرافی ــ نظامیای را تش��کیل میدادند ،که بر کش��ور حکومت میکرد .امیران قزلباش ،به هیچوجه حاضر نبودند از قدرت خود ،حتی به نفع شاه ،چشم بپوشند. 14 پس از مرگ اس��ماعیل ،یک سال بعد از آنکه گوس��تاو واسا استکهلم را فتح کرد ،کم نمانده بود که نبرد قدرت میان جانشین او و امیران قزلباش ،کشور را به آستانهی فروپاشی بکشاند .ضعفهای نظام حکومتی آشکار گردیدند .فدراسیون امیرهای خودکامه و س��رکردههای طایفههای عشایری نمیتوانست در دراز مدت پایهی مناسبی برای حکومت بر یک امپراتوری باشد. سایر توریستهای ایتالیایی هم تفننکنان از پلهها پایین میروند و در بازار ناپدید میشوند .ما همچنان تنها روی بام نشستهایم .ناگهان یکی از ایتالیاییها سراسیمه برمیگردد .معذرتخواهان به گارسون میگوید: ــ یادم رفت پول بدهم. گارسون دستاش را بر شانهی او میگذارد و میگوید: ــ میدانم ،ولی این دفعه را مهمان من باشید. خورشید از پشت ابرها بیرون میآید و هوا کمی گرمتر میشود. ــ میدانی وزارت خارجهی آلمان در اواسط دههی سی میالدی پیشنهاد کرد تا کشور نامش را به ایران ،سرزمین آریاییها ،تغییر دهد؟ ــ درس��ت اس��ت ،ولی به فارس��ی و زبانهای دیگر رایج در ایران ،نام کش��ور همیشه ایران بوده است .آلمانیها میخواستند از این موضوع بهرهبرداری سیاسی کنند و بگویند که مقولهی آریایی یک مقولهی بینالمللی است .در دوران صفوی، عربها و ترکها ایران را عجمس��تان ــ س��رزمین بربرها ــ مینامیدند .نام پرشین در حقیقت س��اخته و پرداختهی اروپاییها اس��ت و تاریخ آن به دوران باس��تان، زمانی که یونانیها کشور را به نام استان پارس در جنوب غربی کشور میخواندند، برمیگردد. ــ باشد ،هر چه تو بگویی. - 14گوس��تاو واس��ا ( ۱۵۶۰ـ )۱۴۹۲از سال ۱۵۳۲پس از آنکه سوئد اتحاد خود با دانمارک و نروژ مبنی بر داشتن يک شاه مشترک را پايان داد ،بر تخت سلطنت سوئد نشست .گوستاو واسا که از اين رو پدر سوئد خوانده میشود ،نظام سلطنت انتخابی را به سلطنت موروثی تغيیر داد.
۵۸
در سال ۱۵۹۰میالدی در قسنطنطیه یک پیمان صلح میان امپراتوری عثمانی و ایران منعقد ش��د .شاه ایران قس��متهای بزرگی از استانهای غرب کشور را به س��لطان عثمانی واگذار کرد .ش��اه عباس اول ،فقط دو س��ال قبل از آن تاریخ به تخت نشس��ته بود و این اولین و آخرین باری بود که قس��متی از خاک کش��ور را از دست میداد. کار اصالح��ات آغ��از گردی��د .دول��ت مرکزی بای��د صاحب قدرت بیش��تری میشد .ادارهی امور مملکت و وضعیت نیروی نظامی باید بهبود مییافت ،دست قزلباشها باید از قدرت کوتاه میشد. بس��یاری از بزرگان س��ر خود را از دس��ت دادند ،به جای آنها سرهای جدیدی به کار گرفته ش��دند .در بخشهایی از ارت��ش جدید ،بردگان گرجی و ارمنی که به اس�لام گرویده بودند ،به کار گمارده ش��دند .تعداد بسیاری از این خیل ،بعدها به مقامات باالی مملکتی رس��یدند .ش��اه تبدیل به یک حاکم مطلقه ،همچون لوئی چهاردهم ،15ش��د ،اگرچه مقام روحانی ش��اه همچنان از اهمیت باالیی برخوددار بود. دیری نگذش��ت که میوهی اصالحات به ثمر رس��ید .بازرگانی ش��کوفا شد .بر طب��ق اطالعات موجود حتی اوضاع دهقانان بهبود یافت .بازرگانان و صنعتگران سعادت آن را یافتند تا در دورانی زندگی کنند که در طی آن مالیاتها کاهش پیدا کرد .نظم و مقررات در راهها و مس��یر کاروانها به عهدهی نیروی نظامی ویژهای گذاش��ته ش��د .ارگانهای دولتی برای تحکیم موقعیت دولت و حکومت مطلقهی شاه فعالیت میکردند .طبق آداب مرسوم همه رعیت شاه بودند و همهی عراضی متعلق به شاه بود .دولت میتوانست هر موقع بخواهد اموال رعایا را مصادره کند و یا زمینهای بخشیده را بازپس گیرد .مقامات اداری و تیوالت موروثی نبودند. پس از گذشت این دوره شاه عباس دست به تهاجم زد .ارتش به حرکت درآمد. آن قس��متهایی از کشور که ً قبال از دس��ت داده شده بودند دوباره تسخیر شدند. ایران دوباره به عنوان کشوری قدرتمند ،قابل مقایسه با امپراتوری عثمانی ،مطرح شد .بس��یاری از کش��ورهای اروپایی دیپلمات فرس��تادند .قراردادهای اقتصادی امضا شدند. عباس با اندیش��هی س��اختن بناهای بزرگ و برای به نمایش گذاش��تن عظمت مج��دد کش��ور و موقعیت ش��اه ،پایتخ��ت را از قزوین ،واقع در ش��مال غرب ،به اصفهان ،که در مرکز کشور قرار داشت ،منتقل کرد. ــ عجیب نیست که اروپاییهایی که در قرن هجدهم به ایران سفر کردند، - 15لوئ��ی چهارده��م ( ۱۷۱۵ـ )۱۶۳۸یکی از بزرگترین پادش��اهان فرانس��ه بود .او پادش��اهی خودکامه بود که در گرداندن کشور سیاست مرکزگرایی را پیشگرفت و در این راستا نیز کامیاب بود.
۵۹
اصفهان را با لندن و پاریس قابل مقایسه میدیدند. ــ باز هم چایی میخواهی؟ سفارش بدهم؟ ــ بله لطف ًا. ول��ی در دوران صفوی فقط این هنر معماری و نقاش��ی مینیاتور بود که به اوج خ��ود رس��ید .در دوران سلس��لهی آنها هیچ اث��ر قابل توجه ادبی ب��ه وجود نیامد. عجیب است که در هند آن زمان ،که زیر سلطهی مغولها بود ،شعر فارسی شاهد دوران پر شکوفاتری بود تا در اصفهان. ــ صفویها در کش��ور خود بیگانه بودند .زبان درباریان و اش��رافیان نه فارسی بلکه گویش��ی از ترکی بود .در حالیکه در هند زبان فارس��ی زبان ادبیات و فرهنگ بود .زبان فارس��ی در آنجا تقریب ًا همان نقش��ی را داشت که زبان فرانسه در اروپای آن زمان. برای س��ومین بار چای آورده میش��ود و خورشید حاال مدتی طوالنی زیر ابرها بوده است. ــ تعجب آور نیس��ت که در س��ال ۱۷۲۲میالدی وقتی افغانها اصفهان را فتح و صفویان را اعدام کردند ،سلس��لهی آنها منقرض ش��د .شاه عباس به دست خود باعث تضعیف قدرت حکومت ش��د .او دستور داد گردن پسر ارشدش را بزنند و چشمان کسانی را که متهم به خیانت بودند کور کنند .از آن به بعد ،همانطور که در قس��طنطنیه هم رسم بود ،شاهزادهها را در حرم زندانی میکردند .تنها شاهزادهای که جانشین پدرش میشد از حرم آزاد میگشت. ــ برای رشد بیکفایتی محیط مناسبتری وجود ندارد .فکر کن همهی دوران زندگیات جدا از دیگران نگاه داش��ته ش��وی ،و ناگهان یک روز آزادت کنند تا با ق��درت مطلقه بر یکی از بزرگترین کش��ورها حکم بران��ی .به جز خاجههای خل و چل که حاال مشاورانت میشوند هیچکس دیگر در اطرافت نبوده است. ــ انقراض صفویان البته دالیل دیگری نیز داش��ته است .با توجه به رشد فساد، فشار بر اهل سنت و فرمانهای بلهوسانهی یک شاه با قدرت مطلقه نتیجه به غیر از این چیز دیگری نمیتوانست بشود. ــ همه چیز تکرار میشود. ــ یا شاید اپرانامه نگارشهای مختلفی از یک موضوع تاریخی باشد.
۶۰
بس��تر رودخان��ه خش��ک اس��ت ،و در الب�لای ترکهای خ��اک ،دهان گش��ودهی حلزونه��ا .در کنار برکههای کوچک درس��ت ش��ده از آب راک��د ،پرندهها هنگام عصر جمع میشوند. با گذشتن از پلهای متعدد چند بار از روی رودخانه ،از این ساحل به آن ساحل میرویم ،و از مرکز ش��هر دور و دورتر میش��ویم .از جایی در دوردس��ت صدای دعوتکنندهی موذن میآید. ما از راههای باریک سیمانی ،که تازه کشیده شدهاند ،از میان پارکی با چراغها و سطلهای آشغال رد میشویم .سنگهای کنار باغچهها را به تازگی برای محافظت از نهالها و قلمهی درختانی که میخواهند ریشه بگیرند ،کار گذاشتهاند. در حالیکه تاریکی ش��ب فرا میرس��د دربارهی ش��اه عباس و اصفهان صحبت میکنیم. از پشت سرمان ناگهان کسی نفسنفسزنان میگویدSorry : ما خودمان را به کناری میکش��یم و به زنی میانس��ال راه میدهیم تا دوان دوان بگذرد .او با قدمهای سنگین پشت پیچ بعدی ناپدید میشود. یک زوج جوان روی نیمکتی خلوت کردهاند و به همان اندازه که قوانین اجازه میدهند به یکدیگر نزدیک ش��دهاند .وقتی از کنار آنها رد میش��ویم ،هیچکدام از آنه��ا به ما نگاه نمیکند .دو زن چادر مش��کی که ب��ازو در بازوی یکدیگر دارند ،به سوی ما میآیند و میگویندHi, man : ی��ک گروه پس��ر بچه داد و فریادکنان در زمین ش��نیای که با نور چراغ روش��ن ش��ده اس��ت فوتبال بازی میکنند :دو تن از آنان پیراهن قرمز و س��یاه میالن را به تن دارند .در باشگاه تنیس اصفهان پسرهای نوجوان با لباسهای سفید ،زیر نظر ۶۱
مربی تمرین سرو زدن میکنند. چند لحظهای در کنار حصار زمین میایستیم. اس��تفان میگوی��د :باید بیش��تر ب��ره زیر توپ وگرن��ه توپ بلند میش��ه و زیاد میره. در زمین بغلی مسابقهای در جریان است .یکی از مسابقهدهندگان راکتاش را با دو دست گرفته است و بهزحمت میتواند بکهند بزند. و ناگهان ش��هر به انتها میرس��د .قدم زدن در راههای س��امان یافته در محیط پ��ارک تبدی��ل به کورم��ال کورمال رفت��ن در تاریک��ی صحرا میش��ود .به زحمت پش��تههای خاک و گودالهای عمیق را پش��ت س��ر میگذاریم و دوباره به بس��تر رودخانه میرس��یم .آنجا از روی یک پل باریک چوبی میگذریم و خودمان را به آنسوی دیگر رودخانه میرسانیم ،از زیر درختهای بلند تبریزی رد میشویم و به طرف شهر برمیگردیم. چایخان��ه در یک��ی از اتاقهای نگهبانی در پایهی یک��ی از قدیمیترین پلهای ش��هر جای گرفته است .کوچک و خودمانی اس��ت و با هزاران شیء کوچک ،که انس��ان را یاد آبجوخوریهای انگلیس میاندازد ،تزیین شده است .زن و مرد دور میزهای گرد کوچک نشس��تهاند ،چای میخورند و قلیان میکشند .چند نفری تنها نشستهاند و مشغول مطالعه هستند. تنها جای خالی نیمکتی در کنار دیوار اس��ت .نالهکنان پاهایمان را زیر میز جا میدهیم و به مش��تریانی که روی فرش در رف پنجرهها ،با منظرهی رو به رودخانه نشستهاند ،غبطه میخوریم. آبدارچ��ی جوان س��فارش ما را ب��ا بیاعتنایی میگیرد .تم��ام حواساش به دو دختر جوانی اس��ت ،که پش��ت ما نشس��تهاند .خوب چه میشود گفت ،همه جای دنیا رسم همین است. به هر حال چایمان را میگیریم و چند لحظهای س��اکت مینش��ینیم .پاهایمان پ��س از آن راهپیمایی طوالنی کرخت ش��ده اس��ت .زنهای جوان قلیان س��فارش دادهاند و حاال دارند به آن محکم پک میزند تا آتشاش خاموش نشود. استفان میپرسد :فکر میکنی چند سالاشان باشد؟ ــ مش��کل میتوان حدس زد ولی س��ن اشان از هجده س��ال یک روز هم بیشتر نیست. ً ــ احتما ال شانزده سال هم ندارند. دخترها مجهز به تمام آن وس��ایلی هس��تند که نشان میدهد خانوادهی مرفهای دارن��د و از محی��ط هایی میآیند که در آن به ایدئول��وژی مالها چندان بهایی داده نمیشود. ۶۲
از نوهی شانزدهس��الهی یکی از همکاران ش��نیدیم که پوش��یدن کفشهای گران قیمت در میان دختران جوان مد شده است .برای خانوادههای طبقه متوسط خرید کفشهای ایتالیایی و کیفهای دس��تی ،بار گرانی ش��ده اس��ت .و این خانمهای جوان که حاال اینجا نشستهاند ،ریزریز میخندند و قلیان میکشند و هر چند وقت یکبار باید چیزی را از کیفاشان درآورند ،گواهی بر این امر هستند. استفان میگوید: ــ عجیب است و در عین حال بدیهی که هر رژیمی ،هر چه قدر هم که توتالیتر باش��د ،نمیتواند مردم را صد در صد کنترل کند .این دو تا دختر را ببین .اگر یک دسیمتر از بدناشان آزاد گذاشته شود ،بالفاصله آن را پر میکنند ،بدون آنکه رژیم کاری از دستاش برآید. وقتی که دیگر از نشستن خسته شدهایم بلند میشویم و به راه میافتیم .اصفهان، برخالف تهران ،ش��هری مناسب برای پیادهروی است .فروشندگان ،لب رودخانه، زیر نور چراغهای نفتی ،به ردیف ایس��تادهاند .مردم هنوز در روی پلها مش��غول آمد و شد هستند. در شهر روشن از نور چراغها آهسته آهسته به طرف هتل برمیگردیم.
۶۳
از باغ زیبای یک هتل لوکس رد میشویم و به طرف چایخانهای که در ته باغ قرار دارد میرویم .کارکنان آنجا خیلی حاضر به خدمت هس��تند و با لحنی صمیمانه و کمی ش��وخ ،اگر نگوییم شاد ،با مش��تریان صحبت میکنند .تکیه به پشتیهایمان میدهیم و بدون دغدغهی خاطر به منظرهی شهر خیره میشویم .آن دسته از اهالی ش��هر هم که وضعیت اقتصادی خوبی دارند معموال ً به اینجا میآیند .ش��اید برای دیدن خارجیها؟ و یا ش��اید برای راحت بودن از دست هموطناناشان .و یا برای آنکه خود را به خارجیها نش��ان دهند؟ و دخترها هر چقدر زیبا هم باش��ند ،هرگز در چشم آدم نگاه نمیکنند. با چای به جای قند ،میوهی قندی ،بریده شده به نازکی برگ ،میآورند .یک نوع نان مقدس عسلی .چند کالمی با راهنمای تورهایی که همه بدون استثنا یا در راه تخت جمشید هستند و یا از آنجا برگشتهاند ،رد و بدل میکنیم. ب��ار دوم که ب��ه آنجا میروی��م ،کارکنان م��ا را بالفاصله میشناس��ند .ظاهرا ً برای س��رگرمی خودش��ان و یا برای گذران معاش نیاز مبرمی به گ��پ زدن با خارجیها دارند. ــ به خاطر داری چرا اینجا هستیم؟ ــ خوب ...از شیراز پرواز کردیم. ً اصال چرا آمدیم ایران؟ ــ نه ،نه، 16 ــ آهان ،اون شب که درشهر ببرها رفته بودیم صفا و هی از یک آبجوفروشی - 16اشاره به شهر کريستیانيا ،که امروزه اسلو ناميده میشود و پايتخت نروژ است.
۶۴
ش��لوغ و پر س��ر و صدا در میآمدیم و میرفتیم به یک آبجوفروش��ی شلوغ دیگه و دس��ت آخر از خانهی الرس آندرس��ون ،در اس��لمدال ،در حومهی ش��هر ،س��ر درآوردیم. مثل س��ناتورهای رومی ،البته بدون پیراهنهای دراز و بی آستین ،کنار دیوارها دراز کش��یده بودی��م و از آنچه که از فکر و خیاله��ای ماجراجویانهمان باقی مانده بود حرف میزدیم .الاقل آن موقع اینطور به نظر میآمد که یکجوری موفق شدیم از آریانیسم ،17کیرکهگارد ،ادبیات نروژی ،کلیسای باستانی ،نهضت آزادی هند و میل س��فر چیزی س��ر هم کنیم .اگر چه دیروقت بود و سرمان حسابی گرم بود ،به خیال خودمان خیلی زبر و زرنگ بودیم. ــ ساعت چهار یکهو یکی پروند ،دلتون میخواد االن برین کدوم کشور؟ ـ��ـ اون کش��وری ک��ه آدم روی��ای دی��دناش رو داره ولی حتی ی��ه ذره هم ازش نمیدونه ،اون کشوری که دربارش کمتر از کشورهای دیگه میدونیم. ــ اون وقت یکی ،که یادم نیست کی بود ،گفت :شاید ایران. ــ آره ایران ...راجع به ایران تقریب ًا هیچ چی نمیدونس��تیم ،رفتن به ایران مثل یک ماجراجویی بود. ــ اونوقت همه شروع کردن با هم داد زدن که پاشیم همین االن بریم ایران .فکر با هم بودن در ایران خیلی فکر باحالی بود .قدم زدن در تخت جمشید ،آشنا شدن با مردم .آدم نباید از رفتن به کشورهای دیکتاتوری اجتناب کنه ،بلکه برعکس .تنها بازنده خود رژیم است. ـ��ـ و اگه کس��ی ب��ه خاطر رفتن ب��ه ایران از ما ای��راد بگیره ،ی��ه ذره هم اهمیت نمیدیم. جام را سر کشیدیم و گفتیم: ــ باشه. دفعهی س��وم در هتل .دوباره چای مینوش��یم با نان مقدس عس��لی ،به دور و ب��ر زل میزنیم و بدون ترس و واهمه با کارکنان ش��وخی میکنیم ،اینجا در پارکی که مش��غول س��ر و س��امان دادن به آن هس��تند ،در میان ثروتمندان ،بدون اجبار و وظیف��ه در مقایس��ه با پایتخ��ت و آن مالقاتهای «واقع��ی» ،مالقاتهای مهم و نیمهمصاحبهها ،بدون آن مس��ئولیتی که گاهگداری بر دوشامان گذاشته میشود و گاه خود بر دوش میگیریم تا همچون س��یاحتگر ،هم نماینده و هم ش��اهد اظهار شده باشیم. - 17منس��وب به آریوس (۳۳۶ـ ۲۶۰میالدی) اهل اس��کندریه ،طبق نظر او و هواداراناش عيسی نيز مانند س��اير مخلوقات آفریده ش��ده اس��ت .او نخس��تين و واالترين مخلوقات است ولی الهی نيست.
۶۵
آنها در زمان شاه عباس اول ،از شهر جلفا در نزدیکی مرز ارمنستان به اینجا انتقال داده ش��دند .صنعتگران ،پیش��هوران و بازرگانان زبردستی بودند .به آنها برای به راه انداخت��ن چرخ اقتصاد احتی��اج بود ،از این رو به ایش��ان امتیازهای اقتصادی داده ش��د .ولی چون بیدین تلقی میش��دند به ایشان اجازهی زندگی و کار در کنار اهل دین داده نش��د .آنها در آنطرف رودخانه ،ستون خانههای خود را باال بردند ــ جلفای نو. با گذش��ت س��الیان ،بار مالیاتی هر چه سنگینتری به دوش تجار ارمنی گذاشته شد .وقتی سون هدین 18در سال ۱۸۸۰میالدی به اینجا آمد ،از آن روزگار پررونق دیرین اثری نبود: جلفا رو به ویرانی است ،در این ناحیهی واقع در حومهی شهر ،که در زمان عباس تعداد اهالیاش به س��ی هزار میرس��ید ،اکنون فقط دو هزار ارمنی زندگی میکنند که زندگی تأس��فآوری دارند و از طریق شرابکش��ی و یا کاشت تریاک امرار معاش میکنند. بس��یاری از آنها به هند و چین مهاجرت کردند و برخی دیگر به مناطق مس��کونی سابق خود در شمال مرزهای ایران مراجعت کردند .باقی ایشان در جلفا ماندند. از تاکس��ی بیرون میپریم و به جهتی که راننده نش��ان داده اس��ت میرویم .خانهها - 18سون هدين ( ،)Sven Hedinجهانگرد و نویسندهی سوئدی ( ۱۹۵۲ـ.)۱۸۵۶
۶۶
کوت��اه هس��تند ،بندرت بلندتر از دو طبقه .پس از گذش��تن از ی��ک محله به دیوار بلندی میرس��یم که در پش��ت آن برج یک کلیس��ا س��ر به آس��مان بلند کرده است. پیرمردی با پاهای از هم جدا افتاده روی صندلیای کنار در نشس��ته است و چرت میزند .وقتی چش��ماش به ما میافتد بلند میش��ود و با قدمهای س��نگین به طرف باج��هی بلیط فروش��ی م��یرود .بدون خندهای ب��ر لب بلیطها را به س��وی ما دراز میکند و در حالیکه با حرکت دس��ت ،ما را از س��ر خود باز میکند ،درب ورودی موزه را نشان میدهد. وارد باغ میش��ویم و از مقابل کلیس��ا میگذریم .داخل هال ورودی موزه کمی میایس��تیم و چند کتاب معدودی که به زبانهای اروپایی ترجمه ش��دهاند را ورق میزنیم .اکثر کتابها به زبان فارس��ی و ارمنی هس��تند .چند کارت تبریک از یک زن جوان میخریم .بهزحمت به انگلیس��ی از ما میپرس��د اهل کجا هس��تیم .وقتی میگوییم س��وئد ،چهرهاش به لبخند باز میش��ود ولی لحظ��های بعد دوباره رنگ جدی به خود میگیرد .سرش را تکان میدهد ولی احتماال ً نمیداند سوئد کدام و یا چگونه کشوری است و کجا قرار دارد. ای��ن م��وزه ،م��وزهی تاریخ ارامنه در داخل و خارج ایران اس��ت .در س��ندهای بس��یاری که پش��ت ویترینها قرار دارند و به مرور زمان زرد ش��دهاند ،متفکران و سیاس��تمداران وقت ترکیه (حتی به انگلیس��ی) دربارهی ل��زوم تاریخی پاک کردن ارمنی��ان از صفح��هی زمین قلم راندهاند .جمهوری ج��وان ترکیه به رهبری آتاترک بای��د از آب و آتش میگذش��ت و تصفیه میش��د .رویای یک دول��ت ملی از میان خرابهه��ای یک امپراتوری س��ر بیرون م��یآورد .ققنوس توهین ش��ده و بال بریده بایس��تی طرحی نو درمیافکند .ملت باید دوباره قالبریزی میش��د ،کسانی که به نوعی متفاوت بودند باید همرنگ دیگران میشدند ــ وگرنه نابودی. در مقاب��ل صفح��هی تلویزیونی میایس��تیم که تصاویر برف��کداری از قتل عام نشان میدهد :مردان سیاهپوشی که با سرهای خم شده از جلوی دوربین میگذرند و از تصوی��ر بی��رون میرون��د .زنهای بچه به بغل ،پس��رکی گری��ان .تصاویری از س��ربازهایی ک��ه هزاران انس��ان را همچ��ون گل��هی چهارپایان به جل��و میرانند و مجبورش��ان میکنند تا بدون مایحتاج ،به س��وی مرگی حتمی در صحرای سوریه بروند .افسرانی که رو به دوربین میخندند. ــ چند نفر مردند؟ ــ رقم درستی در دست نیست ،احتماال ً یک تا سه میلیون .میگویند هیتلر گفته بود که نابودی یهودیان دردس��ری برای آلمان پیروز نخواهد شد ،چرا که دنیا آن را همانند قتل عام ارامنه توسط ترکها ،به سرعت از یاد خواهد برد. در تع��داد زی��ادی ویترین ،کتابهای دس��تنویس متعلق به قرن بیس��تم به بعد وج��ود دارد .رنگه��ای تندی که خ��وب ماندهاند .الفبای ارمنی ،ک��ه بعد از یونانی قدیمیترین زبان نوشتاری مسیحیان است .پرگامنتهایی با نوشتههایی از کتاب ۶۷
مقدس .و روی دیوارها تابلوهایی که رنجهای مس��یح ،رس��تاخیز و شام آخر را به تصویر میکش��ند .لباسهای برنجی ،کاسههای مقدس قدیمی ،پرچم ،مدالها و نشانهای افتخار ،لباسها و کالههای محلی. زن جوان ،بدون گفتن حتی یک کلمه ،ما را قدم به قدم دنبال میکند. پس از دیدار از کلیسا و خرید کتاب راهنمای مصور کلیسای سنتبتلهم جلفای نو ــ اصفهان 19نوش��تهی حمازاسب (یاکوب) آراکلیان ،20قدمزنان از خیابان باریکی ب��ه طرف رودخانه میرویم .نمیدانیم ام��روزه ارمنیها تا چه حد بر زندگی محیط اطراف خود تأثیرگذار هس��تند .سعی میکنیم بفهمیم که تابلوی سر در مغازهها آیا به خط ارمنی یا خط خوشنویسی فارسی نوشته شدهاند. و باالخره هم سر در نمیآوریم کدام کدام است.
19 20
A Pictorial Guidebook to St. Bethlehem Church of New Juela - IsfahanHamazasb (Hacob) Arakelian -
۶۸
چیزه��ای کوچک ،بیش��تر از آنچه که تصور میکنیم اهمی��ت دارند ،در روح حک میشوند ،به خورد روح میروند ،همچون شرابی خوش ،گوارای جان .طعمهای مختلف یک مزه نخست پس از مالقات مکرر آشنا میشوند. اشیای صحنه: یک اتاق کوچک با سقف بلند ،و پنجرهای به سمت خیابان .یک نیمکت چوبی باریک در کنار دیوار پالس��تیکی س��بز با رگههای مرمری .صدای وزوز یخچال از زیر راهپلهای باریک .پشت پیشخوانی ضد زنگ و پر از میوه و سبزیجات ،آینه از زمین تا سقف .چند قفسه با قوطیهای کنسرو ،روی هم چیده شده به شکل هرم، یک آبمیوهگیری و یک مرد. این مغازه را در یکی از اولین دفعههایی که در تهران مشغول راهپیمایی بودیم، در نزدیک��ی پ��ارک الله پیدا کردیم .اگر درس��ت به خاطر بی��اورم ،او بیرون مغازه ایس��تاده بود و س��یگار میکشید .س��ری به ما تکان داد و بدینوس��یله توجه ما را ب��ه وج��ود خودش و مغ��ازهاش جلب کرد .ما داخل ش��دیم و روی نیمکت چوبی نشستیم. حدس میزنم که همس��ن ما باش��د ،شاید چند س��الی جوانتر ،نسبت ًا کوتاه قد، با موی کوتاه تیره و س��بیل اصالح ش��ده .اغلب ش��لوار جین با پیراهنی یکرنگ با آستینهای باالزده ،به تن داشت .پیشبند. استفاده از کلمهی رابطه شاید درست نباشد ،ولی به مرور زمان رابطهای بدون کالم بین ما برقرار ش��د .ما هر روز به حجرهی کوچک او سر میزدیم .یکروز آب هوی��ج میخوردی��م (که به نظر او برای دید چش��م مفید ب��ود) و روز بعد آب انار (مفی��د ب��رای قلب) .او آب میوه میگرفت و لبخند م��یزد .ما میخوردیم و لذت ۶۹
میبردیم .س��ایر مش��تریان میخواستند بدانند ما کی هس��تیم و او با شور و عالقه تعریف میکرد. او به ما اجازه داد تا میهمانان واقعیت بش��ویم .ما مغازهی کوچک او را خانهی خ��ود احس��اس میکردیم .اما اگ��ر بخواهم حقیقت را بگویم او به اس��تفان توجه بیشتری نشان میداد .تراوش حس خشنودی میان آن دو. دنیا ،برای چند لحظهی کوتاه ،به آن اتاق کوچک خالصه میشد .دنیا کامل به نظر میآمد .ما همه چیز را با هم تقسیم میکردیم. این داس��تان ،اگر ما س��ال بعد به همانجا باز نگشته بودیم ،بیاهمیت و خارج از موضوع میبود. وقت��ی ق��دم به داخل مغازه گذاش��تیم همه چیز مثل س��ابق ب��ود .روی نیمکت نشس��تیم .رفتار صاحب مغازه همچون گذش��ته سرش��ار از گرما و محبت بود .ما دوباره لبخندزنان به یکدیگر نگاه میکردیم .استفان و من از خود میپرسیدیم آیا او ما را به جا میآورد ،و فکر نمیکردیم که چنین باشد .ولی موقعی که خواستیم پول بدهیم دوباره دنیا کامل شد .البته که ما را به خاطر میآورد ،همان سوئدیهایی که سال گذشته ،بارها پیش او رفته بودیم. موقع رفتن به انارها اشاره کرد و منظورش را به ما رساند :فردا آب آنها را برای ما خواهد گرفت.
70
چگونه مردهپرس��تی میتواند گواهی باش��د بر آن که ما در س��رزمین مردهپرس��تان هستیم؟ آرام��گاه حافظ از جنس پاپیهماش��ه ،کاری پرزحمت و بردهوار با الک براق در مقیاس ۱:۳زیر لوستر هیوالیی ،درست مقابل در چرخان البی. دستفروش حجرهدار ،در هتل لوکسی که امروزه کمی از زرق و برق افتاده است، از حداکث��ر س��ه متر مربع��ی که در اختی��ار دارد ،به بهترین وجه اس��تفاده میکند. کتابهای نو و کهنه ،نوارهای موس��یقی و س��یدی ،فیلم ،خاویار ،بیس��کویت و کیک خارجی ،آدامس ،ش��امپو ،تیغ ریشتراش��ی و اس��پری خمیر ریش و ــ شرط میبندم قاچاقی ــ کاپوت و آلت مصنوعی هم میفروشد. موضوع بیش��تر کتابهای انبار شده از زمین تا سقف ،تاریخی فرهنگی ،و آن هم نه تنها دربارهی ایران ،میباشند .برای بیرون کشیدن یک جلد کتاب باید دقت زیادی کرد ،وگرنه کتابهای باالتر روی سر آدم میریزد. پش��ت یک میز تاش��و ج��ا خوش کرده اس��ت و ما را ب��ه یاد نم��یآورد ،ظاهرا ً چاپلوس��ی کس��ی را نمیکند و همانطور در حالیکه نشس��ته اس��ت با مش��تریان صحبت میکند. این زرنگ پوس��ت کلفت از داخل پس��توی کوچک خود گذر دنیا در البی هتل را مش��اهده میکند .و ناگهان ش��روع میکند به الف زدن در بارهی معش��وقههای خارجیای که از این راه نصیباش ش��ده اس��ت :فقط سه متر مربع انکوباتور گویا برای بعضیها کافی اس��ت ،فقط شش متر مکعب در یک هتل ،تا دنیای خارج به داخل آید ،شش متر مکعب ،رحمی که از میوههای خارجی پر است. 71
- ۳دریای مازندران
س��اری ،واقع در س��ایهی دیگ��ر دماوند ،در نزدیکی دریا ،با ب��وی خود ما را بیدار میکند و دوباره بزودی ناپدید میش��ود .کش��تزارهای برنج دم سیاه ،محصوالت نارنجی باغهای پرتقال ،پنبهزارهای اشباع شده از نمک .اینجا در پای کوه ،که تا زمانی نه چندان دور مملو از ببر ،ش��یر و پلنگ بوده اس��ت ،سد اسکندر ،همچون محافظی در مقابل هجوم اقوام ترک ــ فارسها در مقابل صحرانش��ینان .و طالی سیاه از شکم فیل ماهیان به بیرون فشرده میشود.
73
م��ردی در انتهای س��الن در یک��ی از صندلیهای بیش از اندازه ن��رم هتل فرو رفته اس��ت .آنس��وی میز مرد دیگری نشس��ته است ،او هم خس��ته و بیحوصله به نظر میآی��د .هیچک��دام از آنها به خود زحمت نمیدهن��د که حتی یک نگاه به طرف ما بیاندازند. ما روبروی آنها ،زیر نقشهی مسی دنیا ،که بر آن نور میتابد و توسط ساعتهایی که وقت محلی ش��هرهای بزرگ جهان را نشان میدهند احاطه شده است ،در بار مینشینیم تا قبل از شروع شدن مسابقهی فوتبال جا بگیریم .تلویزیون اخبار پخش میکند :تصاویری از اس��رائیل و فلس��طین ،تنها کلمهای که به گوش ما آشنا میآید حزبالله است. در کنار در ورودی نگهبانی با اونیفرم قرمز روی چهارپایه نشس��ته اس��ت .مدیر هتل در پش��ت پیشخوان نشسته است و مشغول بررسی حسابهای روزانه است. یک��ی از کارکن��ان جوان برای ما و آن دو مرد دیگر ،ک��ه بیحوصله به جلوی خود خیره شدهاند ،چای میآورد. ای��ن ات��اق پای��گاه م��ا در پایتخ��ت خواهد ب��ود ،نقطهی ثق��ل م��ا در دنیایی ناشناخته. چای میخوریم و مطالعه میکنیم .هرازگاهی از آنسوی سالن صدای گفتگوی آن دو مرد به گوش میآید. مرد چاق به انگلیسی میگوید: ــ در سوریه امکان نداشت چنین اتفاقی بیفتد .آیا قرارداد جدا ً هنوز امضا نشده است؟ من بیشتر از یک هفته منتظر بودهام. آن م��رد دیگر که ایرانی اس��ت ،دس��تهایش را از هم ب��از میکند و چیزی در ۷۴
جواب میگوید که ما نمیشنویم. و دوباره در س��کوت به طاق خیره میشوند .دقیقهها میگذرند .برنامهی اخبار جای خود را به بحث داده است ،چهار نفر ریشدراز ظاهرا ً در مورد تمام مسائل مطرح ش��ده نظر موافق دارند .صدای تلویزیون را ،انگار برای گوش��های کر ،بیش از اندازه بلند کرده اند. اس��تفان کت��اب را به کناری میگذارد و میپرس��د آیا حوصله دارم یک دس��ت شطرنج بازی کنم. مرد ایرانی به مرد سوریهای میگوید: ــ جدا ً میخواهید فردا به سوریه پرواز کنید؟ ــ اگر قرارداد تا فردا صبح زود امضاء نشده باشد من میروم. مرد ایرانی میگوید: ــ احتماالً ،به احتمال خیلی زیاد ،االن توی تاکسی در راه است. حاال نوبت مرد سوریهای است که دستهایش را باز کند و با خود لبخندی بزند. ــ البته ،انشاءالله. و دوباره سکوت برقرار میشود. استفان صفحه و مهرههای شطرنج را از پشت پیشخوان میآورد .توجه دو تن از کارکنان جوان به ما جلب میش��ود ،آنها به ما نزدیک میش��وند و دست به سینه در کنار میز میایستند و بدون لبخندی بر لب شاهد چیدن مهرهها میشوند. ــ چه رنگی بازی میکنی؟ ــ قرعه بکشیم. ــ دست راست. ــ تو سفید بازی میکنی. ــ عمامهی آیت الله در مقابل اونیفرم شاه. مسابقهی فوتبال در آنسوی سالن شروع میشود .یکی از دو جوان ما را به حال خود میگذارد و میرود. ــ به نظر من میشود خمینی را به نحوی مهاتما گاندی ایران دانست/e2 - e4/ . ــ میبخشید ولی چی داری به هم میبافی؟ /e7 - e5/ ــ او در ایران همان نقش متحدکنندهای را داشت که گاندی در هند :باالتر از همه ،نمادی که کشور بتواند به دورش متحد شود ،یا الاقل میتوانست بشود. /f2 - f4/
ــ در این صورت این تنها شباهت بین این دو مرد میباشد .نمیتوانی ادعا کنی که دید خمینی و گاندی دربارهی دنیا یکس��ان بود .در کتابهای تاریخ از خمینی به عنوان مردی که بر علیه خشونت بود نام برده نمیشود. ــ قهرمان ساختن از مردی مثل گاندی ،که سلیقهی آن را داشت که به قتل ۷۵
برسد ،کار دشواری نیست .منظور من البته کوچک ساختن فعالیتهای سیاسی او نیست .بدون شک او یکی از رهبران برجستهی سیاسی قرن بیستم است .ولی من پافشاری میکنم که نقاط اشتراک خمینی و گاندی از تفاوتهای آنها بیشتر است .هر دو دخالت غربیها در کشور خود را سرچشمهی مشکالت و بدیها میدانستند ،گاندی دخالت انگلیسیها را و خمینی شاه و اربابان آمریکایی او را. راه برون رفت از ذلت ،بازگشت به ریشههای خود بود ،تولد دوبارهی سنتهای بومی .و اگر آنها راههای مختلفی را پی گرفتند آن مسئلهی دیگری است .ولی حتی خمینی هنگامی که در نجف و پاریس در تبعید بود مردم را ترغیب به دست بردن به اسلحه و خشونت نکرد. ـ��ـ تو از خمینی ط��وری صحبت میکنی که گویی او س��ردار صلح بود .ولی تو حتم ًا باید موافق باش��ی که تاکتیک او برای افزایش ش��انس دس��تیابی به قدرت بود و وقتی به آن رس��ید هرگز دیگر از آن دس��ت برنداش��ت .او از جانب هواداران بیچون و چرای خود همچون امام دوازدهم تلقی میشد ،امام غایب که سرانجام دوب��اره ظه��ور خواهد کرد ت��ا جهان را بدون لغزش و خطا به س��وی رس��تگاری هدایت کند/e5 x f4/ . ــ تو نمیتوانی منکر شوی که در اینجا هم شباهتی میان گاندی و خمینی وجود دارد ،بس��یاری گاندی را ،علیرغم میل خود او ،ویش��نوی دوباره ظهور کرده تلقی میکردن��د .ول��ی موافقم که از تش��بیه خمینی به عن��وان امام دوازدهم اس��تفادهی ً کامال مشهود، سیاس��ی ش��د ،اگر چه که خود خمینی هیچوقت آش��کارا ،به دالیل چنین ادعایی نداشت... ــ گفتههای قبلی تو در مورد نحوهی به قدرت رسیدن شاه و پدرش و آن که چگونه هر دو باکمک خارجی قدرت را در دست نگاه داشتند درست است .هم پدر و هم پسر طبق مدل خود سعی در مدرنسازی کشور کردند ،انقالب از باال مثل کمال آتاترک ،و هر دو با شدت با نفوذ مالها ،عشایر و لیبرالها به مبارزه برخاستند. ــ ولی ش��اه نیمچهی باباش هم نش��د .شاه در دوران بچگیاش عشق و محبت ندیده بود .دربارهی آنکه پدر ش��اه ،گروهبانی که به تاج و تخت رس��ید ،چگونه او را در دوران بچگیاش مورد آزار و اذیت قرار میداده اس��ت روایتهای مختلفی تعریف میش��ود .ش��اه بعداً ،در طی بقیهی دوران زندگی خود ،مجبور بود با این صدمهی روحی به سر کند/Ff1 - c4/ . ــ اگر تو فکر میکنی خمینی را میش��ود با گاندی مقایس��ه کرد من هم میگویم که رضا پهلوی یادآور گوستاو واسا 21است .بعالوه باید قبول کنی که هم شاه و هم - 21گوستاو واسا ( ۱۵۶۰ـ )۱۴۹۲از سال ،۱۵۳۲پس از آنکه سوئد اتحاد خود با دانمارک و نروژ مبنی بر داشتن يک شاه مشترک را پايان داد ،بر تخت سلطنت سوئد نشست .گوستاو واسا که از اين رو پدرسوئد خوانده میشود ،نظام سلطنت انتخابی را به سلطنت موروثی تغيیر داد.
۷۶
خمینی عوامفریبان قهاری بودند. ــ مس��ئله پیچیدهتر از این اس��ت .مقایسهی بالعوض این دو مرد با هم مشکل اس��ت :یک ش��اه که قدرت را در دست دارد ولی بدون اصل و نسب است ــ نسل دوم ی��ک ت��ازه به دوران رس��یده ــ و یک روحان��ی که از یک خان��وادهی ثروتمند زمیندار میآید و نس��باش به امام موس��ی کاظم هفتمین امام شیعیان میرسد .او یک ایدهآلیس��ت مذهبی است و هدفاش برقراری بیچند و چون حکومت خدا بر روی زمین اس��ت و خود را فرس��تادهی خدا و مجری عدل الهی میداند .آدم در مورد خمینی و مقاصد او میتواند هر چه دلش میخواهد فکر کند اما او هنگامی که برقراری جمهوری اس�لامی را اعالم کرد از حمایت گس��تردهی مردم برخوردار بود .برای همین میتوان گفت که او مردی بود برخاسته از مردم. ــ اینقدر س��یاه س��فید فکر نکن .فراموش نکن که شاه در سال ۴۲به زنان حق رای داد ،امری که خمینی مخالف آن بود .اصالح قوانین خانواده که در دوران شاه تصویب شده بود پس از سال ۵۷لغو شد ،که در نتیجه شرایط طالق برای زنها دشوارتر و ازدواج همزمان با چند زن برای مردان آسانتر شد ،سن قانونی ازدواج پائین آورده ش��د و جلوگی��ری از بارداری همچون کلک غربیه��ا برای پائین نگاه داشتن تعداد مسلمانان به شمار آمد/+ Dd8 - h4/ . ــ البته طبق نظر خود آنها حکومت ایش��ان دیکتاتوری منور بود .هم ش��اه و هم روحانی هر دو تصمیمهای مهم را خود شخص ًا اتخاذ میکردند. ــ تفاوت بسیار مهم این بود که خمینی دچار فساد اقتصادی نبود ،که او را در صف نخست رهبران انقالبی قرن بیستم قرار میدهد .حاال اگر خیلی از همقطاران او بعدا ً نشان دادند که از اعوان و انصار شاه در غارتگری دست کم ندارند ،آن مسئلهی دیگری است. ــ خمینی از شاه خیلی پرجرٔاتتر بود/Re1 - f1/ . ــ ش��اه پنج بار مورد س��وءقصد قرار گرفت و به همین خاطر فردی ترسو شده بود .فرق دیگر آن اس��ت که خمینی مدت زیادی الهامبخش بس��یاری از گروههای خارج��ی مث��ل جهاد اس�لامی و حزبالله بود .ولی تا آنجایی ک��ه من میدانم فکر کپی کردن از شاه به سر هیچ کس نزده بود یا چنین امری احتماال فقط میتواند از جانب روزنامهها و مجلههای خاله زنکی مطرح شده باشد. ــ سایر کشورهای اسالمی علیرغم همهی اسحلههای پیشرفته که شاه در اختیار داش��ت از او کمتر میترسیدند .هیچ رژیمی در کش��ورهای اسالمی شاه را جدی نمیگرفت .او به درس��تی بازیچهی دست نشاندهای تلقی میشد که سرنخاش در دس��ت آمریکا بود .با آنکه شاه میخواست همچون شاه شاهان ،وارث داریوش و خشایار باشد ،همسایگان ایران خود را مورد تهدید جدیای نمیدیدند .اهداف او در احیای امپراتوری ایران دور از هر تصور ممکن بود .ولی وقتی خمینی صدایش 77
را بلند میکرد وضعیت فرق داش��ت .او از تمام مس��لمانان دعوت کرد تا بر علیه حاکمان ظالم به پا خیزند .این فقط عراق با جمعیت ش��یعهاش نبود که احس��اس خطر کرد .آیتالله پیام خود را به تمام امت اس�لامی خطاب میکرد .و بس��یاری او را همچ��ون رهب��ر آن انقالب��ی تلقی میکردند که مدته��ا در انتظارش بودند. او به خیل بس��یاری از مس��تضعفین امید و غرور را باز گرداند .درباریان پادشاهی س��عودی از فکر آنکه انقالب آیتالله احتماال ً به کش��ور آنها هم صادر شود شلوار خود را خراب کردند .درگیریهای خیابانی مکه در س��ال ۵۷به همه نشان داد که شاهزادههای سعودی جایگاه محکمی ندارند. ــ انقالب ایران یک استثنا بوده و هست .تنها دولت مذهبی دنیا .ولی از ایران به عنوان یک کش��ور باید طور دیگری س��خن بگوییم ،بای��د دربارهی این صحبت کنیم که چگونه تخت طاوس در سال ۴۲نود و پنج درصد آرای مثبت به حکومت س��لطنتی و مدرنس��ازی را جلب کرد و چگونه دش��من قس��م خوردهی قدیمی او «اشارهی خدا» در سال ،۵۷برای برپایی جمهوری اسالمی و از میان بردن مظاهر غربی ،دقیق ًا همان اندازه رای آورد. ــ ولی ما باید نخس��ت به اختالفات میان دولت و مسجد توجه بیشتری بکنیم. ای��ن امری اتفاق��ی نبود که آیتاللهها در مخالفت به ش��اه در نهای��ت با بازاریها همدست ش��دند .خمینی نمایندهی جهانبینی مذهبی طبقهی متوسط ایرانیها و، بر خالف ش��اه ،مدافع تفکرات س��نتی بود .تالش در مدرنس��ازی جامعه ایران از جان��ب ش��اه ،به خمینی این امکان را داد تا او پیوند خ��ود را با بازاریها محکمتر س��ازد .تجار بازار نگران بودند که رشد طبقهی بورژوازی تجاری و صنعتی جدید در پیآم��د برنامههای ش��اه ،جایگاه ایش��ان را در صحنهی اقتص��اد تضعیف کند. اینجا مهم اس��ت که خاطر نش��ان سازیم که خمینی هرگز با فکر اعمال محدودیت در مالکیت خصوصی از جانب دولت بازی نکرد .خمینی ،هم به خاطر ارزشهای عمیق س��نتی و ه��م به دالیل مذهبی ،تبدی��ل به رهبر بازاریها ش��د .همین گروه بودن��د که از خمین��ی در طول مدت اقامتاش در تبعی��د بزرگترین حمایتهای اقتصادی را کردند/Fc4 x b5/ . ــ شکاف میان دولت و مسجد ،حداقل قبل از خمینی ،یکی از مسائل ساختاری و ذاتی شیعه است. 22 ــ از آنجایی که مالیات مذهبی (خمس و ذکات) بدون آنکه اول از خزانهی دولت بگذرد مستقیما به مالها پرداخته میشود. ــ یعنی مثل کشورهای سنی مذهب. ــ در این مورد روحانیون ایران به هیچوجه با همکاران پروتستان خود در - 22توضيح مترجم.
78
کلیساهای کشورهای اسکاندیناوی شباهتی ندارند. ــ آنچه مالها از طریق ذکات دریافت میکنند ،که بیشتر آن از بازار میآید، بیشتر از مبلغی است که دولت از مالیات بر درآمد نصیبش میشود. ــ فراموش نکنیم که مالها امروزه دولت را در دست دارند ،و از طریق بنیادهای مذهب��ی خ��ود منابع مال��ی دولت قبلی را مص��ادره کردهاند و هی��چ غیر خودی بر نحوهی ادارهی این منابع که مشمول مالیات نمیشوند ،نظارت ندارد .بنیاد پهلوی شماره .۲ ــ موج اعتراضات ،که از قم در اوایل دههی ۴۰به رهبری خمینی ،پس از آنکه او در سطح کشور شناخته شده بود ،شروع شد ،ناشی از مسائل اقتصادی نبود ،بلکه کنترل شاه بر مسائل سیاسی ،مصادرهی اموال مساجد ،کوتاه کردن دست روحانیون از عرصهی قضایی و آموزش و پرورش و تعداد هر چه بیشتر امتیازات مستشاران آمریکایی درخاک ایران را مورد انتقاد و حملهی خود قرار میداد/Cg8 - f6/ . ــ علیرغم تبلیغات رس��می مذهبزدایی ،بیداری مذهبی در دههی چهل امری گسترده بود. ــ مذهب همچون قطب مخالف یک رژیم که ظرفیت قبول دگراندیشان را ندارد ،تقریب ًا مثل لهستان در دوران جنبش همبستگی. ــ شاید قضیه به همین سادگی باشد که وقتی آدمها از یک رژیم متنفر میشوند ب��ه کلیس��ا میروند ولی ش��اه ای��ن موضوع را نفهمید .ش��اه در ده��هی پنجاه همه اشتباههای یک حاکم خودکامه را مرتکب شد. ـ��ـ دلی��ل انقالب را منطق ًا میتوان در س��لب حقوق پایهای مردم در مش��ارکت سیاس��ی جست .رو به وخامت گذاشتن وضعیت اقتصادی نیز شرایط را دشوارتر ساخت ،اگر چه که وضعیت اقتصادی بعد از انقالب بدتر هم شده است و درآمد س��رانه ،اگر سرانگش��تی حساب کنیم ،امروزه هرگز به پای آنچه که در سال ۱۳۵۷ بود نمیرسد .با کالمی دیگر ارقام بیکاری در زمان شاه به یک میلیون رسید و ده سال بعد ده برابر شد .داشتم چی میگفتم؟ نوبت من بود یا تو؟ مس��ابقهی فوتبال به نیمهی خود رس��یده اس��ت .کارکنان جوان هتل بلند میشوند و به س��ر کار خ��ود برمیگردند .ما تنها مهمانانی هس��تیم که هن��وز در جای خود نشستهایم .استفان در صندلی راحتی خود بیشتر فرو میرود و میپرسد: ــ یک آبجو بزنیم؟ ــ چرا نه؟ /Sg1 - f3/ محمد متوجه اش��ارهی من میش��ود و به سوی ما میآید .دو تا باواریا سفارش میده��م (باواریا یک نوع مالس س��یب بلژیکی اس��ت و روی قوط��ی آن به دقت 79
اش��اره شده اس��ت که درصد الکل آن صفر میباش��د) .محمد چند ثانیه بعد با دو قوطی و نی میآید. وقتی او سینی را روی میز میگذارد استفان از او میپرسد: ــ تا حاال آبجو الکلدار مزه کردهای؟ او ب��ا قیافهای جدی به ما نگاه میکند ،دس��تاش را روی ش��کمش میگذارد، صورتاش را در هم میکشد و بعد میگوید: ــ یک بار و دل درد شدیدی گرفتم. ــ همانطوری که گفتم انقالب یک موضوع است و جنگ علیه عراق یک موضوع دیگر .دخالت و اشتباههای آمریکا موضوع شماره سه و ویژگیهای مذهب شیعه هم شماره چهار. ــ مصدق ،شماره پنج .تغییر شخصیت شاه ،خودبزرگبینی و بحران نفت هم شماره شش. ــ تواناییهای ادبی خمینی در خدمت تبلیغات موضوع شماره هفت. ــ قانون اساسی فعلی که توسط خمینی تدوین شده و پیآمدهای آن برای تغییرات احتمالی ،شماره هشت. ــ خمینی همچون نتیجه و واکنش به سرمایهداری ،امپریالیسم و مذهبزدایی، شماره نه. ــ خیلی خوب .من با مصدق شروع میکنم .راه او را میتوان به نوعی راهی موازی با خمینی فرض کرد .وقایع دوران او هم میتوانست منجر به سرنگونی شاه بشود .دکتر در پست نخست وزیری در سال ۱۳۳۰به خاطر ملی کردن صنعت نفت خیلی محبوب بود/Dh4 - h6/ . ــ در تابس��تان ۳۲هنگامی که اوضاع بحرانی بود ،ش��اه با ثریا ،همسر شمارهی دو خ��ود ،ب��ه رم فرار کرد و در آنجا تا خرخره خود را مش��غول خرید کرد ،و این در حالیکه طرفدارانش و افراطیون مذهبی در ایران بر علیه مصدق دسیس��ه چینی میکردند .جواب دنیای غرب هم محاصرهی اقتصادی و بایکوت بود. ــ مصدق از آیزنهاور تقاضای کمک کرد ،کاری که بیهوده بود .رئیسجمهور آمریکا از شاهی حمایت میکرد که در کشور خود از محبوبیتی برخوردار نبود. عجیب است که آمریکا با توجه به تاریخ خود ،متوجه نشد که این نبرد ،نبرد میان حکومت خودکامه و حکومت مردم بود .آدم از خود میپرسد که وزارت خارجهی آمریکا واقع ًا مشغول چه کاری بود :این سوالی است که آدم حتم ًا باید از خود بکند. ــ با کمک س��یا مصدق برکنار میش��ود و شاه با وسایل لوکسی که خریده است برمیگ��ردد و دیکتات��وری را برقرار میس��ازد .در خیابانها هرج و مرج اس��ت و مجس��مههای ش��اه پایین کش��یده ش��دهاند .ارتش دوباره نظم را برقرار می سازد و 80
به مصدق قفل و زنجیر زده می ش��ود تا بپوس��د و از بین برود .او پس از ده س��ال بازداشت در خانهی خود در سال ۱۳۴۵درگذشت. ــ پنج هزار نفر در شلوغیها کشته شدند .بردن نام مصدق ممنوع شد. برکنارشدن مصدق ،گر چه او خود بدون شک ضد کمونیست بود ،در آمریکای دوران مک کارتی مطمئنترین راه به شمار میآمد .آیک 23که تازه انتخاب شده بود به طرز غیر معقوالنهای معتقد بود که مصدق راه را برای نفوذ کمونیستها باز میکرد .سیا با کمک نیروهای داخلی که متشکل از گروههای متفاوت بودند امکان ایجاد یک حکومت دموکراتیک را از میان برد. ـ��ـ از جنگ جهان��ی دوم تا اوایل ده��هی چهل مهمترین گروههای سیاس��ی در ایران حزب توده طرفدار مس��کو و جبههی ملی بودند .ولی پس از حوادث ۱۳۴۲ هیچکدام از این سازمانهای سیاسی نتوانستند توجه جوانان را به خود جلب کنند. فاصلهی میان ش��اه و مردم بیش��تر از گذش��ته بود .و در این جاس��ت که خمینی به عنوان نیروی متحدکنندهی مبارزه علیه دیکتاتوری پا به میدان میگذارد. ــ در نهایت انتخاب مردم میان ساواک و مالها بود و همین شد که شد. ــ س��رگرمی محبوب ش��اه ،درس��ت مثل پدرش ،به جز بر پا کردن مجسمههای خود ،این بود که به اتاق دوران کودکی خود برود و کاتولوگ جنگ ابزارها را ورق بزن��د ،جن��گ ابزارهایی که از آنها برای قتل عام اقلیته��ای ملی و تظاهرکنندگان استفاده میشد. ً ــ مسخره کردن شاه کار سختی نیست .ظاهرا او هرگز درک نکرده بود که خود را در چ��ه موقعیت��ی قرار داده و یا چ��ه نیروهایی بر علیهاش دس��ت به کار بودند. ی��ک نمونهاش کوری کامل او در مقابل بازار ب��ود .این مرکز اقتصادی ،که قدمت زیادی دارد ،از آنرو به وجود آمد که نخس��تین ش��یعیان ــ البته این یک کلیگویی اس��ت ــ در شهرها سکنی داش��تند و برای نمازگزاردن نیازمند وضو گرفتن بودند، یعنی احتیاج به حمام داش��تند و بعد هم آب آش��امیدنی میخواس��تند و غذا ،یعنی چایخان��ه ،مغازه و رس��توران به وج��ود آمد ،و از آنجایی که خ��ود صنعتگر بودند حجرههایی برای فروش کاالهایاشان داشتند و قشر بازاری همیشه از سه دستهی تجار ،مجربترین صنعتگران و بانفوذترین مالها تشکیل شده است .پیمان میان این سه دسته همیشه بسیار محکم بوده است و هنوز نیز چنین میباشد .شاه هرگز این موضوع را درک نکرد و یا ش��اید ب��ا خودبزرگبینی خود تصور میکرد بتواند شرایط را تغییر دهد. ــ اگرچه قدرت و نفوذ بازار به دلیل رش��د و توس��عهی فروش��گاههای بزرگ و مراکز مدرن مالی ،دردههی پنجاه کاهش یافت ،اما با این حال یکس��وم واردات - 23نام کوچک آيزنهانور
81
و دو سوم خرده فروشی همچنان در دست بازار بود. ــ طبقهی ب��ورژوازی سنتی طرفدار صنعتی شدن کشور نبود .سرمایهداری خصوصی از خرید و فروش در بازار مایه میگرفت .تجار ترجیح ًا به خرید و فروش زمین مبادرت میکردند تا سرمایهگذاری در بخش صنعتی .و در این میان کارکنان دولت از فساد اداری ثروت میاندوختند/Cf6 - h5/ . ــ ش��اید بت��وان ادعا کرد مقاوم��ت محافظهکارانهی بازار بر علیه مدرنس��ازی جامعه مهمترین ستون انقالب بود. ــ بدون تردید .ولی مجموع اش��تباههای ش��اه در طی س��الها ،تنفر و مقاومت یکپارچ��هی و ش��دیدی را ب��ر ضد رژی��م برانگیخته ب��ود .به طور مث��ال حملهی روزنامههای رژیم به خمینی در زمس��تان ،۱۳۵۶که در طی آن از خمینی به عنوان انس��انی با مش��کالت روانی نام برده ش��ده بود که دس��ت به انتقاد از رژیمی چنان اصیل و ش��ریف زده بود .مردم در اعتراض به این اظهارات در یکی از میدانهای قم جمع شدند و به قتل رسیدند ،و در نهایت این امر به نفع انقالب تمام شد چون تظاهرکنندگانی که کش��ته شدند شهدای سیاسی به شمار آمدند و برای بزرگداشت ایش��ان هر چهل روز یکبار مردم دس��ت به تظاهرات بزرگ سیاس��ی تازهای علیه رژیم زدند. ــ لیبرالها نخس��تین گروهی از منتقدان ش��اه بودند که با توجه به تعداد معدود و نفوذ ناچیزشان به حاشیه رانده شدند .دربارهی روشنفکران ،با توجه به ناامیدی ً اصال نمیخواهد صحبت کند .اگر ایدئولوژیکی و یا س��ادهبینی سیاسیاش��ان ،آدم سیاس��تهای فرهنگی رژیم ش��اه را پوپولیس��ت قلمداد کنیم میبینیم که وضعیت بعدا ً بدتر ش��د .امکانات روشنفکران در بیان عقاید خود همچنان محدود است. تنها کاری که از دس��ت آنها برمیآید این اس��ت که در خفا متکبرانه از بیفرهنگی تازه پولدارشدگان و سواد جزمی مالها سخن برانند. ــ علیرغم سیس��تم رس��می دو حزبی که میان س��الهای ۳۵و ۵۰برقرار بود، این دوره از تاریخ معاصر ایران را همچنان اختناق سیاسی رقم میزند .نمایندگان مجلس بایس��تی نخست توسط ساواک مورد قبول قرار میگرفتند و نخست وزیر از طرف شاه به پست خود منصوب میشد. ــ پاداش وفاداری به سیستم سهم بردن از خوان فساد بود ،که محبوبیت صاحبان ق��درت را افزون نمیکرد .تنها هدف ارتش و س��ازمان امنی��ت دفاع کورکورانه از رژیم بود. ــ مخالفین را به ساواک میفرستادند تا شکنجه شوند .بدبینی نسبت به ساواک و حوزهی ماموریت آن ــ و در دنبالهی آن سیا ،اف بی آی و موساد ــ تا حد جنون زیاد بود ،طوری که هر کس انتقادی از رژیم به زبان میآورد مش��کوک به ساواکی بودن میش��د .طبق گزارشهای س��ازمان عفو بین الملل هیچ کش��وری در دنیا به 82
اندازهی ایران ناقض حقوق بش��ر نبود .هرکس��ی را میتوانس��تند بازداش��ت کنند، بدون قرار زمانی مش��خص و یا کمک حقوقی .محاکمات سیاس��ی به دادگاههای نظامی و پش��ت درهای بس��ته کشیده میشد ،بدون آنکه امکان استفاده از شاهد به وکیل مدافع داده شود. ــ اگر به مناطق روس��تایی ایران توجه کنیم میبینیم که مخالفت با رژیم مرکزی همیش��ه از جانب اقوام غیر فارس زبان بوده اس��ت که در پی اس��تقالل سیاسی ــ فرهنگ��ی و ی��ا خودمختاری بودهاند .این موضوع خیل��ی مهمتر از منازعات صرف ًا اقتص��ادی میباش��د .روی کارآم��دن رژیم جدی��د در س��ال ۱۳۵۷در روند اتخاذ تصمیمهای مهمی که در تهران و توسط فارسها گرفته میشود ،تغییری به وجود نیاورده است. ــ وقتی ش��اه باالخره پریش��ان و دس��تپاچه کش��ور را ترک کرد ،دلیل رسمی آن مرخص��ی و تعطی�لات عنوان ش��د ،ولی پای او به هر کش��وری رس��ید در آنجا با تظاهرات بزرگی بر علیه خود مواجه شد/Dh6 - g5/ . ــ حتی قبل از بازگشت خمینی از تبعید معلوم بود که چه کسی تصمیم گیرندهی اصلی میباشد :کمیتهی مخفی انقالب اسالمی که از کوچکترین اشارهی دست خمینی اطاعت میکرد/Ch4 - f5/ . ــ خمینی سیاستمدار دوراندیش و ماهری بود .دادن اجازه به مجاهدین و فدائیان در امر دسترسی به اسلحه و همچنین واگذاشتن حزب توده تا از خواب خود بیدار شود ،حرکت زیرکانهای بود .انقالب تحت رهبری خمینی هزاران طرفدار جدید پیدا کرد ،که سالح در دست ،قدرت را از یک قشر طبقهی حاکم به قشر دیگری منتقل ساختند. ـ��ـ قابل توجهتری��ن موضوع اما فروپاش��ی نیروهای نظام��ی در بهمن ۵۷بود، درست هنگامی که انتظار کودتا میرفت .به گفتهی خمینی مشکل اساسی هفتصد هزار ارتشی بودند و نه ساواک. ــ افس��رهای دون پایه و سربازان نیروهای مختلف نظامی به انقالب پیوستند. فرار و ترک ارتش قبل از بازگشت خمینی آغاز شد .از فراریان ارتش با گل استقبال به عمل آمد و ماجرای کربال بیش از پیش سرمش��ق آرمانی مردم ش��د .تقریب ًا همه با رضایت خاطر حاضر بودند در راه انقالب ش��هید شوند .وقتی آیتالله از تبعید بازگش��ت س��رکردگان ارتش س��ربازی تحت فرمان خود نداش��تند و مستش��اران آمریکایی به کشور خود پرواز کرده بودند .تنها سرهنگها و افسران مافوق آنها تا به آخر به شاه وفادار ماندند و به همین خاطر پس از پیروزی انقالب یا خودکشی کردند و یا اعدام شدند. ــ ارتش منزوی شده بود و در میان مردم عادی از هیچ حمایتی برخورددار نبود ،عالوه بر آن فاقد تجربهی جنگی بود. 83
ــ نباید فراموش کنیم که خمینی هدف خود ،مبتنی بر برپایی جمهوری اسالمی را ،برای اولین بار در س��ال ۵۷مطرح کرد که ش��اید توضیح دهندهی آن باش��د که چرا او از حمایت گستردهی اقشار مختلف مردم برخودار بود. ــ آنچه رژیم شاه را به زانو در آورد تظاهرات مردم نبود ،علیرغم آنکه تظاهرات در اواخ��ر س��لطنت او ابع��اد میلیون��ی به خود گرفت��ه بود ،در واق��ع این اعتصاب کارخانهها و صنعتنفت بود که ضربهی نهایی را وارد کرد .بسیاری از ایرانیها از آمریکاییها و دخالت آنها در امور داخلی و اقتصادی خسته بودند و البته انقالب بر بستر ملیگرایی به جلو حرکت کرد. ــ نقش یانکیها را باید قبل و بعد از انقالب در نظر گرفت .در سال ۵۷پنجاه هزار وابس��تهی نظامی با مصونیت دیپلماتیک در کش��ور مس��تقر بودند .از هر سه افسر ارتش یکی آمریکایی بود .افسران ایرانی در آمریکا آموزش داده میشدند. ــ سیا با تعقیب کمونیستها و کم اهمیت جلوه دادن تهدید مالها دچار اشتباه بزرگی شد/g2 - g4/ . ــ در س��ال ،۱۳۲۰هنگامی که پسر رضا پهلوی به طرف تخت شاهی هل داده شد ،ایران تبدیل به کشوری شد که آمریکا در آن پولهای هنگفتی ریخت تا سدی در مقابل شوروی و سرخهای داخلی باشد. ــ به شاه اعتبار خرید اسلحه داده شد .تنها پس از بحران نفت بود که شاه مجبور ش��د و یا توانایی آن را پیدا کرد تا صورتحس��ابها را پرداخت و تفنگهایش را رویهم تلنبار کند .بودجهی نظامی کشور در طی هفت سال ده برابر شد. ــ تجهیزات نیروی هوایی آنچنان پیشرفته بودند که هیچ ایرانی طرز عمل آنها را نمیدانست. ــ ایران نمونهی بس��یار خوبی از یک کش��ور جهان س��ومی از نوع سرمایهداری بود که فعاالنه با آمریکا هم پیمان شد .از یکسو چون ،همان طور که توضیح داده ش��د ،آمریکا پدر ش��اه را مجبور به ترک قدرت کرد و او را بر تخت نش��اند .و از سویی دیگر چون کشور دارای موقعیت جغرافیایی مهمی در جنوب شوروی و در نزدیکی منابع نفتی بود .و از نقطه نظر شاه سیاست خارجی تنها بر پایهی مصالح داخلی دیکته میش��د :همه چیز در خدمت صحه گذاش��تن بر مشروعیت خود او. و چنین است هنگامی که ناسیونالیسم ،سلطنت و قدرت نظامی با یکدیگر در هم میآمیزند. ــ ایران پس از س��قوط مصدق بخش��ی از زنجیر ش��مالی شد ،یعنی حلقهای از کش��ورهای مایل به غرب در جنوب ش��وروی :ترکیه ،ایران و پاکستان .رژیم شاه در دوران قبل از نیکس��ون هرگز تا این حد به برادر بزرگ خود نزدیک نش��ده بود. ریچارد هلمز ،رئیس سابق سیا و همشاگردی شاه ،سفیر آمریکا در ایران شد. ــ البته شاه در سیاستهای نفتی گاهی اوق��ات برای آمریکا شاخ و شانه ۸۴
میکشید .اتحاد میان دو کشور اتحادی بر پایهی منافع مشترک بود ولی دو کشور ً کامال متفاوت بودند/Rh1 - g1/ . از نظر قدرت در دو سطح ــ در دیدار کیس��ینجر و نیکسون از تهران در سال ۱۳۵۲شاه آشکارا نشان داد که میخواهد مستقیم ًا با شورای امنیت در آمریکا مذاکره کند و نه با ماموران سیا در تهران که در نتیجه کمک به آن کله پوک برای سیا مشکلتر شد. ــ به ش��اه چک س��فید داده ش��د تا هر چقدر میخواهد اسلحه خریداری کند تا خ��ود بتوان��د خالء به وجود آمده پس از انگلیس��یها را پر کند .ایفای نقش پلیس منطق��ه همراه با افزایش قیمت نفت ،باال رفتن تورم و فس��اد هر چه بیش��تر مالی خانوادهی شاه دست آخر از حد معقول فراتر رفت. ــ یادمان نرود که وقتی جنگ سرد آغاز شد و یانکیها جای انگلستان را گرفتند ،ایران به تنهایی بیشترین نفت خاورمیانه را تولید میکرد که در نتیجه باعث شد تا روسها از میدان به بیرون رانده شوند/c6 x b5/ . ــ و بعد ش��اه دچار پارانویا ش��د و یگانهای ارتش را از سر ترس پراکنده کرد، طوری که آنها به هنگام لزوم امکان اجرای عملیات مش��ترک را نداش��تند .رهبری هماهنگ نیروهای دفاعی وجود نداشت/h2 - h4/ . ــ وقتی پهلویها در س��رازیری ورشکس��تگی افتادند طب��ق گفتهی منابع دولتی چهار گزینه وجود داش��ت )۱ :لیبرالس��ازی سیاس��ت از جانب شاه ،که دیگر دیر ش��ده بود )۲ .سرکوبی شدید مخالفین با اس��لحه که با توجه به نظم ناقص ارتش پرخط��ر تلقی میش��د )۳رفتن ش��اه به تعطیالت درازمدت و س��پردن کش��ور به شورای حکومتی به رهبری فرح دیبا ،تا به سن قانونی رسیدن ولیعهد )۴کودتای نظامی توسط ژنرال مسلمان در نقش رئیس جمهور و فرستادن خانوادهی سلطنتی به تبعید/Dg5 - g6/ . ــ لیبرالیزه کردن کارت س��وختهای بود که عملی از روی ضعف و ناچاری تلقی میشد .تکیهی کارتر بر حقوق بشر آب به آسیاب اپوزیسیون ریخت. ــ حاال همه مسئولیتها را از گردن خود باز میکردند .فروپاشی نظام را تنها استفادهی گسترده از رعب و وحشت به تعلیق انداخت .عجیب آن که هنوز بعضیها ایران را ،در منطقهی بحرانی خاورمیانه ،جزیرهی ثبات تصور میکردند. /Dg6 - g5/
ــ ناتوانی و جنون پرداختن به جزئیات از طرف دولت مرکزی .آریا مهر خود هم نقش قوهی مجریه هم قضائیه و هم مقننه را بازی میکرد. ــ کش��ور در نهای��ت بدون دولت بود .ماموران ارش��د دولت هر کدام یک ربع س��اعت با ش��اه به صحبت نشس��تند تا ش��اید بتوانند از مقاصد او باخبر ش��وند و فرامی��ن او را خود ب��ه مرحلهی اجرا بگذارند ،البته دیری نپایید که آنها کار خود را از دست دادند .نمونهی بارز فئودالیسم ملوکالطوایفی. ۸۵
ــ حاکمان مطلق حافظهی خوبی ندارند .به نظر ش��اه کودتای ۳۲باید انقالب م��ردم نامیده میش��د .و این امر که او ب��ه همان تعداد که دیگ��ران پیراهن عوض میکنند نخس��ت وزیر عوض کرد به خودکامگیاش چهرهی مردمیتری نمیدهد. حق آن آدم بیرحم چیزی نبود جز حکومت در یک کشور با مذهب شیعه ،مذهبی که نقش اپوزیس��یون داش��تناش ب��ه زمان م��رگ پیامبر و دعوای بر س��ر خالفت برمیگردد. ــ تالش ناامیدانهی شاه در بازی کردن نقش پدر ملت حاال پس از گذشت زمان مضحک به نظر میآید. ــ نکتهی اصلی اختالفات میان شاه و مالها دربارهی نقش دین بود :به نظر شاه دین امری بود مربوط به تعلقات و باورهای ش��خصی در حالی که خمینی دین را مرجع اصلی همهی شئونات زندگی و از جمله نحوهی ادارهی دولت ،میدانست. /Dd1 - f3/ ــ و شگفتانگیزترین نکته دربارهی شکوفایی اقتصادی دههی پنجاه عدم موفقیت شاه در جلب حمایت مردم بود .او خود را باالتر از هرچیز و هرکس میدید و وزیران و ساواک مجری خواست دیکتاتور منور بودند/Sf6 – g8/ . ــ اگر برای یک لحظه تمام قربانیان بیگناه را فراموش کنیم ،نحوهی عمل رژیم همچون یک ملودرام آبکی جلوه میکند .شاه حتی به خود این جرٔات داد تا حزب رستاخیز را ،که «سخاوتمدانه» از دو فراکسیون بلهگویان تشکیل شده بودند ،بنیاد گذارد. ــ در حقیقت ش��اید باید متعجب باش��یم از آنکه ش��اه مدتی به این طوالنی در رأس قدرت بود. ً ــ بدون حمایتهای آمریکا این ماجرا حتما خیلی کوتاهتر میشد/Fc1 x f4/ . ــ و برای خیلی از ایرانیها بازگشت خمینی آنچه تصور کرده بودند نشد. برداشت عمومی آن بود که آیتالله برای ادامهی تدریس بالفاصله به حوزهی قم برخواهد گشت ،ولی سیاست او را در چنتهی خود نگاه داشت .و هنگامی که او باالخره پس از مدتی به قم رفت دولت را نیز با خود برد ،یا به گفتهی دیگر پس از مدتی دیگر کسی به جز خود او وجود نداشت/Dg5 - f6/ . ــ چند کلمهی دیگر دربارهی ش��اه قبل از آنکه او روانهی زبالهدان تاریخ ش��ود. اگر آدم میخواهد سیاس��تمدار باش��د نباید تا این درجه به خود مغرور باشد ،یعنی س��خت و انعط��اف ناپذی��ر بودن تا مدتی ممکن اس��ت ولی بعدا ً انس��ان را در هم میشکند. ــ او هوش و حواس چندانی نداشت و اشتباهات و کمبودهای خود را نمیدید. و اوج حماقتهای مضحک او در س��ال ،۵۰یعنی زمانی بود که او برای خود ،به عنوان جانش��ین کورش ،جش��نی برپا کرد .پس از آن تاریخ است که شاه از میراث ۸۶
آریایی ،که هرگز از میان نرفته است ،سخن میراند. ــ او در سال ۵۵حتی تقویم را تغییر میدهد ،طبق سالشمار جدید مبداء تاریخ بنیاد امپراتوری ایران توسط کورش بزرگ میشود .و در مقابل چشمان درباریان جوان اروپایی و سوئدی که به تخت جمشید دعوت شده بودند ،آن احمق نقش وارث یک حکومت پادشاهی ۲۵۰۰ساله را بازی میکند .و این در حالی که پدر بزرگ خود او دهقان بیسوادی بیش نبود/Cb1 - c3/ . ــ به س��یم آخر زدن او تدریجی بود .او در س��ال ۴۵مجلس را وادار میکند تا ب��ه او لقب آریامهر دهد .دو س��ال بعد به عنوان شاهنش��اه تاجگذاری میکند ،در س��ال ۴۹سی س��الگی بر تخت نشستناش را جشن میگیرد ،در سال پنجاه۱۲۰ میلیون دالر را در در طی یک جش��ن س��ه روزه در میان ویرانههای تخت جمشید، همراه با س��ران دولت برخی کش��ورها ،صاحبان روزنامهها ،فروشندگان اسلحه و بانکداران مش��کوک ،مثل صحنهای از یک فیلم جیمز باند ،بر باد میدهد .حدس میزنم که خاویار زیادی به مصرف رس��یده باش��د .س��ال ۵۶پنجاه سال سلطنت پهلوی جش��ن گرفته میش��ود .ش��اه در میان پردههای تئاتر زندگی میکند .مراسم درباری با گذش��ت هر س��ال باش��کوهتر میش��ود .گفتههای او در سخنرانیهایش مبهمتر میشود تا او مرموز جلوه کند/Lf8 - c5/ . ــ ش��خصیت او در حال فروپاش��ی ب��ود ،رقابت میان اعضای خانواده بر س��ر غ��ارت و فق��دان عش��ق و محبت نبای��د فراموش ش��ود .او به محبوبی��ت دیگران حسادت میورزید ،و از آن جهت از مصدق متنفر بود. ــ پس از جشنهای تخت جمشید به نظر من او دیگر دیوانهای بیش نیست .او به نظریات مردم و مطبوعات وقعی نمیگذاش��ت .هیچکس جرٔات نمیکرد به او دروغ بگوید و یا حقیقت را آشکار کند .این خودمحور بزرگ اطرافیاناش را تنها برای این میخواست که کوچکترین چساش را ستایش کنند. ــ همه تصمیمهای حائز اهمیت در سراسر کشور باید توسط او توشیح میشد. تنها یک مرد بار همهی مسئولیتها را به دوش داشت .او باور داشت که همه چیز را میتوانست با نفت بخرد و درآمدهای نفتیاش تا ابد افزایش پیدا خواهد کرد. درباریان چاپلوس نمیگذاشتند تا او به افرادی که از واقعیت مطلع بودند ،نزدیک شود/Cc3 - d5/ . ــ و سرانجام او همان شد که الیقاش بود. ــ «با نفت در طی یک نسل آمریکای نوینی را خواهم ساخت» .بله حتماً. ــ در سخنرانیای در سال ،۵۲که متن آن به او «وحی» شده بود ،قول میدهد که ایران بزودی پنجمین ابرقدرت جهان و س��ومین ارتش قدرتمند جهان خواهد شد .وضعیت سیاسی تحت رهبری او ،سیاستی که در راستای آن خل بزرگ فقط ً کامال دچار بیماری اس��ت .کیش شخصیت او تنها در پی ش��نیدن س��تایش بود، 87
در کره ش��مالی و رومانی دس��ت باال داش��ت .فرار مغزها آغاز میش��ود .هیستری مدرنس��ازی نمونهی کالس��یک دیکتاتوری اس��ت که با درآمدهای یک شبه خیال میکن��د میتواند از دنیای غرب و آمریکا که با مرور زمان س��اخته ش��دهاند ،کپی برداری کند/Df6 x b2/ . ــ مرزی میان جیب ش��اه و خزانهی دولت وجود نداش��ت و تنها خود او بر این امر نظارت داشت .حاال کاپیتالیسم چگونه میتوانست با نظام سلطنتی سازگاری داشته باشد ،این موضوعی بود که او دربارهاش فکر نکرده بود/Ff4 - d6/ . ــ و اینجاس��ت که خمینی از فرصت اس��تفاده میکند و خودش را وارد ماجرا میکند .تقریب ًا همهی روشنفکران در نوشتههای خود ،و اگرچه با کلماتی نه چندان واضح ،از رژیم شاه انتقاد میکردند .آیتالله سختسر بود و نترس و نظراتاش را ش��فاهی بیان میکرد .کاست سخنرانیهای او از شهر مقدس نجف در عراق، تبعیدگاه او ،در ابعاد وسیعی قاچاقی وارد کشور میشد/Fc5 x g1/ . ــ تشویقها و ترغیبهای خمینی به زبانی چنان ساده بودند که هر کس میتوانست آنها را به خاطر بسپرد و همیشه با «مردم شریف بیدار شوید ،و السالم علیکم و رحمة الله و برکاته» خاتمه مییافت. کاس��تها به دست مالهایی میرس��یدند که بدینترتیب رهنمود میگرفتند تا چگونه مبارزه با ش��اه را پیش ببرند .مساجد پر شدند .جای دیگری وجود نداشت و مس��اجد تبدیل به اماکنی آزاد ش��دند که حتی س��اواک هم در آنجا شاخ و شانه نمیکشید. ــ خمینی مبارزهی خود را در دههی چهل آغاز کرد .او در یک نوش��ته نحوهی حکومت خانوادهی ش��اه را به انتقاد کش��ید و در س��ال ۱۳۴۲برای نخس��تین بار زندانی شد و دو سال بعد از کشور تبعید شد« .به زودی پوست من را میکند». ــ خمینی زیرکانه از زبان قرآن برای به تصویر کشیدن موضوعات روز استفاده میکرد .سال ۴۲به ویژه سال پر حادثهای بود ،همان سالی که خمینی پس از چند حملهی لفظی به ش��اه ،با ش��ورشهای خیابانی و ناآرامیهایی که در پی آمد خود داش��ت ،زندان ش��د .برندهی کوتاه مدت شاه بود ،مالها را در قم به انفعال کشاند و توانست تاجگذاری خود را عملی سازد. ً کامال ــ ولی در درازمدت ناموفق بود .با انتقاد سرسختانهی خمینی و حکومت غیرعقالنی شاه ،سیر قضایا چندان پیش بینی ناپذیر نبود/Cb8 - a6/ . /Cf5 x g7/ /Re8 - d8/ /Df3 - f6+/
ــ ولی اگر سرانجام کار بستگی به مهارت یکی از طرفین و یا بیعرضگی طرف دیگر داش��ت ،آن موضوع دیگری اس��ت .خمینی صاحب افکاری مطلق و جزمی 88
ب��ود .او مرد پیری بود که بر پایهی واکنشهای غریزی و برداش��تهای ش��خصی خود از تاریخ ش��یعه حکومت میکرد ،که در درازمدت پایهی محکمی برای بنای یک دولت نیست .او مانند سایر نظریهپردازهای بزرگ نسبت به مصالحه شکاک بود و از این نظر انعطافپذیری او بیشتر از تاج شاه نبود« .لعنت». ــ حسابی مبالغه میکنی و برای همین ماتات میکنم/Fd6 - e7/ . دیروقت اس��ت و مس��ابقهی فوتبال مدتی اس��ت که تمام ش��ده اس��ت .اینقدر گرم بحث ش��دیم که مس��ابقهی فوتبال را از دست دادیم ،از دربان جوان نتیجه را میپرسیم. ــ دورتموند ۱ــ هرتا ۱
89
- ۴خراسان
لحظ��های در خل��وت خ��ود هنگامی که چرخه��ای هواپیما از زمین جدا ش��دهاند. مهمان��دار ،در حالیک��ه کمی به عقب متمایل ش��ده ،در قس��مت جلوی��ی هواپیما ایس��تاده اس��ت و طبق وظیفهی خود توضیح میدهد اگر هواپیما در بیابان سقوط کند چه اقداماتی باید به عمل آید .کالنش��هر کوچک و کوچکتر میش��ود .پرواز EP 795از تهران به مشهد ،علیرغم بلیط ارزان و راحتی سفر ،نیمه خالی است. روزنامه پخش میش��ود .از سر فراغت تهراننیوز را میخوانم .استفان در صندلی نزدیک پنجره ،طبق عادت معمول ،به خواب رفته است .مثل همیشه خبر سفرهای رسمی ظاهرا ً بیش��مار رئیس جمهور .24در صحفهی سوم گزارشی دربارهی سفر رئیس جمهور به ژاپن .او برای عادیس��ازی روابط ایران و س��ایر کشورهای دنیا، ه��ر کاری از دس��تش برمیآید انجام میده��د .باران بمبها بر خاک افغانس��تان همچنان ادامه دارد ،اگرچه نه به ش��دت گذش��ته .احتماال ً در همین لحظه هزاران افغانی در حال فرار به سوی مرز ایران هستند ... زنی که در صندلی ردیف پهلویی نشسته است ،با صدایی آرام و کمی خجالتزده میپرسد: ــ میبخشید شما انگلیسی صحبت میکنید؟ ــ البته. ــ آلمانی هستید؟ به گوشام اینطوری آمد. ــ نه سوئدی. وقتی مهماندار با غذا میآید ،روزنامه را تا میکنم و در جیب صندلی جلو فرو - 24در اینجا منظور خاتمی رئیسجمهور وقت است.
91
میکنم. مهماندار میپرسد :همراهاتان غذا میخورد؟ ــ فکر نمیکنم. کباب ،پلو و سبزیجات. پس از گذاشتن چند لقمه به دهان از زن جوان میپرسم: ــ شما مشهدی هستید؟ ــ من اهل تهران هستم ولی چند سالی میشود که در مشهد زندگی میکنم .دو س��ال دیگر تا تمام ش��دن درسام در رشتهی پزشکی در دانشگاه مشهد باقی مانده است .وقتی تحصیالتم تمام شود به تهران برمیگردم .در تهران امکانات سرگرمی و تفریح بیش��تر اس��ت و همهی دوس��تان من آنجا زندگی میکنند .مشهد ،با اینکه دومین شهر بزرگ کشور است ،شهر کوچکی است. ــ حدودا ً دو میلیون نفر در مشهد زندگی میکنند ،درست است؟ ــ کمی بیش��تر از دو میلیون .بیش��تر از نصف اهالی مشهد ،به خاطر دوریاش از جبه��ه ،در دوران جن��گ با عراق به آنجا نقل مکان کردن��د و بعدا ً آنجا ماندگار شدند. او بعد از آنکه مهماندار سینیهای ما رامیبرد چادرش را درست میکند و پس از چند لحظه سکوت میگوید: ــ این خواست خداست که من شما را مالقات کردم .وقتی که پدر و مادرم من را به فرودگاه رس��اندند کمی ناراحت بودم ،جدا ش��دن از آنها همیشه کار مشکلی است .و بعد شما دو نفر را در سالن انتظار دیدم و امیدوار بودم که شما هم مسافر مش��هد باش��ید .اینجا ش��انس صحبت کردن با خارجیها خیلی زیاد نیس��ت .اول نمیدانستم جرات میکنم با شما سر صحبت را باز کنم یا نه ...نظر شما دربارهی ایران چیست؟ دربارهی آنچه روی من تأثیر گذاشته است به او توضیح میدهم ،سعی میکنم اس��تداللهایم منطقی باش��ند ،میخواهم متوجه منظور من بش��ود .او چشم از من برنم��یدارد و به دقت به م��ن گوش میکند .هرازگاهی میان گفتههای من س��والی دربارهی اروپا و آمریکا میکند .گفتگوی ما در تمام طول سفر در حالی که استفان در خواب اس��ت تا زمانی که دماغهی هواپیما برای فرود آمدن رو به پایین متمایل میشود ادامه پیدا میکند. او صحبت من دربارهی نقش اسالم در اروپا را قطع میکند و میپرسد: ــ دربارهی زنهای ایرانی چه فکر میکنید؟ ــ منظورت چیست؟ ــ به نظرت زنهای ایرانی زیبا هستند؟ ــ بله. 92
ــ چه طوری؟ ــ اگر راستش را بخواهم بگویم تا حاال زنهای زیادی را در ایران ندیدهام... یعنی زیر چادر... با خنده میگوید: ــ خوب باید چادر را برداری و ببینی. چرخه��ا ب��ا باند فرود تماس پیدا میکنند .هنگامی که هواپیما به طرف ترمینال میرود از کنار چندین هلیکوپتر نظامی ،بازماندهی زمان ش��اه ،رد میش��ویم .یک هواپیمای هرکولس متعلق به صلیب س��رخ آمادهی بلند شدن به مقصد افغانستان برای بمبباران غذایی است. وقتی وسایلامان را تحویل میگیریم ،میگوید: ــ اس��م من ماناس��ت .اگر بخواهید میتوانیم یکروز همدیگر را ببینیم تا شهر را نشاناتان بدهم.
93
گنبد حرم امام رضا در زیر نور آفتاب بعدازظهر میدرخش��د .در دوردس��ت قلهی کوهها زیر ابرهای گرد کومولوس پنهان میشوند .از بام هتل صف بیپایان زائرین را میبینیم که به س��وی حرم مقدس میروند .از قبرهای دوازده امام مذهب ش��یعه تنها قبر این امام اس��ت که داخل مرزهای کش��ور قرار دارد .میلیونها زائر هر ساله برای دعا کردن و تسلی یافتن به اینجا میآیند. تاریکی ش��ب آرام آرام آسمان مش��هد را فرا میگیرد .ماشینها چراغهایشان را روشن میکنند. اختالف عقاید ش��دت یافته بود .پیامبر ،حتی در بس��تر مرگ ،دس��تور مش��خصی ن��داده بود .ابوبکر ،چند ثانیه پس از واپس��ین نفسهای داماد پیامبرش ،قدرت را در دس��ت گرفت .ولی خود او نیز س��الخورده بود و دو س��ال بعد دنیای فانی را ترک گفت. تا آنزمان هیچوقت یک نهضت تازه احیاء ش��دهی دینی چنین گسترش سریعی را ب��ه خ��ود ندیده ب��ود .کالم پیامبر و س��ربازان او پس از چند دهه س��رزمینهای بس��یاری ،در فاصلههای دوردس��ت از شبه جزیرهی عربس��تان ،را فتح کردند .در ایران سلس��لهی ساس��انیان منقرض شد .دولت روم شرقی ،مصر و سواحل شرقی مدیترانه را به ابرقدرت تازه به میدان آمدهای ،که به نظر شکس��ت ناپذیر مینمود، واگذار کرد. ولی رهبر به حق این س��رزمین چه کس��ی میبایس��تی باش��د؟ چه کس��ی مفسر برجس��تهی ق��رآن و کالم پیامب��ر بود؟ در طی حکومت س��ه خلیف��هی اول اتحاد و یگانگی برقرار بود ولی بعد از آن اختالف نظرها ش��دت گرفت و در نهایت جنگ ۹۴
قدرت میان دو گروه رقیب در گرفت .در یکسو ،امویان بودند ،قبیلهی پرقدرتی از مکه ،که اعضای آن نسبت ًا دیر به اسالم گرویدند ،عثمان بن عفان ،خلیفهی سوم از این قبیله بود .در مقابل این گروه کس��انی بودند که طبق گفتهی ایشان ،موهبتی که از جانب خدا به محمد تفویض شده بود ،میبایستی موروثی باشد .از این رو مقام خلیفه میبایست به علی ابنابیطالب ،که پدرش عموی محمد و سرپرست او بود برس��د .عالوه بر آن علی شوهر فاطمه ،دختر محمد ،بود .در اطراف علی شیعهی علی ،حزب علی ،گرد آمدند .ش��یعیان ،هواداران علی ،در ابتدا ،هنگامی که علی به خالفت انتخاب ش��د ،به موفقیتی نسبی دست یافتند .ولی علی هرگز نتوانست حمایت کامل همهی اهل دین را به خود جلب کند .امویها مهمترین مخالفین او بودند .یکی از آنها به نام معاویه ابن ابیس��فیان در بیش��تر از ده سال حاکم سوریه و فلس��طین بود و ارتش مقتدری را زیر فرمان خود داش��ت .علی به قتل رس��ید و معاوی��ه خود را خلیفه خواند .به دالیل سیاس��ی پایتخت امت اس�لام از مدینه به دمشق انتقال داده شد ،که از آنجایی که دمشق مرکزیت بیشتری داشت یک اقدام طبیعی بود .اسالم دیگر دینی نبود که تنها به شبه جزیرهی عربستان منحصر باشد. بر اثر این انتقال ،فرهنگ اس�لامی ــ عربی تحت تاثیر ش��دید فرهنگ روم شرقی قرار گرفت .خلفای اموی در امور کش��ورداری از نحوهی کشورداری رومیها بهره جس��تند .بسیاری از مس��یحیان به خدمت قدرتمندان تازه در آمدند .فاصلهی میان آن دو دنیا زیاد نبود .مس��یحیان اجازه یافتند باورهای دینی خود را حفظ کنند ،از هر چه گذش��ته عیسی در نظر مس��لمانان آخرین پیامبر قبل از محمد بود .امویها در طی زمانی بیشتر از صد سال در دمشق در صدر این قدرت تازه به میدان آمده، حکومت کردند. علی از فاطمه ،دختر پیامبر ،صاحب دو پس��ر به نامهای حس��ن و حس��ین بود. این دو تن امید ش��یعیان برای اجرای عدل الهی بودند .آنها معاویه را به هیچ وجه به عنوان خلیفه به رسمیت نشمردند. وقتی عمر معاویه ،پس از بیس��ت س��ال زمامداری ،به سر رسید و یزید پسر او جانش��ین وی گشت ،حس��ین و یاراناش زمان را مناس��ب دیدند .خلیفهی جدید برخ�لاف پدرش ویژگیهای الزم یک حاکم را نداش��ت .و از این رو بس��یاری به اتفاق مایل بودند که حس��ین رهبر مس��لمانان ش��ود ،بخصوص ک��ه او از اعقاب پیامبر و مرد پارس��ایی بود .حس��ین ب��ا یارانی اندک ،و با پش��تگرمی وحیای از جانب رسول خدا به سوی کوفه در عراق حرکت کرد تا در آنجا خالفت را بدست گیرد .این عمل او ،بدون در نظر گرفتن سرانجام آن ،خواست خدا بود .او به یکی از یاراناش که میخواست او را از انجام این کار منصرف کند گفت :خدمتگزار خدا ،گرفتن تصمیمهای عاقالنه برای من امری بیگانه نیس��ت ،ولی من نمیتوانم از عزم خدا س��رپیچی کنم .او در ش��هر کربال در جنوب عراق به دیدار سرنوش��ت ۹۵
خود ش��تافت .خلیفهی اموی سپاه کوچکی را برای رویارویی با حسین فرستاد که بیرحمانه او و همراهانش را قلع و قمع کردند. ام��ت اس�لام از آنچه در کربال اتفاق افتاده بود به ش��دت دچار تٔاثر ش��د .این نخس��تین باری نبود که مس��لمانان با مس��لمانان میجنگیدند ول��ی عمل خلیفه به ش��دت ظالمانه قلمداد شد .حسین نه تنها قهرمانی شد که در میدان نبرد به خاک افتاد ،بلکه او تجلی انس��انی گش��ت که در راه عشق به خدا و دفاع از ایمان خود به ش��هادت رسید .بالفاصله پس از شهادت حس��ین در میان شیعیان این فکر ریشه گرفت که او قربانیای فرس��تاده از جانب خدا بود .خلفای اموی در دمش��ق و پس از آنه��ا خلفای عباس��ی در بغداد ،همگی حاکمان نابح��ق و نمایندگان کفر بودند. حس��ین ،پس��ر علی ،و اعق��اب او ،به عنوان ام��ام ،یعنی رهبر الهی اس�لام ،مورد س��تایش قرار گرفتند .آن��ان معصوم و بیخطا بودند .در نق��ش رهبر روحانی آنها واس��طهی مس��تقیمی میان خدا و انس��انها ،حامالن فر الهی و رهبرانی بودند که امت اس�لام را به راه راس��ت هدایت کردند .این تنها امامان بودند که در عدالت بینقص خود میتوانس��تند بر خواس��ت غایی خدا بر اجرای قانون ــ ش��ریعت ــ نظارت کنند. در ایران ش��یعهی اثنی عشری مذهب رسمی کشور است .تعداد نمایندگان خدا روی زمین دوازده میباشد .آخرین امام مقدس در سن سه سالگی ،تقریب ًا در همان زمان که اهالی ش��مال اروپا ایس��لند را کش��ف کردند ،به نحو غیر طبیعیای ناپدید ش��د یا به گفتهای دیگر ،از انظار غایب ش��د .ولی او زندگی زمینی را برای همیشه ت��رک نکرده اس��ت .او هنگامی که زمان مناس��ب فرا رس��د ،ظه��ور خواهد کرد تا عدالت را برقرار سازد ،و حکومت خدا را بر روی زمین بنا گذارد. ش��یعه مذهبی اس��ت بر پایهی سلس��لهی دوازده امام که تعقیب و آزار میشوند و به ش��هادت میرس��ند .و به گفتهی خمینی :این خون ش��هیدان است که تاریخ را آبیاری کرده است. یکی پس از دیگری ،در حرکتی به ظاهر پایان ناپذیر ،از میان بیابانهای س��وزان و از میان درههای تنگ .بارها و بارها پای چپ را بلند میکند و جلوی پای راس��ت میگذارد و برعکس .یکنواختی تکرار ،س��اعتها پش��ت س��ر هم در رش��تهی به ظاهر ابدی ثانیهها و دقیقهها .شاه عباس این کار را به خاطر خود انجام میدهد، برای کش��ور ،امام و خداوندگار بزرگ .او میخواهد به دنیا چیزی را نش��ان دهد، میخواهد وفاداری خود به امام و مذهب شیعه را ثابت کند ،میخواهد نشان دهد ک��ه دنی��ا کامل اس��ت و او به دنیا آمده اس��ت تا آن را رهبری کند .او میخواس��ت در ج��وار م��زار امام نم��از بخواند ،برای فتوح��ات خود سپاس��گزاری کند و برای لشکرکش��یهای آین��ده چاره بجوید .او پ��ای پیاده رفتً ، قبال نیز ای��ن کار را کرده بود ،تا حیثیت سیاس��ی کس��ب کند و کش��وری را که هنگام به تخت نشس��تناش ۹۶
در آس��تانهی فروپاش��ی بود ،متحد سازد .حرکت او به س��وی مشهد او را در مرکز توجه قرار داد ،گواهی بود برای زیردستان که او رهبر معنوی و جهانی آنها ،وارث صفیالدی��ن ،از اعق��اب امام هفتم ،موس��ی کاظم ،میباش��د .امامان مقدس همه جانب صفویها را داشتند. او در پی چیز بیش��تری نیز بود .مش��هد و مرقد امام رضا باید تبدیل میش��د به مکان��ی ب��رای زیارت ،همچون مک��ه و قبور امامان در عراق ،ک��ه همگی خارج از خاک کشور ،در سرزمین دشمنان ،و تحت سلطهی عثمانیها قرار داشتند. او با قدمهای سریع به هدف خود رسید ،در سال گاو ،در سال۱۶۰۱ (۱۰۱۰ میالدی).
97
شن در چشم ــ باد ــ نخستین چیزی که توجه را به خود جلب میکند. غیرممکن اس��ت دس��تامان برس��د به ضریح ،در وسط بنای نوس��اخته .بازار قدیمی ،س��نگین از بتون و دلباز ،نمایی به دور فضایی خالی .در غروب خورشید منارهه��ا و گنبد جم��ع و جور و درخش��ان ،غیرواقعی به نظر میآین��د .اینجا کمی بیش��تر م��واد مخ��در ،پناهن��دگان و نظامیها ولی طب��ق معمول نظ��م و ترتیب و میهماندوستی .مشهد در طبق نمایش میان تپهها .مثل دیگر شهرهای غیر ساحلی ایران ،تقریب ًا نمونهی کوچکی از تهران. محل اقامت ما آنقدر به مرقد امام نزدیک است ،که گنبد طالیی مدام به رخامان کشیده میشود .و باالخره زمان آن رسیده است که برای بازدید مرکز منطقه برویم. نام مش��هد معنایی جز محل دفن ش��هید ندارد .این مورد که مشهد امروزه دومین ش��هر پرجمعیت ایران است ،ربط کمتری به جاذبهی مذهبی آن دارد ،دلیل اصلی آن است که در دوران جنگ موشکهای صدام به اینجا نمیرسید. میدانیم که فقط مسلمانان اجازهی ورود به ضریح امام را دارند ،ولی ما مجاز هس��تیم از بقیهی مجموعه بازدید کنیم .ولی نگهبانان بیس��یم و گردگیر به دست بالفاصل��ه م��ا را در نزدیک نردهه��ای آهنی متوق��ف میکنند ،و وقت��ی میگوییم مسلمان نیستیم ،پس از گزارش به مافوقان خود ،ما را به کناری میبرند .و بعد از مدت کمی تحویل راهنمایی که انگلیسی صریحی صحبت میکند ،میدهند .او ما را ب��ه مرکز اطالعات و کتابخان��ه میبرد و قول میدهد تا تمام جزئیات مرقد امام را با ویدئو نشانمان دهد. فیل��م ویدئویی با صدای بلند «چنین گفت زرتش��ت» ش��روع میش��ود .پس از نمای��ش طوالنی طالی گنبد مردی خوشزبان دعوت میکند تا س��ه موزهای را که 98
در مجموعه وجود دارند به ما نش��ان دهد .باید از موزهی فرش ش��روع کنیم چون این موزه به زودی میبندد. و بدینترتیب ما به دنبال احمد ،معلم انگلیس��ی یکی از دبیرستانهای شهر که اضافه کاری میکند ،به راه میافتیم .او داخل موزه بالفاصله نقش��ی دیگر به خود میگیرد ،از گنجهای فوقالعادهای که در مقابل چشمامان داریم صحبت میکند و خیلی سریع نتیجه میگیرد که مشهد محل بسیار نادری برای خرید فرش است .او همچنین از تعداد معدود فرشهای فوقالعاده س��خن میراند .فرشهایی که زنان فرش��باف زبردس��ت ،قبل از آن که کوری چش��م مانع ادامه کارشان شود ،موفق به بافتن شدند .و البته آنها در عوض ثروتمندتر شدند. فرشهای ابریش��می بیش��تر مورد نظر او هستند .او در مقابل هر کدام از آنها با صدای آرام آهی بلند و سوزان میکشد. وقتی از دیدار موزهی فرش فارغ میشویم احمد با لحنی که دو موزهی دیگر را بیاهمی��ت جلوه میده��د میگوید که در آنجا چیزی وجود ندارد به جز یک عالم ق��رآن قدیمی .و در نتیجه به س��وی بازار جدید میروی��م .ما او را دربارهی اوضاع محل��ی س��والپیچ میکنیم و او ـ��ـ صادقانه یا غیر صادقانه ،فرق��ی نمیکند ــ و با ص��دای بلند که ما را متعجب میکند ،درب��ارهی نحوهی ادارهی مملکت از طرف «این رژیم لعنتی» شکایت سر میدهد. داخ��ل بازار او موفقیت و پیش��رفت برخی از مغازهداران را همانقدر تحس��ین میکند که عزم و ارادهی زنان فرشباف کور و خوش ذوق را. او به کوزههای شیش��های پر از زعفران در ویترین مغازهای اش��اره میکند و ما را متوجه ارزش باالی آنها میکند :ولی مواظب تقلب باشید .ایران به تنهایی ۹۵ درصد از زعفران دنیا را تولید میکند ،ولی متأسفانه تقلب وجود دارد ،و به همین خاطر زعفران اس��پانیا گرانتر است .خیلی از مغازهها امروزه اجناس درجه دوم یا تقلبی ،ساخته شده از خون شتر ،دریافت میکنند. و بع��د از آن خیال نش��ان دادن س��نگهای فی��روزه را در س��ر دارد .و وقتی ما عالق��های نش��ان نمیدهیم ،او به این اکتفا میکند که از پش��ت شیش��هی ویترین ب��ا انگش��ت به آنها اش��اره کن��د و ما را از تقل��ب برحذر دارد ،س��نگهای اصل و سنگهای اصل قدیمی با بهترین کیفیت را نشان میدهد. م��ا همچن��ان عالقهای به خرید نش��ان نمیدهیم ولی وقتی از کن��ار مغازهای با تابل��وی« 25»WORD OF JEWELSرد میش��ویم ،او که معلم انگلیس��ی اس��ت، نمیتوان��د بیتفاوت بگذرد .صاحب حجره بالفاصله بی��رون میآید و خودش را قاطی صحبت میکند ،و بدینترتیب ما دوباره در چنگ یک فروشنده میافتیم که - 25حرف Lجا افتاده است( ،توضيح مترجم).
99
شروع به بازارگرمی میکند. پ��س از آنکه به دقت دربارهی س��نگهای فروش��ی س��وال و ج��واب میکنیم، میگوییم که دیگر بس است و قصد رفتن داریم. وقتی از راستهی بازار بیرون میآییم احمد ،که پدر چند فرزند است ،از شرایط بد و حقوق پایین معلمان شکایت میکند .و ناگهان خود را در مقابل در ساختمانی ناشناس میبینیم ،داخل میشویم .وقتی چشممان به تاریکی عادت میکند متوجه میش��ویم که وارد انبار کاالیی شدهایم ،کاروانسرایی مدرن برای فرش ،که ظاهرا ً برای ناهاری بسته است .احمد میگوید که مایل است ما یک دوست قدیمی او را مالق��ات کنی��م ،از چهار پله باال میرود و بعد راه خود را ادامه میدهد و وارد یک حجرهی کوچک میش��ود ،که از زمین تا س��قف پر از فرش است .صاحب حجره مردی اس��ت با چش��مان آبی روشن ،مشغول به دهان گذشتن ناهار خود که سوپ قرمز رنگی است. او قابلمهی خود را به کناری پس میزند و بالفاصله از عشق و شور خود به فرش داد سخن میدهد .ما حرفهای او را واقع ًا باور میکنیم ،چون این بیماری را ً قبال دیدهایم .و بعالوه آدم بزحمت میتواند از مالقات کسی که حرفه و عالقهاش یکی است ،خوش��حال نشود .به سفرههای مختلف ،رومیزیهای بافته شده ،که بدون آنها هیچ غذایی در ایران روی میز گذاشته نمیشود ،نگاه میکنیم. احمد زانو میزند و بلندترین آه تحسینآمیز خود را میکشد. ب��ه نظر حج��رهدار احمد زیادتر از حد الزم ،خ��ود را قاطی ماجرا میکند ،ولی احمد بالفاصله جواب او را میدهد .آنها چنان درگیر دعوای لفظی خود میشوند که ما ،علیرغم آنکه تقریب ًا به هم چسبیدهایم ،خود را در آن حجرهی تنگ به حال خود رها شده مییابیم .بهتر میدانیم که راه خود را بگیریم و برویم .برای آنکه هر چه س��ریعتر خالص ش��ویم ،قول میدهیم کمی دربارهی خرید احتمالی فرش فکر کنیم و روز بعد س��اعت نه دوباره به مغازه برویم (آن موقع در راه کرمان خواهیم بود) .خداحافظی میکنیم و اصرار داریم تا خودمان بدون داش��تن دنباله ،مثل دو نف��ر آدم بال��غ به هتل برگردیم ،بدون آنکه مرقد امام رضا را دیده باش��یم یا فیروزه و زعفران ،با یا بدون خون ش��تر ،خریده باش��یم .از آن به بعد آه نمایشی و سوزان احمد بارها و بارها در خاطر ما تکرار میشود.
100
به توس میرویم تا از مقبرهی فردوس��ی حماسه سرای ملی بازدید کنیم .رضا شاه در س��ال ۱۳۱۳به مناس��بت بزرگداش��ت هزارمین سالگرد مرگ ش��اعر ،آرامگاه سنگی و پرهیبت امروزی را جانشین آرامگاه فرسوده و قدیمی کرد. ت��ا توس یا فردوس��ی ،نام دیگ��ر این منطقه ،برگرفته از ن��ام فرزند بزرگ خود، بیست سیکیلومتر راه است .معلم و یا «دوست» مانا ،علی (به نظر نمیآید گزینهی انتخاب نام زیاد باش��د) ما را به آنجا میب��رد .از کنار آنچه که امروزه معمولترین بناهای مسکونی است میگذریم ،یعنی ردهی طوالنی آجرهای مشبکی که تا ارتفاع یک طبقه با مالت روی هم چیده ش��دهاند ،با نمایی باز به طرف جاده ،س��وراخی در دیوار ،آلونکی جهانی. در حومهی مشهد مناطق مسکونی بسیاری قرار دارند .سر هر چهارراهی توقف میکنی��م و راه را میپرس��یم .ه��ر مکانیک ی��ا هندوانهفروش ،آم��اده به خدمت و طب��ق آداب و رس��وم به جای آنکه ج��واب ندهد و یا بگوید نمیدان��د ،قاطعانه به ً کامال غلط اس��ت ،اش��اره میکند .عالوه بر این س��متی که ،بعدا ً معلوم میش��ود، عل��ی میگوید ً قبال به آنجا رفته اس��ت ،اما خیلی وقت پی��ش ،و معذرت خواهان میگوید که چش��ماناش خوب نمیبیند که در این صورت نمیفهمم چرا ماش��ین میراند .دس��ت به فرماناش تعریفی ندارد .نه به خاطر آنکه ماش��ین پیکان فرمان هیدرولی��ک ن��دارد و در نتیجه به زحمت میپیچد ،نه ،او ب��ه هیچوجه خبر ندارد که بدنهی ماش��ین از کجا ش��روع میشود و به کجا ختم میشود .و وقتی میپیچد ً اصال به دور و برش نگاه نمیکند .راه و رسم ترافیک در اینجا گویا چنین است که رانندگان فکر میکنند اگر وارد جاده شوتد ،دیگران خود به خود به آنها راه خواهند داد .تقریب ًا س��ر هر میدان تصادف میکنیم ،ول��ی مگر علی علیرغم بوق زدنهای 101
سرس��امآور رانندگان دیگر سرعتاش را کم میکند؟ تازه ماشین کمربند ایمنی هم که ندارد .و در نهایت درست وقتی که دیگر داریم منصرف میشویم ،میرسیم. س��نگ مرمر بزرگ س��فید و خاکس��تری که نقش اهورامزدا را بر س��ردر خود دارد ،آن نوع��ی از کالسیسیس��م خش��ک و س��رد که آدم را به ی��اد دیکتاتوریهای دههی س��ی 26میاندازد .بیدلیل نبود که مقبرهی فردوس��ی در اوج انقالب ،زمانی که فردوس��ی ضد اس�لامی تلقی میش��د ،مورد صدمه قرار گرفت و از آن به جای توالت عمومی استفاده میشد .و البته اینجا هم باغی در اطراف مقبره وجود دارد و محیط��ی آرام و مردمان��ی که با لباسهای پلوخوری به گ��ردش آمدهاند تا عکس بیاندازند. فردوسی یعنی کسی که از فردوس یا بهشت آمده است ،نام حقیقی او بر کسی معلوم نیست ،و او به همین خاطر گاهی اوقات مورد بحث و مجادله بوده است. در طول برخی از دورههای زمانی همکاسه کردن روایت او از عظمت ابدی ایران، ش��کوه پادشاهان و ش��جاعت بیخدش��هی قهرمانان با تکیهی مذهب شیعه به از خود گذش��تگی ،پرهی��زگاری و دنیای فان��ی ،متٔاثر از فرهنگ عربی ،با دش��واری روبرو بوده است. قبر شاعر در وسط سردابه قرار دارد ،و اگر نگوییم که او امروزه در حد یک امام پرس��تش میش��ود ،به هر حال به تنهایی در مرکز توجه بس��یاری از بازدیدکنندگان قرار دارد که با پنج انگشتاشان به قبر میزنند و با صدای بلند بیتهایی از اشعار او را میخوانند .بر روی دیوارهای اطراف چند صحنه از شاهنامه ،حماسهی ملی، حجاری شده است .در اکثر این صحنهها ،رستم ،پهلوان محبوب ،هرکول ایرانی، نقش برجستهای دارد .هفت خان رستم ،رزمهای او و دیوهایی که او از پا درآورده اس��ت ،به صورت حجاری و نقش برجس��ته س��نگی بر دیوار نصب ش��ده است. ش��اهنامه را میتوان هنوز ،علیرغم آنکه بیش��تر از هزار س��ال قدمت دارد ،خواند. برای ما روایت قدیمی بدرفتاری سلطان محمود غزنوی و پاداش ناچیزی که او به فردوسی ،برای زحمات سی سالهاش داد ،را تعریف میکنند .حق الزحمهی او که حتی برای خرید چند آبجو و پرداخت خرج یک حمام رفتن کافی نبود و منجر به آن شد که فردوسی شاه خسیس و تازه به قدرت رسیده را هجو کند .وقتی باالخره ش��ترهای محمود با هدایای فراوان او برای فردوس��ی از یک دروازهی ش��هر وارد میشدند ،جنازهی فردوسی از دروازهی دیگر بیرون برده میشد. فردوسی از راه شعر سعی داشت تا کشور و ملت خود را تعریف و تمجید کند. اثر او بیش��تر یک اثر خیالی در تجلیل و س��تایش از کشور و فرهنگ خود میباشد تا یک س��ند تاریخی .پسزمینهی تاریک این حماس��ه آن ش��کوهی است که دیگر - 26منظور دههی سی ميالدی ،مطابق با سالهای ۱۳۲۰ـ ۱۳۱۰است.
102
وجود ندارد ،اگر چه ش��اهنامه فاقد نوس��تالژی میباش��د .فردوسی موفق میشود هم گذشتهای افسانهای را جاویدان سازد و هم یک زبان ملی ادبی به وجود آورد، و او به این مهم از طریق در هم آمیختن اس��طوره و افس��انه با شخصیتهایی مثل داریوش و اس��کندر ،نائل میش��ود .او دورههای مختلف زمانی از آفرینش دنیا تا س��قوط ساس��انیان را دنبال میکند ،و هنگامی نقطهی پایان را میگذارد که کشور اس�لامی میش��ود .در این میان مجموعه داس��تانهای رس��تم بیش از اندازه مورد توج��ه ق��رار گرفتهاند ،اگرچه حتی در این مورد هم مٔاخذ داس��تان خود فردوس��ی نیست .او بسیاری از شخصیتها و وقایع داستانهای خود را از پیشینیان خود به قرض گرفت .اشعار قافیهدار این حماسهی بزرگ همانطور که گفته شد ،دربارهی سرنوش��ت سرزمین بیهمتای مادری است ،امری که در انتخاب واژههای فارسی سره به جای کلمات عربی نیز مشهود است .صدای میدان جنگ در شاهنامه هرگز خاموش نمیشود .مرثیههای طوالنی در سوگ شاهان به خاک افتاده یکی دیگر از مشخصات این اثر وزین میباشد. از پلهه��ا ب��اال میروی��م و قدم به روش��نایی میگذاریم .و حاال بای��د دوباره در راه برگش��ت مواظب جان خود باش��یم .هنوز مسافت زیادی را نپیمودهایم که علی دوباره راه را گم میکند ،علیرغم آنکه ما این راه را س��اعتی پیش رفته بودیم .ولی خوب ،واضح است ،چشمان او چیزی نمیبیند. درس��ت در مقابل ما ،اتوبوس��ی در کنار جاده ،توقف کرده اس��ت .راننده زیر شاس��ی خم شده اس��ت و با کف دست به الستیک عقب میزند ،انگار این کار او میتواند کمکی به حل مش��کل کند .آیا فکر میکند به این نحو الس��تیک از جایش در میآید و خود به خود روی زمین میافتد؟
103
در س��الن هت��ل نشس��تهایم و منتظ��ر مان��ا هس��تیم .دیش��ب دیروقت زن��گ زد و میخواس��ت ،قبل از ادامهی س��فرمان به کرمان ،دوباره ما را مالقات کند .به نظر دلواپس میآمد. دقیقهها میگذرند .چند زائر خسته از پلکان مارپیچ پائین میآیند تا در رستوران نیم��ه تاری��ک صبحانه بخورند .میروند ته س��الن ،نزدیک حوض بیآب و جنگل سرسبزی که همهی دیوار را پوشانده است مینشینند. فضای اینجا کمی سوررئالیس��تی اس��ت ،مثل یک اپرای واگنر یا اتاقی در قصر افس��انهای لودویگ ش��اه دوم دیوانه در نئوشوانس��تاین .27همه چیز به رنگ سفید و طالیی اس��ت .آدم بیشتر احس��اس میکند که در المپ ،28همراه زئوس و دیگر خدایان است ،تا در هتلی در مشهد. و او را میبینیم که بیرون در ورودی تنها از تاکس��ی پیاده میشود .به تجربه یاد گرفتهایم که سر جایمان باقی بمانیم .وقتی نگاهاش به نگاه ما میافتد خندهای روی لبانش نقش میبندد: ــ چه شانسی داشتم که توانستم شما را دوباره ببینم .خواب خیلی بدی دیدم. زمان خداحافظی فرا رس��یده اس��ت .مانا به همراه ما بیرون میآید .چادر پش��می - 27ش��اه باي��رن ،در جن��وب آلمان ام��روزی ،که در اواخر قرن نوزدهم ش��روع به س��اختن قصر افس��انهای نوشوانستاين ( )Neuschwansteinکرد .این قصر منبع الهام قصر فيلمهای کارتونی ديسنی است. - 28در اس��طورههای يونانی کوه المپ محل زندگی خدایان است .خدایان المپ یا المپ نشینان ۱۲تن بودند که پس از سرنگونی تایتانها (خدایان اولیه) به حکومت پرداختند.
۱۰۴
قش��نگی به رنگ قهوهای به تن دارد ،قرار اس��ت بعدا ً به مسجد برود .تاج رزی را که از او گرفتهایم در دست داریم. میگوید: ــ این خواست خدا بود که دوباره همدیگر را دیدیم ،باید قول بدهید که من را از خودتان بیخبر نگذارید. ــ حتم ًا. در انتظ��ار تاکس��ی چن��د لحظهای میایس��تیم .مان��ا از پیادهرو قدم ب��ه خیابان میگذارد و میگوید: ــ یک تاکسی خالی دارد میآید. ناگه��ان صدای��ی میآید و چادرش در ه��وا موج میزند .نمیفهی��م چه اتفاقی افتاده اس��ت .مانا ،آرام و بدون آنکه تکان بخورد س��ر جای خود ایس��تاده اس��ت. ماشینی که از روی پایش رد شد و جای چرخهای خود را روی کفشهای او باقی گذاش��ت ،حتی ترمز هم نکرد .اس��تفان بازوی مانا را میگی��رد و او را به پیادهرو میکشاند. در نگاه مانا اثری از ترس نیس��ت ،در عوض به نظر تعجبزده میآید .او رفتن تا یک میلیمتری مرگ را کم اهمیت میگیرد و میگوید: ــ چیزی نشد ،مگه نه؟ از صندل��ی عق��ب او را از پش��ت میبینیم که در میان خی��ل مردمی که به طرف مسجد میروند ناپدید میشود.
۱۰۵
کالس��تروفوبی همچون اس��تراتژی بقا؟ اجبار به ماندن در خانه و بیرون نرفتن و یا حتی خوابیدن در رختخواب در بس��یاری از کش��ورها معیاری برای روش��نفکر بودن است. بازدی��د ما عصر یک روز در خانهی عزتالله فوالدوند ،فلس��فهدان و مترجم، چنی��ن ش��روع میش��ود :در هال از طرف مرد مس��نی ب��ا کت دو دگمه ،اس��تقبال میش��ویم ،پا بر فرشهای ضخیم میگذاریم و به سالن بزرگی با پردههای کشیده و س��نگین میرویم ،کتابهای انتخاب شده بنا بر موقعیت (استریندبرگ ،سلما، الگرکویس��ت )29ب��ا بصی��رت در معرض دی��د قرار داده ش��دهاند .به نشس��تن در مبلهای دستهدار در کنار میزی با خوراکیهای مختلف ،طالبی و هندوانه ،کیک تر و نوش��ابههای مناس��ب دعوت میش��ویم ،هم��ه چیز از پیش حاض��ر و آماده و برنامهریزی شده تا خانم او احتیاجی به نشان دادن خود نداشته باشد. ول��ی آنها در طی حداقل یک ده��ه در نیویورک زندگی کردهاند ،و از این جهت نمیبایستی... او درب��ارهی جنگ صحب��ت میکند ،به در بیرونی اش��اره میکند ،به جهتی که محل برخورد یکی از موش��کهای صدام حس��ین و نزدیکتری��ن محل انفجار به این خانه است .همان در بیرونی که در پائیز ،۱۳۷۷وقتی نویسندگان در موجی از اقدامات انتقامجویانه علیه روشنفکران تهدید و کشته میشدند ،مرزی بود تعیین کنندهی آن که او تا کجا میتوانست برود. او زبان انگلیس��ی را علیرغم آن که زبان مادری او نیس��ت نه تنها بیایراد ،بلکه - 29نام سه تن از نويسندگان برجستهی سوئدی.
۱۰۶
عالی صحبت میکند .و طبق عادات پیران س��رزنده و هش��یار نظر ما جوانترها را دربارهی وضعیت دنیا جویا میش��ود .و ما نوچهها هم ــ برای آنکه او را خش��نود سازیم ،طوری که میانسال بودنمان کمتر به نظر آید ــ تصدیق میکنیم که گروههای بس��یاری از جوانان ،امروزه هنر را جدی میگیرند ،که حرفههای هنری هیچوقت ً قبال این همه جوان باآینده و امیدوار را به خود جلب نکرده است. راضی از پاسخ ما ،او دوباره به موضوع جنگ ،خونخواری ظاهرا ً ذاتی انسانها و نگران��یاش دربارهی آیندهی کش��ور خ��ود بازمیگردد .و گویی ب��رای متقاعد و امی��دوار س��اختن خود با لحنی نس��بت ًا قاطعانه میگوید :هیچ ملت��ی توانایی آن را ندارد که در طی پنجاه سال بیشتر از یکبار انقالب کند. ــ ولی فرانسه پس از انقالب کبیر و بعد از آن در سال ۱۸۳۰و دوباره در سال ۱۸۴۸و بعد کمون پاریس در سال .۱۸۷۱ ــ ولی با اجازهی شما باید بگویم که آنچه میگوئید با گفتههای من تضاد ندارد. حت��ی برعکس فرانس��ه نمون��هی بارزی برای نش��ان دادن تئوری من اس��ت ،چون انقالب ... ۱۸۳۰ وقتی که دیگر هنگام برخاستن و رفتن رسیده است ،در بیرونی برایمان به سرعت باز میش��ود .با پا گذاش��تن به دنیای بیرون دیواره��ای آن خانهی دانش و فرهنگ همچو دیوارهای یک کاخ پوشالی پشت سر ما فرو میریزند. باراباس 30و نیلس هولگرسون 31چه شدند؟
- 30باراباس ،رمان مشهوری از نويسندهی سوئدی پر الگرکویست ( ۱۹۷۴ـ .)۱۸۹۱ - 31نيلس هولگرسون ،نام شخصيتی در رمان سفرهای شگفتانگیز نیلس هولگرسون در سوئد، نوشتهی سلما الگرلوف ( ۱۹۴۰ـ . )۱۸۵۸
107
زنان چادری .ظاهرا ً چیزی برای نگاه کردن وجود ندارد ،بدنهای انسانی پوشیده ت��ا ق��وزک پا ،تا آخرین س��ر ح��د نامعقولیت .ولی به همین س��ادگی هم نیس��ت، واقعیت کلیشهای نیست .رنگها و طیفهای مختلف وجود دارند. قبل از انقالب پوش��یدن چادر و داش��تن ریش ،نش��انهی مخالفت با شاه بود، اعتراض خاموش��ی که مقامات دولتی به دش��واری میتوانس��تند با آن مقابله کنند. رضا ش��اه ،پدر آخرین ش��اه ،در تالش مصرانهی خود در مدرن س��اختن کشور با مدل غربی ،قوانینی را دربارهی نحوهی لباس پوشیدن مردم به اجرا گذاشت .رضا در دفتر کار خود و با دست خود طرح لباس و کاله مردانهی مورد قبول را کشید. برش لباسها میبایستی مدرن میبود .در هم شکستن طرحهای قدیمی و ارتجاعی مهم بود .تغییرات جامعه باید در ظاهر نیز به چشم میآمد .سال .۱۳۰۶ هش��ت س��ال بعد نوبت به اصالح لباس زنان رس��ید .چادر ،نوع ایرانی لباس اس�لامی زنان ،با زور از س��ر آنان کش��یده ش��د ...و بعد انقالب ۱۳۵۷آمد و آن را دوباره به س��ر زنان کرد .آنچه ً قبال نش��انهی مخالفت ب��ود پس از مدت کمی به نقطهی متضاد خود تبدیل شد. طب��ق قوانین جدید ،مجازات زنی که بدون پوش��اندن س��ر و بدن خود از خانه خارج شود ۷۴ ،ضربهی شالق است .و امروزه نحوهی چادر پوشیدن زبان سیاسی خود را پیدا کرده است .تعداد هر چه بیشتری از زنان جوان ممنوعیت نشان دادن موی س��ر را با عقب کشیدن روس��ری یا با نشان دادن جلوی موی خود ،به مبارزه میطلبند. حدس میزنم که همسن و سال من باشد .چشمانش از گرما و محبت میدرخشند، 108
صدای بمی دارد .در پلکان هتل هرازگاهی از کنار یکدیگر رد میشویم ،مثل االن که او با یک س��طل زمینش��ویی به باال میرود و من برای شرکت در یک جلسه به پائی��ن میروم .نگاهمان با هم تالقی میکند .لبخند میزنیم .او چیزی به فارس��ی میگوید و من به س��وئدی جواب میدهم ،بازیای بیگناه برای نش��ان دادن آن که ما یکدیگر را دیدهایم ،ما زنده هستیم. وقت��ی ب��ا س��رعت زی��اد از نبش الب��ی میپیچ��م ،کم��ی نمانده که با دوس��ت س��وریهایمان که همراه همکارش در حال رفتن به بیرون و تاکس��ی س��وار ش��دن هستند ،تصادف کنم.
109
پس از گذشت چند روز دوباره تلفن میکنیم و دربارهی جلسهی مالقات احتمالی سوال میکنیم .مترجم دوباره برای کمک رساندن در آنجا حاضر است ،میخواهد بداند ما کی هس��تیم و چرا میخواهیم خانم خراس��انی را مالقات کنیم و نکند ما واقع ًا در حقیقت ــ خدای نکرده ــ خبرنگار نباشیم. س��رانجام آدرس را روی تکه کاغذی ،چس��بانده به کاغذ بزرگتری ،در دس��ت داریم .نش��انی ده خطی را در البی هتل به خط فارسی برایمان مینویسند ،تاکسی خبر میکنیم و باالخره به راه میافتیم. رانندهی تاکس��ی ،طبق معم��ول ،این تکه کاغذ را ،که بدس��ت آوردناش برای ما هزار زحمت داش��ته اس��ت ،با بیاعتنایی جلوی پنجره میاندازد و گاز میدهد. در خیابانهای مرکزی تهران س��رعت ماش��ینها و در نتیجه بادی که از پنجرههای ب��از ب��ه داخل میآی��د ــ به خاطر ترافیک ـ��ـ زیاد نمیتواند باش��د ،ولی به هر حال نمیتوانی��م نگران نباش��یم که اگر باد تکه کاغذ را با خ��ود ببرد چه اتفاقی میافتد. خودم��ان هم نمیتوانیم در صندلی عقب مراقب تکه کاغذ نش��انی باش��یم .راننده اصرار میکند که کاغذ را در دس��ترس خود داش��ته باش��د تا بتواند هر وقت الزم باش��د نگاهی به آن بیاندازد ،انگار که از بر کردن آدرس محلی که به آنجا میرویم کاری پیچیده و غیر ممکن باشد. دیر رسیدن ایرانیها به سر قرار ،موضوع دور از انتظاری نیست ،ولی خارجیها باید س��ر وقت برس��ند ،وگرنه ممکن است اتفاقی برای ایش��ان افتاده باشد .به هر حال حاال که در ماش��ین نشس��تهایم کمی نگران میش��ویم ،آیا س��واالت خودمان را آماده کردهایم؟ این فکری اس��ت که مس��افر را بیش��تر از هر چیز دیگر مستٔاصل میکن��د .ای��ن تالش پردردس��ر برای پ��ی بردن به آنچ��ه که بزودی اتف��اق خواهد 110
افتاد و یا همیش��ه اتفاق افتاده اس��ت ،در پیش روی دیگ��ران ،موجودات زندهای که نمیخواهی آزارش��ان بدهی ،بلکه فقط میخواهی با حس��ن نیت و ش��رمندگی ردشان را بگیری ،شکارشان کنی و پوستاشان را بکنی ،دل و دروناشان را بیرون بکش��ی ،تکهتکهاش��ان کنی و داخل فریزر بگذاری ،و روزی روزگاری سرخش��ان کنی ،بجویش��ان و قورتش��ان دهی ،دوباره و دوباره و به همهی دنیا معرفیاش��ان کنی! باالخره به خانهی ناشر فمینیست میرسیم .او مایل است دوشیزه خوانده شود، علیرغم آنکه بعدا ً معلوم میش��ود که متٔاهل است .او هم کتابهای داستانی و هم کتابهای غیر داستانی را به نشر میرساند .عنوانهای خارجی هم گنجینهای پربها و هم در عین حال مصیبتی دردس��رزا هس��تند ،چونکه رایگان میباش��ند (ایران تا به امروز معاهدهی بین المللی کپی رایت را امضا نکرده اس��ت) .تعداد عنوانهای خارجی که از سانس��ور میگذرند معدود است و باید قبل از بازرسی چاپ شوند، راهکاری که ناشرین کمجرات آنرا نمیپسندند. از ما دعوت میشود تا در کنار میز کوتاهی ،که روی آن طبق آداب مرسوم آجیل و میوه چیده ش��ده است ،بنشینیم .ناش��ر ،مترجم و یک ناشر رسم ًا غیرفمینیست در آن س��وی میز جای میگیرند .مترجم متولد ایران اس��ت ،ولی تقریب ًا تمام طول عمر خود را در آمریکا به س��ر برده اس��ت و حاال به مدت یکسال مشغول تحصیل در کشور سابق خود است .او بدون شک برای ما که بیشتر از دو کلمه فارسی و آن ه��م به غلط نمیتوانیم ح��رف بزنیم ،ارزش طال دارد .بعالوه از آن جایی که خانم خراس��انی نس��بت به مردان غربی مشکوک است و ش��اید مجبور است که باشد ــ احتماال ً این مترجم است که دست آخر اعتماد او را به ما جلب کرده است. گفتگوی ما دقیق ًا حول محور هر آنچه نویسنده و ناشر میتوانند صحبت کنند، دور میزند .و گرنه میتوان گفت سه زن جوانتر از ما روی صندلی راحتی آنسوی آجیل نشستهاند. ــ نظر شما دربارهی مردان ایرانی در مقایسه با مردان غربی چیست؟ ــ مردان ما مثل مردان ش��ما نیس��تند .مبادا تصور کنید که ظرف میش��ورند یا جارو و خرید میکنند و یا روی زمین با بچهها غلط میزنند. غیر فمینیست: ــ من معتقدم مردان اروپایی باید از خود بهتر دفاع کنند. ــ یعنی ما از عهدهی محافظت از خود و یا حمله برای دفاع از خود بر نمیآییم؟ ــ هر چه میخواهند دربارهی مردان ایرانی بگویند ،بگویند ولی آنها خیلی پیچیده هستند. ــ برخالف غربیها؟ 111
ــ مردان اروپایی ممکن است مهربان به نظر آیند ولی خیلی صاف و ساده هستند. ــ به پیچیدگی کنسرو؟ ــ برای روی هم چیدن .و بعد آدم میداند آنها را کجا دارد ،باوفا و بیروح، بدون خصوصیات قابل توجهی. خندهکنان از نظرات آنها تش��کر میکنیم ،بلند میش��ویم و خداحافظی میکنیم و از پلهه��ا با خانم غیرفمینیس��ت پائین میرویم .پوش��ش او اکنون طبق مقررات است ،او میخواهد قبل از تاریکی هوا به خانه برسد ،چون بعد از آن مزاحمتها شروع میشود ،مخصوص ًا اگر او بدون همراه باشد .دوباره وقت خداحافظی کردن اس��ت .دست راس��ت خودبهخود باال میرود و به س��وی او دراز میشود ،درست مانند چندی قبل در خانهی همکار او .احمقانه .او کنار ما ایس��تاده اس��ت .دست من همچو دس��تمال آش��پزخانه در هوا معلق میماند و او ب��ه روی خود نمیآورد. آیا ممکن است یکی از همسایهها از پنجرههای رو به خیابان ما را ببیند؟ آیا کسی ممکن است خبر برساند؟ پس از آن که دستم به مدت زیادی در هوا مانده است، نهایت ًا متوجه اش��تباه احمقانهی خود میش��وم .دس��تام را پائین م��یآورم و برای اطمینان خاطر این عضو بدن را به اعماق جیب میفرستم. او در اولین تاکس��ی که از راه میرس��د میپرد و ناپدید میش��ود و ما در انتظار آمدن بهار بر جای خود باقی میمانیم.
112
در تختهایم��ان ب��ه پش��ت دراز کش��یدهایم و ب��ه پیرم��رد خیره ش��دهایم ،باخره دوزاریام��ان میافتد .ناگهان آنچ��ه را که ً قبال ندیدهایم میبینی��م .گویا معجزهای چشمانامان را برای لحظهای باز میکند ،یکصدا میگوئیم: ــ قبله. آن صورت س��یاه با س��بیلهای زبر سفید ،ش��کل آنچه را که باید باشد به خود گرفته است :قبلهنما. تعجبزده از کوری خودمان ،پیش از خاموش کردن چراغ ،مدتی را در سکوت میگذرانیم. ــ شب بخیر. ــ شب بخیر.
113
- ۵کرمان
وقتی در میزند از ما خواهش میکند چند قدم عقب برویم .منظورش این اس��ت که آدم نمی داند چه کسی در را باز میکند .مناسب نیست که مردان غریبه ،قبل از آنکه زنها بتوانند خودشان را جمع و جور کنند ،وارد خانه شوند. زن��گ در را فش��ار میده��د و م��ا از آنس��وی دیوار ص��دای قدمهای کس��ی را میشنویم .علی الی در را باز میکند و با صدای بلند خبر وارد شدمان را میدهد. بعد دستوری میدهد و پس از آن دوباره صدای قدمها را میشنویم که این بار دور میشوند .وقتی صدای قدمها در آنسوی در خاموش میشوند در را چهار طاق باز میکند و با لبخند گرمی از ما خواهش میکند تا داخل شویم. وارد حی��اط کوچک و زیبایی میش��ویم ،که داربس��ت درختهای مو بر نیمی از آن س��ایه افکنده اس��ت .در باغچهه��ای کنار دیوارها ،گله��ای رز به رنگهای قرم��ز مختلف .پیچهای باالرونده دیوار گچی طبله کرده را میپوش��انند .شرش��ر آرامشبخ��ش آب که از فواره به گوش میرس��د صدای ترافی��ک بیرون را در خود غرق میکند. ب��ا عل��ی از کنار باغچ��های میگذریم که در آن بادمجان ،خی��ار ،طالبی و نعنا، علیرغم گرما ،با رنگهای خیرهکننده میدرخش��ند .او زیر درخت انار میایستد تا میوهها را بازرسی و نوازش کند و ببیند تا چه حد رشد کردهاند. در راهرو محمد ،پسر علی ،که دستاش را برای دست دادن با ما دراز کرده است ،از ما استقبال میکند .از طرف آشپزخانه صدای خنده و قابلمه میآید .ما به اتاق نشیمن راهنمایی میشویم و در آنجا روی زمین بر قالیهایی با گلهای روشن ،که مشخصهی فرشهای کرمان هستند ،مینشینیم .عکس آن سه بزرگ ــ خمینی ،خامنهای و خاتمی در کنار آیهی گلدوزی شدهای از قرآن و صحنهی ۱۱۵
شکار فرانسوی ،داخل قابهای آویخته به دیوارهای سفید .و پردههای تور پشت پنجرهها. عل��ی م��رد انقالب اس��ت ،او در راه انق�لاب تالشهای زیادی ک��رده و همچنان میکن��د ،و حتی ی��ک لحظه به لزوم و وظیفهی تاریخ��ی آن تردید نمیکند .او در حالی که پس��رش با وس��ایل ناهار در حال رفت و آمد به حیاط اس��ت ،با اعتقادی رنگ گرفته از مذهب و سیاس��ت و گرمایی انس��انی دربارهی زندگی خود صحبت میکند: ــ وقتی انقالب ش��د و خمینی به ایران برگش��ت ،من و همس��رم در انگلس��تان دانشجو بودیم .برای من انتخاب دیگری ممکن نبود .فکر ماندگار شدن در خارج را نمیتوانس��تم به س��رم راه دهم .وس��ایلامان را هر چه زودتر جمع کردیم .ملت متحد ش��ده بود .همه میخواس��تند س��قوط ش��اه را ببینند .خمینی در راه ساختن جامعهای عادل ،مبتنی بر سنتهای خود ما و نه سنتهای آمریکاییها ،انگلیسیها و ی��ا دیگران ،رهبر ما ش��د .ما میخواس��تیم از زیر نفوذ خارجیه��ا بیرون بیاییم. امپریالیس��تهای غربی زمانی طوالنی آزادانه جا خوش کرده بودند و خون کش��ور ما و همهی دنیای اسالم را مکیده بودند .من هم طبیعت ًا در راه انقالب مشغول به فعالیت شدم .کمی بعد از انقالب وارد سپاه پاسداران شدم و بعد از مدت زمانی به مقام فرماندهی رس��یدم و س��پاه را در ش��هر زادگاه خودم بم ،در جنوب ش��رقی ایران ،اداره میکردم .بعدا ً هم شهردار شدم. عل��ی واقع ًا به کار خود معتقد اس��ت .ولی در صحبتهایش هیچ لحن افراطی مبنی بر آنکه انقالب ایران باید سعی کند تا خود را در هر چهار جهت صادر کند، وج��ود ندارد .البته او دربارهی نقش آمریکا و اس��رائیل نظر انتقادی دارد و متوجه این منطق نمیش��ود که چرا فلس��طینیها باید ،به خاطر آنکه انگلیسیها و سازمان ملل به یهودیان س��رزمینی را بخش��یدهاند که متعلق به آنان نیست ،زجر و ناراحتی بکشند. ول��ی آنچه ک��ه او به آن اهمیت بیش��تری میدهد وضعیت ایران اس��ت .به قول او هن��وز خیلی کارها باید انجام ش��ود ،خیل��ی از راهکردها هنوز صد در صد کارآ نیس��تند .ول��ی او نمیتواند بفهمد چ��را همه بدون نش��ان دادن راهحل فقط گالیه میکنند :ــ اگر راه حلی به ما پیشنهاد شود ما آن را دنبال میکنیم. جوانان باید در ادارهی کش��ور مش��ارکت داده ش��وند ،نباید ،همچون ش��رایط حاض��ر ،فقط مردان مس��نی مثل من تصمیمگیری و ادارهی امور را بعهده داش��ته باشند. رهب��ری بای��د متوجه ش��ود که حمای��ت جوان��ان از اهمیت قطعی ب��رای آینده برخوردار اس��ت .آنها بای��د بفهمند که جوانان عالقهی چندانی به مس��ائل بنیادی ۱۱۶
ندارند .جوانها میخواهند نتیجههای قابل لمس ببینند :بهبود اقتصاد ،کار بیشتر، ارتباط با دنیای خارج ،شرایط بهتری برای تحقیقات و غیره .اسالم نمیگوید که ما نباید از یکدیگر درس بگیریم .و بدون ش��ک ما از دنیای غرب میتوانیم خیلی چیزه��ا ی��اد بگیریم ... .و البته چیزهای بس��یاری هم وجود دارد ک��ه خدا نکند به اینج��ا بیای��د .ما هیچوقت اجازه نخواهیم داد که مردها گوش��واره به گوش کنند و یا دخترها و پس��رها س��وزن به دماغ یا زباناشان فرو کنند .این کارها خالف عقل سالم است و آفرینش خدا را خدشهدار میسازد ...و پورنوگرافی که همه جا وجود دارد .اگر یک دختر جوان چنین چیزهایی را ببیند ،چگونه باید عکسالعمل نشان دهد؟ ناهار را خوردهایم .پس��ر علی سفره را جمع میکند و به آشپزخانه میبرد .علی در حالیکه س��فره را تا میکند میپرس��د آیا چای میخواهیم .ما تش��کر میکنیم و از دس��تپخت همسرش تعریف میکنیم .او به عالمت موافقت با نظر ما سری تکان میدهد. و ناگهان زن علی را میبینیم که در آس��تانهی در ایس��تاده اس��ت ،فرصت آن را پیدا میکنیم تا شخص ًا از او تشکر کنیم .او علیرغم آنکه چند سالی در انگلستان زندگی کرده اس��ت متوجه نمیش��ود چه میگوییم .علی ترجمه میکند .ما تعظیم میکنیم و او دوباره ما را ترک میکند. قبل از آنکه برویم علی از ما خواهش میکند تا کمی صبر کنیم .پسر علی چای میآورد و خود او به گوشهای از اتاق میرود تا نماز میخواند .وقتی علی رو به مکه میکند ما روی زمین نشستهایم ،پسرش به آشپزخانه برمیگردد .کالم عربی نماز با صدای خندهی پسر علی و زنهای داخل آشپزخانه قاطی میشود. و ما نشسته روی زمین با پاهای جمع کرده مشغول چای خوردن هستیم.
117
تپههای کویری پوش��یده از س��بزههای نرم در باران به��اری و از فاصلهی نزدیکتر دستههای علف در میان شن و گردبادهایی که خاکی به سفیدی گچ به هوا میکنند. خوش��ههای بس��یار کوچک گلهای زرد در کنار جاده .کوههای برهنه از درخت و گیاه ،با قلههای پرفپوش ،سرکش��یده در دو س��وی راه .تک و توک چادرنشینها، زودتر از موعد همیش��گی ،به خاطر رطوبت و علف زودرس امسال .کامیونهای س��نگین ،اکث��را ً ولوو ،زوزهکش��ان در راه رف��ت و آمد به پاکس��تان .و گاهگداری صندوق پس��تی در وس��ط این بره��وت ،و کابلهای برق و تلفن ب��ه موازات راه، ش��ن و باز هم ش��ن و سبقت و ماشینهایی که از روبرو میآیند .خورشید هنوز در س��مت جنوب غرب در باالی آسمان است .هنوز در شیشههای آب ،تکیه داده به صندلی جلو ،کمی یخ ش��ناور اس��ت ،گرچه که به زودی آب خواهد شد .تبلیغات مذهبی ،نوشته با اسپری یک در میان بر صخرهها ،طوری که از هر دو طرف برای مس��افران قابل خواندن باش��د ،هر ش��عاری ضربدر دو .کمی گل که باافتخار آب خوانده میشود .در واحهها درختان پسته ،به بلندی درختان انجیر و سنگین از بار محصولاشان ،نزدیک به هم ایستادهاند .توقف ماشینها در فواصل متناوب برای کنترل مواد مخدر ،با برجهای نگهبانی به ش��کل قلعههای کوچک ،گرچه بیش��تر مواد مخدر با خر و شتر از مرز رد میشود .پرواز یک پرنده ،یک کالغ پیر ،همراه ماشین تا آنجایی که در توان دارد ،تا آخرین ثانیهها ،با منقار گشوده ،گویی برای نجوای چیزی که من نمیشنوم ،فاصله میگیرد و دور میشود. قناته��ا منظمتر از برجهای موریانه ،کمی روش��نتر از خاک اطراف ،در اینجا تا عمق صد متری ،حفر ش��ده با دس��ت و با نیاز دائمی به تعمیر و مراقبت ،تا فرو نریزند و به مرور زمان خشک نشوند. 118
ناگهان یک مس��جد می��ان راه .در نظر بگیر آن مالی��ی را که ماموریت خدمت کردن در وسط این بیابان را عهدهدار است. افس��نطین در اینجا شکوفا میشود ،س��ی سانتیمتر ،سبز و نقرهای با پرچمهای زرد ،یادآور یکی از گیاهان بومی خودمان .و س��اقههای آبی بنفش به مثابه زنبق و رستنیهای فراوان و گوناگون دیگر .شیرههای کوتاه مدت در ساقههای بهاری. کالغه چی میخواست؟
119
کسی که ما را به ارگ بم میبرد و اصرار میکند پول بلیط ورودی را بدهد ،نه تنها خود متولد بم اس��ت ،بلکه شهردار شهر نیز بوده است .نه ،علی ،آنطور که بزودی متوجه میشویم ،از دید همگان خود بم است. وقتی میرسیم هوا دارد رو به تاریکی میگذارد .گرمای ذخیره شده در دیوارهای به تو لم دادهی ارگ ،جدارههای منقل .این تودهی گل خش��کیده بایس��تی به خاطر ارتفاع خود س��ربازان پیاده نظام را متوقف کرده باشد ،ولی کار توپخانه در مقابل آرماتور کاهی نمیتوانسته مشکل بوده باشد. ارگ تنه��ا ی��ک پ��ادگان نظامی نب��ود بلکه یک ش��هر حصاردار بود ک��ه آخرین سرنشیناناش آن را کمتر از صد سال پیش ترک کردند ،به دلیل آن که همه حیاط و باغ ش��خصی خود را میخواستند ،امری که در محوطهی محدود داخل دیوارهای شهر ممکن نبود. به سوی باجهی بلیطفروشی میرویم .پیرمردانی که آنجا کار میکنند میخواهند م��ا را ب��ه رایگان راه دهند چ��ون ما همراه علی هس��تیم ،ولی او قب��ول نمیکند و طبق رس��م معمول پافش��اری میکند که پول بلیط ما را هم ،که ده برابر بهای بلیط ایرانیها است ،بدهد. برج و باروهایی به رنگ قهوهای روش��ن ،طاقیهای س��اده و پلکان کم عرض، آخور ،سردابه ،زندان ،خانهی سرزندانبانها ،چاه .رنگ ارگ در نور غروب طیف گرمت��ری ب��ه خود میگیرد ،نور س��فیدی که در وس��ط روز چش��م را میزند کمتر میشود. ایس��تاده در مرتفعترین نقطه خود را در وس��ط یک نخلستان میبینیم ،دایرهای س��بز در بیابان .باغی پرتاب ش��ده در گرما میان کوههای نوک تیز و سرسبز و غیر 120
مسکونی. زندگ��ی در ب��م و اطراف آن در هزارههای قبل از میالد ش��کل گرفته اس��ت ولی بیش��تر خرابههای امروز متعلق به قرون ۱۶و ۱۷میالدی اس��ت .تا یورش افغانها در سال ۱۷۲۲میالدی و تا یورش وحشیانهی همسایگان شیرازی در سال ۱۸۱۰ می�لادی ،زمانی که اهالی ش��هر دوباره ولی برای آخرین بار به بم بازگش��ته بودند، حدود ده هزار نفر در ارگ زندگی میکردند. عل��ی دکت��رای جهانگ��ردی دارد و ب��رای م��ا از پتانس��یل ای��ران ب��رای جذب توریستهای خارجی سخن میراند. ــ ش��نیدهام که طبق آمار رسمی هرساله یک میلیون و هفتصد هزار توریست به اینجا میآید ولی آمار واقعی از این بسیار کمتر است. ً اصال دیده نمیشوند. ــ ولی این توریستها علی قبل از جواب دادن میخندد: ــ نمیدانم این رقم مبالغهآمیز اس��ت یا نه .اگر این تصور غلط درس��ت باش��د، باید در اینصورت پناهندگان افغانی ،مرزنش��ینان ش��وروی س��ابق و دیپلماتها و بزها هم توریس��ت به ش��مار آیند .تعداد توریستها امسال به حدود صد هزار نفر خواهد رسید ،نمیتوان گفت که صنعت توریسم وضعیت بدی دارد ،بلکه صنعت ً اصال وجود ندارد. توریسم در واقعیت نمیخواهم فراموش کنم بپرس��م توریستها کمبود چه چیزی را اینجا احساس میکنند .به انتقاد کردن ادامه دهید. ــ هزینهی گرفتن ویزا کم نیس��ت .همین کافی است تا تعدادی از عالقمندان را فراری دهد. علی فورا ً دفترچهی خود را در میآورد و شروع به یادداشت میکند. ــ در هتلها میوه نیست ،حتی در رستوران هتل هم نمیشود میوه پیدا کرد. ــ ولی شما میتوانید میوه را در بازار بخرید. ــ نه ،نه ،باید ...اگر شما میخواهید میوههایتان را بفروشید باید آنها را در دسترس کسانی که میخواهند برای آنها پول دهند قرار دهید. ــ و این که ما خارجیها باید همه جا برای هر موزه ده برابر ورودی بدهیم خیلی نامعقول است! علی به نوش��تن ادامه میدهد ،گویا خود امر یادداش��تبرداری او تٔاثیر مثبتی بر قضایا خواهد گذاش��ت ،گویی هر جملهی نوشته شده او را به گوش وزیر مسئول و ده��ان م��ا را به زردآلوه��ا ،انجیرها و خربزههای تازه که همه جا رش��د میکنند، ولی ما هیچوقت شانس مزه کردناشان را پیدا نمیکنیم ،نزدیکتر میکند .گویی چند خط کج و معوج جوهری نه تنها جریان امور را نزد مراجع باال ،بلکه واقعیت کش��ور را به طور سیس��تماتیک ،مشخص و با جزئیات شفاف عوض خواهد کرد 121
تا ایران بتواند توریس��تهای خارجی را دس��ته دس��ته جذب کند .و همهی اینها به خاطر آنچه ما میگوییم و علی یادداش��ت میکند ،در نخلس��تان ،دایرهای سبز در بیابان ،باغ کوچکی که خدا میداند از کجا با هواپیما به اینجا آورده شده ،و حاضر و آم��اده با چتر نجات در میان کوههای نوکتیز و سرس��بز در گرمای عصر پرتاب شده است.
122
آس��مان قرمز اس��ت .هوا زود تاریک میش��ود .فضا از آواز پرندگان آکنده اس��ت، گلولههای بال و پردار س��ر پیدا کردن محل اس��تراحت ش��بانه مش��غول رقابت با یکدیگر هس��تند .باد گرم و خشکی از ش��رق میوزد .شاخ و برگ نخلهای خرما خش و خش میکنند. در خانهی خواهر علی در بم در حیاط روی فرش نشستهایم و چای مینوشیم. علی به دیدار چند تن از دوس��تاناش رفته اس��ت .باجناق علی ما را در نوش��یدن چای همراهی میکند و گاهگاه چیزی به فارسی میگوید و از ما به سوئدی جواب میش��نود .گفت و گوی ما هنگامی که حس��ین ،پسر خواهر علی ،از راه میرسد و پهلوی ما مینشیند قطع میشود .حسین دستش را به سوی ما میگیرد و میپرسد آیا سکهای از کشور خود به همراه داریم .استفان موفق میشود یک سکهی پنجاه اورهای 32از داخل کولهپش��تی درآورد .حس��ین برای یک لحظه هم که ش��ده راضی میشود و دوباره به داخل خانه میدود تا به مادرش کمک کند. اینجا مکان زیبایی است ،بهشتی در قطع مینیاتور از نوع ایرانیاش ،واحهای در واحه .این خانواده ،پشت دیوارهای بلند برای خود مکانی برای زیستن ،دنیایی از آن خود س��اخته است ،در اینجا روزها و سالها به آرامی میگذرند .با اینحال این دنیا دنیای جداافتادهای نیس��ت :صدای همس��ایهها پاورچین پاورچین از دیوارها باال میآید ،زندگیها در هم ادغام میشوند. خواهر علی ،که زنی پنجاه س��اله اس��ت ،با س��ینیای پر از خرما و کاس��ههای کوچک ماست در دست از در بیرون میآید .فرش را دور میزند تا به طرفی که ما - 32هر صد اوره معادل يک کرون ،واحد پول سوئد است.
123
نشس��تهایم بیاید .بدون آنکه کالمی بگوید متوجه میش��ویم که میخواهد ما قبل از آمدن دیگران شروع به خوردن بکنیم .وقتی دوباره میخواهد به داخل خانه برگردد شوهرش هم به همراهش میرود .ما تنها مینشینیم و شیرینترین و خوشمزهترین خرماها را مزه میکنیم. سرزمینی از عسل به ما وعده داده شده است. در آهنی با صدای بلندی باز میش��ود و علی ماش��ین را به داخل خانه میراند. از صندلی پش��ت ،مرد جوانی همراه با زنی که بچه به بغل دارد پیاده میشوند .زن بچه را به مرد میدهد و با حرکتی از روی عادت چادر خود را درست میکند و به مادر خود که از خانه بیرون آمده و روی پلهها ایستاده سر تکان میدهد. پرده باال میرود و نمایش آغاز میش��ود .غذاهای لذیذ آش��پزخانه بیرون آورده میش��وند .هم��ه در دایرهی بزرگ��ی روی فرش مینش��ینند .بوی خوش��ی میآید. جوانترین عضو خانواده دوباره خودش را با فشار پهلوی ما جا میکند ،هم علی و ه��م م��ادرش به او گوش��زد میکنند که ت��ا مهمانها غذا نکش��یدهاند حق ندارد دس��ت به غذا بزند وگرنه نمیتواند با ما س��ر سفره بنش��یند .ولی او بدون کمترین توجهی با حرکتی شاهانه انگشتان خود را در نزدیکترین کاسه فرو میبرد و خندهی بزرگترها ،که از سر عشق قیافهای ظاهرا ً آزرده به خود گرفتهاند ،را در میآورد. باجناق علی به نشانهی بفرمایید ،چشماناش را به ما میدوزد .یکایک اعضای خانواده کوچکترین حرکت ما را دنبال میکنند ،خواهر علی هرازگاهی برای نشان دادن آنکه ما کم غذا میکش��یم ،آهی به نش��انهی نارضایتی میکش��د .بشقابهای س��س ،س��االد ،خورش ،میوه و ران برش��تهی مرغ که ما حتم ًا باید مزه کنیم ،یکی پ��س از دیگری جلویامان گرفته میش��ود .قرصهای نان گرم ت��ازه همچو برجی لرزان در وسط سفره روی هم گذاشته شده است. همزمان که ما در سکوت به سیر کردن خود مشغول هستیم ،ماه باالی شاخ و برگ نخلها طلوع میکند. علی میگوید: ــ برای ما ایرانیها ،خانواده مهمترین چیز است .ما از عهدهی یک زندگی بدون خان��واده برنمیآییم .همهی فرهنگ ما و ه��ر آنچه در بر دارد ،در پیرامون خانواده ش��کل گرفته اس��ت .حتی هس��تهی اصلی مذهب ما نیز خانواده است ،ما شیعیان پیروان امامان مقدس ،اعقاب پیامبر و تنها جانش��ین برحق او هس��تیم .نمیتوانم بفهمم چرا خیلی از دیگر مسلمانان دنیا متوجه این موضوع نمیشوند. باجناق علی س��یگاری روشن میکند .علی دس��تاش را دوستانه بر شانهی او میگذارد و با لحنی پدرانه میگوید س��یگار کش��یدن برای س�لامتی مضر اس��ت. باجن��اق عل��ی کمی ش��رمزده به نظ��ر میآید ولی به کش��یدن س��یگار ادامه میهد. ۱۲۴
س��ایرین لبخندی از روی اغم��اض میزنند .گویی میخواهن��د بگویند که زندگی همیشه اطاعت کردن از قوانین جاری نیست. ــ علی ،آیا منظورت این اس��ت که س��ایر مسلمانان و دیگر ادیان اشتباه میکنند و فقط پیروان مذهب شیعه راه درستی را پیشه کردهاند؟ ــ به هیچوجه .س��نیها ،یهودیها و میسیحیها هم به خدای یکتا باور دارند و در میان ایشان نیز ایمان عمیق و حقیقی وجود دارد .ولی پیروان آخرین فرستادهی خدا و قرآن ،کالم خداکه توسط فرشتهی مقرب جبرئیل نازل شد ،تنها ما مسلمانان هستیم .و فقط ما شیعه مذهبان هستیم که راه خانوادهی پیامبر را دنبال میکنیم. ــ س��نی مذهبان هم باور دارند که خلیفههای ایش��ان نیز جانش��ینان شایستهی پیامبر بودند ،اگرچه آنان از اعقاب او نبودند. ــ نه ،نه! فقط به آن آدم پس��تی فکر کنید که بس��یاری از پاکترین بندگان خدا و معصومترین آنان یعنی امام حسین را به قتل رساند .امام حسین که در راه ایمانش، خان��وادهاش و فرزند نوزادش ش��هید ش��د .نه ،خلفای س��نی و پادوه��ای آنها جز شرابخواری و سگبازی کاری دیگر نمیکردند. عل��ی در جای خود جابجا میش��ود .او در دوران انق�لاب دو بار در پای چپ مورد اصابت گلوله قرار گرفته است .گاه گاهی پایش کرخت میشود. ــ از کجا میتوانی اینقدر مطمئن باشی؟ ــ خدا سرآغاز و آفریدگار همه چیز است! ــ ولی دیگر ادیان هم همین عقیده را دارند ،مگر نه؟ ــ فرق میان ایران و س��ایر کش��ورها این اس��ت که ما از طری��ق انقالب نظامی را بنیاد گذاش��تهایم که طبق خواس��ت خدا اداره میش��ود .منظور من این نیس��ت که ما بیاش��کال هس��تیم ،ولی راه ما منتج از آنچه در قرآن نوش��ته شده و حدایث میگویند ،میباشد. ب��ر طبق قرآن سیاس��ت و دین را نمیتوان از هم جدا س��اخت .ما باید بپذیریم ک��ه ارزشهای��ی وجود دارند که هیچوق��ت تغییر نمیکنند ،مثل س��اختار بنیادی جامعه .پیامبر فرامین بسیار صریحی دربارهی نظام جامعه داده است .برای همین دموکراس��ی ما از دموکراسی غربی ،و سایر کش��ورهای اسالمی بسیار برتر است، چونکه بامطالعهترین و آگاهترین روحانیون در باالترین قشر قدرت قرار دارند. ــ پس در اینصورت بحث بر سر ارزشهای بنیادی است؟ آیا منظورت همین است؟ ــ راه و مشیت خدا یکبار برای همیشه مشخص شده است .البته این به آن معنی نیس��ت که انسانها نمیتوانند بر سرنوشت خود تٔاثیر بگذارند ،و یا باید منفعل به انتظار سرنوش��ت خود بنش��ینند .زندگی نبرد به اشکال مختلف است ،ولی ما باید راهکاری داشته باشیم و این راهکار کالم تحریف نشدهی خدا است. ۱۲۵
ــ از کجا میتوانی مطمئن باش��ی که مالها در ایران بهترین مفس��ران کالم خدا هستند؟ اگر درست فهمیده باشم همهی آیتاللهها با خمینی دربارهی دخالت دین در سیاست همراأی نبودند. علی سری به عالمت موافقت تکان میدهد اما جوابی نمیهد. ــ آیا ایران چیزی نمیتواند از سایر کشورهای دنیا یاد بگیرد؟ ــ البته. ــ مثل چی؟ ــ مثل دانش و تکنیک. ــ چرا؟ ــ اسالم نمیگوید که ما نباید از دیگران یاد بگیریم .قرآن ما را تشویق به تحقیق و پژوهش میکند .البته ما برای اینکه بتوانیم کشور و اقتصادمان را توسعه دهیم احتیاج داریم بیشتر از این یاد بگیریم. ــ پس در اینصورت چرا بس��یاری از کش��ورهای اس�لامی علیرغم منابع مالی هنگف��ت ،ای��ن توصی��هی اس�لام را دنب��ال نمیکنند ،تنها اس��رائیل ،ب��ا جمعیت مختصرش ،از تمام کشورهای عربی تعداد بیشتری محقق دارد. ــ ولی آنها از طرف آمریکا حمایت میشوند ،مگر نه؟ ــ در خود آمریکا ،بودجهی تحقیقاتی یک دانشگاه خصوصی مثل استانفورد از بودجهی دولت ایران بیشتر است... همه از غذا خوردن فارغ ش��دهاند و حسین برای سومین بار ،وقتی علی متوجه نیس��ت ،برای گرفتن پول دس��ت دراز میکند .هیچکدام از حاضرین ،به جز دختر خواهر علی ،که معلم انگلیسی دبستان است ،یک کلمه از حرفهای ما نمیفهمد. با اینحال همه مؤدبانه نشس��تهاند و گفتگوی ما را با چرخاندن س��ر به مانند یک مس��ابقهی تنیس دنبال میکنند .تردیدی نیست که علی بزرگ خانواده است .تنها کس��ی ک��ه به حضور ما اهمیت��ی نمیدهد و به اندازهی بحث ب��ه زبان بیگانه مورد توجه قرار میگیرد ،پسربچهی یکساله است که از بغلی به بغلی دیگر میرود. دختر خواهر علی ،همزمان که پس��رش را به طرف ما دراز میکند ،به انگلیس��ی شکسته بسته ،میپرسد: ــ شما بچه دارید؟ بچه را میگیرم ،بدون اعتراض در بغلام جا میگیرد. ــ دو دختر. ــ چند ساله هستند؟ ــ هشت و چهار. علی میگوید: ــ فوق العاده. ۱۲۶
دختر خواهر میپرسد :زن شما کار میکند؟ ــ زن من زیستشناس دریایی است ولی ما به تازگی از هم جدا شدهایم. ــ چه حیف .بچهها را میبینید؟ ــ بچهها یک هفته در میان پیش من زندگی میکنند. ــ چه خوب ،بچهها هم به پدر و هم به مادر احتیاج دارند. آقا کوچولویی که روی زانوی من نشس��ته اس��ت با تم��ام بازویش به گربهای که ت��ه حیاط البهالی بوتهها گم میش��ود ،اش��اره میکند .همه خندهای از س��ر غرور میکنند .دختر خواهر میگوید که خیلی زود به حرف افتاده است. استفان میگوید: ــ س��ن ازدواج برای دختران در ایران خیلی پائین اس��ت ،فقط دوازده سال .چه دلیل��ی وجود داش��ت که خمینی س��ن ازدواج برای دختران را از پان��زده به دوازده کاه��ش داد؟ در غ��رب این موضوع به عن��وان قانونی ک��ردن ازدواج بچهها تلقی شد. علی کمی معذورانه میگوید: ــ تعداد خانوادههایی که دخترش��ان را در سن کم ازدواج میدهند زیاد نیستند. خمینی و رژیم س��عی کردند تا قوانین را با ش��ریعت مطابقت دهند .قرآن میگوید ک��ه دختره��ا زمانی که توانای��ی به دنیا آوردن فرزن��د را دارند ب��رای ازدواج آماده میباشند. ش��اید تفاوت در مفهوم بچه و دوران بچگی اس��ت .من خودم مشکل میتوانم در ازدواج بچههای دوازده ساله معنایی پیدا کنم. از س��کوتی که برقرار میش��ود به نظر میآید که علی نمیتوان��د در این زمینه با قانون موافق باشد ،ولی باالخره میگوید: ــ شاید به خاطر آب و هوا باشد .در کشورهای گرمسیر میوهها زودتر از کشورهای سردسیر به عمل میآیند. دختر خواهر و شوهرش برای رفتن آماده میشوند .علی آرام در جای خود باقی میماند و گفتگوی تکنفرهی خود دربارهی فرهنگ برتر را ادامه میدهد ،نامهایی چون حافظ ،شکس��پیر ،میکل آنژ و همینگوی به زبان آورده میش��ود .زوج جوان خداحافظی میکنند .آقا پسر کوچک در بغل پدرش به خواب رفته است. علی همزمان که در جمع کردن سفره کمک میکند میگوید: ــ عجیب نیست که ما نمیتوانیم دور یک دین گرد هم آییم؟ ما همه دراصل شبیه یکدیگر هستیم .همه چیز خیلی آسانتر میشد ...در انگلستان ،وقتی آنجا زندگی میکردیم ،مردم باور داشتند که مسلمانان اکثر اوقات روزانهشان را به نماز خواندن میگذرانند .ولی در حقیقت صحبت از ۱۷دقیقه در شبانه روز است. من میگویم: 127
ــ تقریب ًا همان زمانی که کشیدن دو سیگار وقت میبرد. میخندد: ــ همینطور است. همه به داخل میروند .علی به خواهرش کمک میکند تا لحاف و بالش بیاورد. روی فرش و زیر پتوهای کلفت در حالیکه چشم به آسمان پرستارهی کویری داریم به آهستگی با بوی گل خرما به خواب میرویم. کمی قبل از س��ر زدن س��پیده ،وقتی که خواهر علی سرپنجه برای بیدار کردن علی میآید ،بیدار میش��ویم .علی خوابزده با حرکتی ناگهانی در جایش مینش��یند ،به سوی مکه برمیگردد ،نماز خیلی کوتاهی میخواند ،خودش را دوباره روی بالش پرت میکند و دوباره به خواب میرود. آس��مان به آهس��تگی رو به روشنی میرود .پرندهها ش��روع به خواندن میکنند. برای مدتی در رختخواب میمانیم. بعد از خوردن صبحانهی مختصری س��وار ماش��ین از در حیاط بیرون میرویم. برمیگردیم و به اعضای خانواده دست تکان میدهیم .علی با صدای بلند میزند زیر آواز .خیابانها خلوت هس��تند .وقتی ش��هر را پشت سر میگذاریم ،علی دنده سه را میگیرد و پدال گاز را تا ته فشار میدهد: 33 ــ آره ،ناز نفسات ،بخون ببینم... در جادهای صاف و مس��تقیم با س��رعت از میان کویری که در حال ش��کوفایی است میگذریم.
- 33ترجمه آزاد توسط مترجم.
128
به جهتی که حدس میزنیم درس��ت باش��د میرویم ،مغرور از آنکه س��عی میکنیم بدون گرفتن تاکس��ی ،خودمان راه را پیدا کنیم .راه طوالنی نیس��ت ،به هر حال به گفتهی صاحبخانه ،کمی پیچ و خمدار .ولی پس از گرفتن نشانی در میوه فروشیای که در آن هندوانههای خیلی بزرگی زیر سقف آینهدار چیده شدهاند (که زیبایی آنرا تا بینهایت تکرار میکند) ،به مقصد میرسیم .شمارهی پالک روی ساختمان را با کاغذی که در دست داریم مقایسه میکنیم ،زنگ میزنیم و منتظر میشویم. م��ردی س��اده و بیتکل��ف که حدودا ً ش��صت س��ال دارد در را ب��از میکند .او علی محمد س��پانلو ش��اعر است .دست میدهیم ،از آستانهی در میگذریم و وارد میشویم .او در طبقهی پایین ساختمانی مدرن زندگی میکند .خانهی مجردی ،در درجهی اول محل کار او است .زمین پوشیده از فرش ،تلویزیون و یک آشپزخانهی کوچک .کتابها ،آنطور که بعدا ً معلوم میش��ود ،در طبقهی باال هستند .چند نفر دیگ��ر هم دعوت دارند ،اکثرا ً نویس��ندگان جوان بیت��اب و خوشبین و مترجمان باتجربه و پوست کلفت و آرام. سپانلو مایل است تا دربارهی سوررئالیسم بحث کند و بهیچوجه نمیخواهد از سیاست گفتگویی به میان آورد .او از سیاست خسته است :من سیاستزده هستم. نمیدانم چه اتفاقاتی در حال رخ دادن اس��ت ،حوصلهی فکر کردن به سیاست را ندارم. در کنار او اسد امرایی مترجم نشسته است و مردی مسنتر که برای ما ناشناس اس��ت ،که ش��اید او هم آنجا زندگی میکند و چند همکار جوانتر که به زبانهای خارجی آش��نایی ندارند .مس��نترها ترجمه میکنند .جوانتره��ا بزودی همگی به آشپزخانه میروند ،آنها از گفتگوی ما چیزی سر در نمیآورند. 129
مترجمها آرام در جای خود باقی میمانند و ته سیگارهای خود را مک میزنند. توماس در آنسوی راحتی نشسته است و من در اینطرف نزدیک اسد امرایی. تلویزیون با صدای بلند روشن است .مسابقهی نیمهنهایی جام آسیا است .ایران با کره جنوبی بازی میکند و یک بر صفر جلو است .همه یک چشم به مسابقه دارند ــ در آخر ایران به خاطر اشتباه در خط دفاعی مسابقه را در وقت اضافه میبازد ــ و گفتگوی ما بعد از آن بدون قطع و وصل شدن ادامه پیدا میکند. امرایی ناگهان با صدای بلند میگوید :قاتل اولوف پالمه تحمل آن همه زیبایی را نداشت. ــ سوئدیها عادت ندارند پالمه را به خاطر زیبایی او به یاد آورند. ــ ولی چه کسی میتواند به دنبال قتل اولوف پالمه بوده باشد؟ یک چنین سیاستمداری! ــ روی دادن چند اتفاق تصادفی پشت سر هم محال است :یک دیوانه که تک و تنها با اس��لحهی آماده به ش��لیک تصادف ًا در پیاده رو از کنار پالمه ،که محافظ به همراه نداش��ته ،رد میش��ود .نه ،حتم ًا باید توسط س��یا بهدقت ترتیب داده شده باشد. ــ یا ایران یا عراق یا... ــ پالمه با همس��رش که مانند خود او عالقمند به مس��ائل فرهنگی بود قرار بود به دیدن فیلم فلوت جادویی34بروند .و در این باره هیچ چیزی نوشته نشده است. فقط سرپوش و بهانه. ــ نه ،اینطوری نیست. ــ قاتل نمیتوانسته بههیچوجه این همه زیبایی را تحمل کند. ــ زیبایی چیست؟ ــ وقتی قاتل پس از فیلم در خیابان به پالمه برخورد میکند و متوجه میش��ود که او واقع ًا چه کسی است! ــ من س��اعتی پس از وقوع قتل تصادف ًا با تاکس��ی از محل حادثه میگذش��تم. خیاب��ان را هن��وز نبس��ته بودند ،یکی از اش��تباهات فراوان پلیس همی��ن بود .ولی برگردیم به صحبت بر سر اینکه پالمه واقع ًا زیبای بزرگی بود یا نه. ــ خودش نه ولی آنچه او نمایندگیاش را میکرد. ــ او سیاستمدار از خود راضیای بود که به شدت مورد تنفر مردم کشور خودش بود. ــ ولی بقیهی مردم دنیا او را دوست داشتند .همهی ایرانیهایی که من میشناسم او را تحسین میکردند. 34نام اپرايی از موزارت و فيلمی به همين نام به کارگردانی اينگمار برگمن.
130
ــ بسیاری از کسانی که من میشناسم ،در بهترین حالت پالمه را فقط تحسین میکردند چون او در هنر بدجنس بودن در انظار عمومی مهارت داشت و میتوانست آشکارا دروغ بگوید ،شاید این موضوع موضوعی قابل تحسین باشد. ــ ولی او حامی جهان س��وم بود! او برای صلح و خلع سالح تالش میکرد .او در مب��ارزات خود جدی ب��ود .او جانب ما را گرفت و جرٔات داش��ت آمریکا را به مبارزه بخواند. ــ او بازیگر زیرکی بود که دودوزه بازی میکرد. ــ او نظر خود را همانطور که بود بیان میکرد ،محبوب بود یا نه ،آن مس��ئلهی دیگری است. ــ ناتو اجازه داشت که در صورت بروز جنگ ...یعنی در طول تمام دوران جنگ سرد ،یعنی آن زمانی که اولوف پالمه نخست وزیر بود ،او دوطرف را با هم داشت ،از یک طرف سوئد همکاریاش با ... ــ ولی ش��خصیت مس��تقل او ،تالشهای او برای حمای��ت از ضعیفها چی؟ خوش بینی او به آینده چه میش��ود؟ چگونه ش��ما میتوانید از چنین کس��ی متنفر باشید؟ ــ او مثل من بود. ــ چی؟ شما؟ ــ رفتارش .باید علیرغم میلام این را قبول کنم .پالمه برای یافتن بهترین جملهبندی دست به هر کاری میکرد .ولی ما دو شغل متفاوت داشتیم و من هنوز زنده هستم .تنها اختالف ما این بود که او به سرعت یک نویسنده از ردیف کردن یکسری کلمه پشت سر هم خسته نمیشد. یک��ی از میهمانان نوش��ابهی ارمنی را که با خود در بطری پالس��تیکی به همراه دارد ،روی میز میگذارد تا با آب پرتقال گازدار قاطی ش��ود .راس��تش را بخواهید م��زهی گندی میدهد ول��ی چفت دهان همه را باز میکند و مصرف س��یگار را به حداکثر خود میرساند. من در گوش��های همصحبت خانم نویس��ندهی جوانی میش��وم ک��ه دو رمان به چاپ رس��انده اس��ت .توانایی او در زبان انگلیس��ی محدود ولی به اندازهی کافی است تا بتوانیم گفتگوی مفیدی داشته باشیم .او میگوید که مشروبی که در دست داریم بهترین مشروب است و در هیچ جای دیگر دنیا نمیتوان مشابه آنرا یافت. ترکه��ا مردم��ان حقیری هس��تند .او از هر چه که مربوط به ترکیه اس��ت ،بیزار میباش��د :مردم ،طبیعت ،غذا و سنتهایاشان و بیشتر از همه چیز به خاطر آنکه ً کامال ترکه��ا زبان ترکی را به الفبای التین مینویس��ند .طبق نظر او ادبیات ترکی از بین رفته اس��ت .و فقط در واقع این ایران اس��ت که طبق موازین واقعی میتواند 131
یک ملت متمدن اصیل به ش��مار آید .هیچ چیزی برتر از ادبیات کالسیک فارسی نیست .حقیقت این است و بس. من میپرسم: ــ آیا تو زیاد سفر کردهای؟ ــ هیچوقت س��فر خارج از کش��ور نکردهام و به دنبالاش هم نیس��تم .در ایران همه چیز وجود دارد ،حتی یک رژیم بد .زبان فارسی و عالوه بر آن فرهنگ ایرانی بیشتر از کافی است.
132
میخواهیم دوری در ش��هر بزنیم ،ماش��ین سواری با دوس��تان دانشجویمان ،تمام شب .پس از آنکه ما را از هتل برمیدارند ،به سوی خانهی صادق در یکی از مناطق مرفه باالی ش��هر میرویم .همهی اعضای خانواده منتظر هستند تا نیمساعت اول را به تنهایی با ما بگذرانند .مادر و خواهر صادق هم در گفتگو ش��رکت میکنند، گرچه پدر او که پزشک است ،فرصت چندانی به دیگران نمیدهد ،و به آلمانی ،که پس از چند سال اقامت در آلمان در دههی هشتاد 35یاد گرفته است ،کمی نامنتظره ولی مؤدبانه از ما سوال و جواب میکند تا بداند ما چه تیپ آدمهایی هستیم. خانهی آنها بزرگ ،مدرن ،جاباز اس��ت و به س��بک غربی مبلمان ش��ده است. دوس��تان صادق یکی پس از دیگری از راه میرس��ند ،همه غیر از یک دانش��جوی پزش��کی که به تازگی فارغ التحصیل ش��ده اس��ت و در اقصاء نقاط کشور مشغول گذراندن دوران طرح خود است .عالیق فرهنگی آنها سالهای نوری با ارزشهای فرهنگی رژیم فاصله دارد. وقت��ی زم��ان رفتن فرا میرس��د ،صادق اصرار میکند که ات��اق او را از نزدیک ببینیم .دقیق ًا نمیفهمیم چرا ،ولی حدس میزنیم که او مایل به نش��ان دادن چیزی است و مطیعانه به دنبال او میرویم. ات��اق او مثل اتاق یک پس��ر نوج��وان منظم و پاکیزهی اس��ت .در باالی تخت مهاتما گاندی در آفیش خیلی بزرگی با لباس س��نتی به تن ،کنار چرخ ریس��ندگی خود ،نشسته است. زی��ر شیش��هی میزتحریر تعداد زیادی عکس کوچک گذاش��ته ش��دهاند ،عکس - 35منظور دههی هشتاد ميالدی مطابق با دههی شصت خورشيدی است.
133
زن��ان و مردان��ی ک��ه هیچکدام نزد رژی��م از محبوبیت برخوددار نیس��تند و صادق آنه��ا را قهرمان��ان خود تلق��ی میکند ..او جل��دی از قصههای عادی انگلیس��ی را در کتابخان��هی خ��ود به ما نش��ان میدهد .م��ا با خود فکر میکنی��م خوب که چی ولی به روی خود نمیآوریم ،میزبان الی کتاب را باز میکند و بخش��ی از آیههای ش��یطانی ،که جاسازی شده اس��ت ،را به ما نشان میدهد .باالی میزتحریر عکس سه شامپانزه دیده میشود .میزبانامان میخندد و میگوید: اجداد بیدار ،نمونه و سرمشق ملت. پس از خداحافظی از پدر و مادر او سوار ماشین میشویم و راه میافتیم ،اول به یک رستوران که باالتر در شمال شهر قرار دارد میرویم ،در فضای باز روی تختی چهارزانو مینش��ینیم تا همان کباب همیشگی با یکی دیگر از نامهای مستعار خود برای ما معرفی شود .کباب را مؤدبانه میجویم تا شکم خود را پر کنیم ،میجویم و میجویم در عین حال که گفتگو لحظهای قطع نمیشود. رس��توران بزرگ میهمانان کمی دارد و از آنجایی که گارسونها مدام باالی سر ما نایس��تادهاند میتوانیم براحتی گفتگو کنیم .بعد از غذا چند قلیان سفارش داده میش��ود و ما هم پکزنان ق��ل قل آب را درمیآوریم .تنباک��وی قلیان مزهی توت فرنگی میدهد. دوب��اره ش��وخیکنان و با صدای بلن��د میرویم پائین به طرف ماش��ینها ،ولی ناگهان دوس��تان ما ساکت میش��وند و یا به هرحال صدایشان را پائین میآورند، طوری که ما متوجه میشویم و از خود دلیل آن را میپرسیم. مربع روشنی در شب میدرخشد .نزدیک میشویم و در مسیر برگشت به سوی ماشینها از کنار دیواری بلند میگذریم: کسی میگوید: ــ زندان اوین. اوین در زمان ش��اه باس��تیل 36ایران خوانده میش��د .خامنهای و رفسنجانی در اینجا زندانی بودند .زندان اوین دوباره تبدیل ش��ده اس��ت به همان چه که در زبان عامهی مردم دانش��گاه خوانده میش��ود ،امری که با توجه به توصیهی خمینی برای ارشاد خالفکاران در زندانها جای خنده باقی میگذارد. زندانیان روش��نفکرانی که با تهدید خاموش نش��دهاند ،یا حتی آنهایی که تا مرز خاموش��ی ترس��انده ش��دهاند ولی الزم دیده میشود کمی بیش��تر ارعاب شوند ،از دیگ��ر اف��راد جامع��ه جدا میش��وند تا در اینج��ا آب خنک بخورن��د و هر چه قدر دلاش��ان بخواهد در سلولهای انفرادیاش��ان بحث و گفتگو کنند .طبق آنچه که به ما گفته میشود ،امروزه زندانیان شکنجه نمیشوند ــ که ظاهرا ً صحت ندارد ــ - 36زندانی مخوف در پاريس در قرن هجده ميالدی.
۱۳۴
ولی دوران مجازات خود را در سلولهای سرد و کثیف و بدون کوچکترین کمک پزش��کی به س��ر میآورند .اوین ،همان بنای منفوری که توسط شاه برپا شد ،حاال دوباره تبدیل به منزل همان شخصیتها (در میان زندانیان مسنتر) شده است و باز هم مثل گذشته مورد تنفر و انزجار است .انگار کاری بهتر از این از دستاشان بر نمیآمد. و درست هنگامی که ما در حال عبور هستیم تا برویم و سوار ماشینها شویم، در وسط شمارش سرشناسان آنسوی دیوار: ــ ماشاالله شمس الواعظین هم از یکسال و نیم پیش اینجا زندانی است. ــ درست پس از آنکه او قرار بود به استکهلم بیاید و پس از آنکه کنفرانس آزادی بیان ،به خاطر تهدیدهای علیه او ،به هم خورد« .راه دادن شمس الواعظین به کانون نویسندگان همچون بی احترامی به یک مسجد است».
۱۳۵
وقتی وارد موزهی هنرهای معاصر میش��ویم جو را متفاوت مییابیم .نکتهی قابل توجه آن است که نگهبانان ،حاال به هر دلیلی ،ما را به حال خود وامیگذارند .شاید ً اصال بازدیدکنندگانی چون این موزه بازدیدکنندگان بیش��تری دارد ،یا بهت��ر بگویم دارد ،اکثرا ً کالسهای دبیرستانی. همه میدانند که ایران در گذش��ته به خاطر نقاشی سبک مینیاتور معروف بوده اس��ت .معلوم میش��ود که این س��نت حرامزاده نه تنها اج��ازهی آن را نیافته که در آرام��ش به خ��واب ابدی برود بلکه متأس��فانه ،با توجه به آنچه به نمایش گذاش��ته ش��ده است ،هنوز با تالشهای مذبوحانه در قید حیات نگاه داشته میشود و هنر رسمی و مقبول است. رنگها تند هستند و جزئیات با ظرافت بیاندازهای ترسیم شدهاند ،گویی برای آن که تولیدکنندگان قلمها ،که از جنس موی گربهی وحش��ی نر هس��تند ،بتوانند به قلمهای نازکشان فخر و مباهات بفروشند .نقاشیها ،گویی از ترس خالی گذاشتن حت��ی یک میلیمتر ،پ��ر از جزئیات تزئینی هس��تند ،در بهترین وجه مناس��ب اتاق دختری نوجوان میباش��ند ،ولی در اینصورت یک دختر چهاردهساله که داوطلبانه عالق��ه به پیچ��ش روده دارد .بهزحمت میتوان تابلویی را یافت که از آن ش��هد و ش��هادت نچک��د .معمولترین مضمون تابلوها نوزادان و ی��ا دختر بچههای زیبایی هستند که اشکهای زیباتری به رنگهای مختلف پشمکی میریزند. در این موزه بخش��ی نیز به هنر مدرن غیر ایرانی اختصاص داده ش��ده اس��ت، احتماال ً خریداری ش��ده توسط فرح دیبا ،س��ومین همسر شاه ،که به هنر عالقمند بود .این قس��مت از گنجینه ،که ما امروز موفق به دیدن آن میش��ویم ،فقط شامل آثار هنر پاپ آمریکایی میش��ود :جانز ،راوشنبرگ ،داین ،وارهول ،لیختنستاین و ۱۳۶
اولدنبرگ. ای��ن آث��ار خارج��ی برخالف خرت و پرتهای داخلی از پش��ت قفل و شیش��ه به نمایش گذاش��ته ش��دهاند .چه دلیلی میتواند داش��ته باش��د؟ آیا آثار خارجی با ارزشت��ر هس��تند یا برعکس به نظ��ر رژیم هنر غربی آنچنان منحط اس��ت که این تابلوها همان بهتر که توسط بازدیدکنندگان خراب شوند؟ ولی در اینصورت پس چرا از هنر فاس��د در پش��ت شیش��هی ضد گلوله محافظت میش��ود؟ یا شاید این امر نش��اندهندهی آن اس��ت که چه قسمتی از گنجینهی موزه از طرف مدیران موزه بااهمیت تلقی میشود و چه قسمتی از آن کیلویی است؟ پس از مدت کمی خسته میشویم و میل برگشتن به خیابان را داریم .در انتهای راه خروجی به یک هال بزرگ میرسیم که در آنجا سختگیرترین چهرهی خمینی، تنها تصویری میباشد که در باالی دیوار آویخته و در حوض سیاه مرمری زیر خود منعکس شده است .وقتی از پلکان مارپیچ طبقهی دوم پائین میرویم به هر طرف که نگاه میکنیم تصویر در آب افتادهی خمینی را میبینیم.
137
- ۶یزد
وقتی وارد ایستگاه اتوبوس میشویم تعجب اطرافیانامان را برمیانگیزیم: ــ به کجا میخواهید سفر کنید؟ از کدام کشور میآیید؟ بفرمایید راه دفتر رئیس از این طرف است ،بفرمایید. رئیس ش��رکت اتوبوس��رانی انگلیس��ی بدی حرف نمیزند ،میگوید خواهرش در واش��نگتن زندگی میکند ،ما را در راحتی مینش��اند ،بالفاصله چای س��فارش میدهد ،دستور میدهد تا ترتیب وسایل ما را بدهند ،بلیطهای ما را صادر میکند و ما را به راننده معرفی میکند: ــ این هم کاپیتانی که شما را به یزد خواهد برد .به او میتوانید اعتماد کنید ولی االن به خواهرم در واشنگتن زنگ میزنم ،ــ تا من یک دقیقه بروم و برگردم ــ اگر چیزی میخواهید به او دقیق ًا توضیح دهید ،صبر کنید ،آهان ،گوشی! و باالخره با یک اتوبوس بنز قدیمی راه میافتیم .روی اتوبوس نوش��ته ش��ده است سوپر دو لوکس (انتظار نداشتیم که هواپیمای ایرفورس وان 37برایمان آماده شود) ولی برای اطمینان خاطر پشت اتوبوس عالمت سوپر ۲۰۰۰و سوپر توربو و سوپر کالس��یک بیوتیفول باس هم نصب ش��ده اس��ت .و عالوه بر این در س��مت چپ راننده ،روی شاسی اتوبوس به انگلیسی نوشته شده است خدا. و باالخ��ره در حالیکه راننده روی صندلی خ��ود در جلوی ما باال پائین میپرد، به راه میافتیم .گویی در صندلیهای مخصوص جا داده ش��دهایم ،چونکه ما بعد از مسافران دیگر سوار اتوبوس شدیم و به کسی اجازهی نشستن در این صندلیها - 37نام هواپيمای ويژهی رئیس جمهور آمريکا.
139
داده نشده است. کمک راننده ،بلیطجمعکن ،اتوبوسشور و اسبابباالانداز ،در کنار در ورودی ایس��تاده است .صندلی او با عکس��ی که به نظر ما عجیب میآید ،یک دختربچهی آرایش شده که لباس یک گیشا به تن دارد ،تزئین شده است. بیابان .کاروان کامیونها .روز گرمی خواهد شد .این جاده نیز مثل دیگر جادهها خوب است ولی راننده با کمترین دستاندازی حداقل نیم متر باال و پایین میپرد و همینطور تا مدتی به نوسانات خود ادامه میدهد .آیا دچار تهوع نمیشود؟ پول بلیط را از ما نگرفتند ،چون همانطور که رئیس شرکت اتوبوسرانی گفت: ــ شما اینجا مهمان هستید .به ایران خوش آمدید. و دس��ت آخر در س��ایه روش��ن نور خوابمان میرود و وقتی بیدار میش��ویم که وق��ت ناهار و توالت اس��ت .همه مس��افرین ب��ه داخل یک قهوهخانهی وس��ط راه س��رازیر میش��وند و غذا س��فارش میدهند .جوجه کباب یا کباب بره .به ما اجازه نمیدهن��د پول غذا را پرداخت کنیم .به نظر میرس��د که راننده حس��اب ما را هم داده باش��د .تکههای گوشت را با سرعت باال میاندازیم ،مثانهها را خالی میکنیم و دوباره س��وار اتوبوس میش��ویم .رانن��ده دیزل میزند و حداق��ل ده لیتر را روی زمین میریزد. در راه توال��ت آفیشه��ا و تقویمهایی با عکس دختربچهه��ا ــ به جای زنهای لگ��وری؟ ــ ب��ا لبهای غنچه کرده .دخترهایی با س��نین پائین ک��ه هنوز میتوانند موهای خود را نشان دهند ،با نوشتههایی از قبیل :هر شب در رویای من و یا همه چیز برای تو. هرچه به یزد نزدیکتر میش��ویم ،و بدون آنکه تعداد ماش��ینهای در حال رفت و آمد بیش��تر ش��ده باش��د ،راننده از دس��ت رانندگان دیگر عصبانی و عصبانیتر میش��ود .او نه تنها با بوق س��وتیاش ،که از آن برای مس��افر گرفتن در مس��یر راه استفاده میکند ،بلکه با بوق اصلی خود حسابی بوق میزند ،و فریادزنان دستش را در هوا تکان میدهد .و به این هم اکتفا نکرده و با انگشت اشارهی آن دستی که بر فرمان ندارد به همکاران تقصیرکار خود در ماشینهای دیگر شلیک میکند .او مطابق یک ضربالمثل اسکونهای :38همهی آسفالت را برای خود میخواهد. او ب��ا ح��دت بیش��تر و بیش��تر احمقهای بیعرض��ه ،که نمیبایس��تی صبح از رختخ��واب بیرون آم��ده و راهی جادهها ،جادههای متعلق به او ش��ده باش��ند ،را نش��انه میرود و از پا در میآورد .ضامن شس��تیاش و ماش��هی انگشتاشارهاش وقت سر خاراندن ندارند. مج��ازات راندن یک ماش��ین در مس��یر گمراهی چیزی به جز مرگ نیس��ت .و - 38اسکونه ،نام استانی در جنوب سوئد.
۱۴۰
کمک راننده نیز باید با او موافق باش��د وگرنه آنروزی که رئیس بازنشس��ته میشود نخواهد توانست جای او را بگیرد .هفتیر بازی راننده ،در حالی که او روی صندلی خود باال و پائین میپرد ،با گذش��ت هر لحظه ش��دت بیش��تری به خود میگیرد و بیش��تر ملودراماتیک میش��ود ،و ش��اگرد راننده هم صدای موافق خود را باالتر و باالتر میبرد ،بدون آنکه به خود جرأت شلیک دهد. کاپیتان متاسفانه ،از نقطه نظر خودش البته ،مجبور میشود یکبار دیگر توقف کن��د تا یکی از مس��افرین احمق را پیاده کند .متاس��فانه ،چون مجبور میش��ود به چند تا از آن خل و چلهایی که با زحمت از آنها سبقت گرفته بود ،و فکر میکرد برای همیش��ه از شرشان خالص ش��ده ،راه بدهد تا آنها دوباره پشتاشان را به او نش��ان دهن��د .و او ب��ه همین خاطر از آنها متنفر اس��ت و فقط و فق��ط باید از آنها س��بقت بگیرد .و انگار رنج و عذاب راننده به اندازهی کافی نبوده باش��د ،یکی از این بیعرضهها جر میزند و از جهت مخالف میآید و راه را بند میآورد .کاپیتان راهزن نگاههای خشمگینی میاندازد ،و سیل تهدیدهای کالمیاش را روانه میکند به س��وی رانندههای بیکلهی ماش��ینهای سبک س��واری که او در مقابلاشان در س��رباالئیها شانسی ندارد و مخصوص ًا آن کدوتنبلهایی که او پشت سرشان باید دن��ده پائی��ن براند .آنچه برای او بیش��تر از هر چیز آزاردهن��ده و اهانتآور به نظر میآید آن اس��ت که ماش��ینهای ش��خصی به آس��انی در س��رباالییها از او سبقت میگیرن��د .ولی پس تکلیف همهی آن رانندههایی که مثل او میخواهند به مقصد برسند چه میشود؟ باید بزنند به خاکی یا با ضد ماده تصادف کنند؟ ش��کایتها و غرزدنه��ای رانندهی راه��زن همینطور ادامه پی��دا میکند ولی تا حومهی یزد پیدا میش��ود او اول ش��روع به زمزمه میکند و بعدا با صدای بلند زیر آواز میزند .حاال او راضی راضی است .آیا خودش یزدی است؟ دشت غباری به رنگ قهوهای خاکستری .آواز یزدی با صدای بلند و بزودی به آخرین کنترل راه میرسیم ،گذرنامههایمان را در میآوریم .حتی پلیس هم اعصاب راهزن و یا ما را ناراحت نمیکند .باالخره به ش��هر رس��یدهایم .یک ش��هر دیگر یا یک ش��هر قدیمی تازه چونکه از قبل دربارهی آن مطالعه کردهایم و خودمان آمدن ب��ه اینج��ا را انتخاب کردهایم .و به هنگام ورود به ش��هر گردنها همچون مارهای تحریک شده به چپ و راست میچرخند.
۱۴۱
خادم مسجد خودش را جلو میاندازد و میپرسد آیا چای و شیرینی میخواهیم؟ چهل روز از شهادت امام حسین گذشته است .برای احترام گذاشتن به شهادت او مراس��م ع��زاداری او دوب��اره برگزار میش��ود .و ما برای همین ب��ه اینجا آمدیم. و ب��رای همی��ن از میان آن دو مناره که یادآور دو دس��ت به عبادت دراز ش��دهاند، گذش��تیم .بر روی زائرین گالب میپاشند .ما مردها روی فرش نشستهایم و زنها پش��ت س��ر ما ،در طبقهی باال ،زیر س��قف برزنت��یای که ب��اد در آن افتاده و روی صحن مس��جد کش��یده ش��ده اس��ت .پرتوان آفتاب روش��نایی روز را در نوارهای باریک به داخل میریزند ،سیاهی محافظهای آهنی چادر در متن سفید آسمان ،و پیش زمینهی خاکی چادر با سروهای سبز .یک زن جوان به یکی از میلههای چادر در آن باال تکیه داده و مشغول استراحت است. ناگهان همهی مردها ،که پیراهن سیاه به تن دارند ،از جا بلند میشوند .همه با ضرباتی هماهنگ دستهایش��ان را بلند میکنند و به سینهی خود میکوبند ،برای نگاه داش��تن حرمت آن امام محبوب ،او که خود خدا نبود اما همانطوری که همه میدانند هیچگاه از آن ذات متعال جدا نخواهد بود .و از اینرو مردان به شدت ،با گرمایی که نزدیک نقطهی جوش آهن است خود را میکوبند... و دوباره مینشینیم. در جلوی محراب پسربچهها دنبال یکدیگر میدوند و زیر طاقیها گرگم به هوا بازی میکنند .دیوارهای کاشی نشدهی مسجد جامع یزد امروز با پارچههای سیاه که ردههای س��بز دارند پوشانده ش��دهاند .ما در وسط مسجد نشستهایم و برایمان
۱۴۲
چای و یک نوع خوراکی محتوی برنج پخته شده با زعفران (شله زرد )39که خیلی خوشمزه است میآورند. به تعداد جمعیت هر لحظه اضافه میشود .سیدها ،کسانی که خود را از اعقاب پیامبر میدانند ،یا عمامهی س��بزی به س��ر ،یا باند س��بز موربی بر س��ینه و یا شال سبزی به دور کمر دارند. و دوباره از جا بلند میش��ویم .زنها همچنان نشس��تهاند .س��ینهزنی با ضربات هماهن��گ و ب��ا به کارگیری طبل س��ینه دوباره ش��روع میش��ود ،بلندت��ر و بلندتر، برانگیخته از آهنگ ریتمیک و ترغیب کنندهی نوحهخوان .بعضیها خود را چنان محکم و سریع میکوبند که باالتنهشان همچون گوریلهای خشمناک میلرزد. دستهی جوانانی که خود را محکمتر میکوبند از مقابل صف جلو میگذرند و ً کامال در معرض دید زنان جوان هس��تند. عرض مس��جد را طی میکنند .در آنجا نخس��ت یک علم با نقش اس��ب سفید خون آلود حسین ،و بعد حرم کربال با چند پرچم سیاه ،که نشانههایی از لحظات مهم زندگی امام معصوم هستند. راهنمای ما میگوید: ــ معنای آزادی برای ما رها شدن از همهی تمنیات انسانی است. ً کامال مردانه ،مشکل نوحهخوانی و سینهزنی با هم هماهنگ است ،با پژواک، میت��وان از پیوس��تن به گروه همآواز مش��تها خودداری کرد ،وسوس��های تودهای بدون آنکه تهدید کننده باش��د .رس��یدن به خلس��ه و اوج نه تنها مجاز اس��ت بلکه هدف میباشد ،گویی هر کس صوفی شده باشد ،و یا فراخوان بودلر 40به همیشه سرخوش بودن معنایی همگانی پیدا کرده باشد. محکم و محکمتر و باز هم محکمتر ،سینههای مغرور که گویی از جنس تیتان میباش��ند ،و م��وج باد در چادر و ب��ال بال زدن پارچهها در باالی س��ر ،ظریف و نفس��انی مثل س��ایر چیزهای دیگر در اینجا و امروز ،اکنون ،و نوحهخوان با تمام وجودش میخواند. پس��ربچهی چهار س��الهای در جلوی ما ،در حالیکه با همهی هوش و حواساش مش��غول پیدا کردن ضربآهنگ سینه زدن است از پدر ،داییها و پسرخالههایش این نوع عبادت و ستایش بدنی را تقلید میکند.
- 39توضيح مترجم. - 40اشاره به شعری از بودلر شاعر فرانسوی قرن ۱۹که در آن او خواننده را دعوت میکند تا بسته به شرايط و عالیق خود هميشه با شراب ،شعر و يا غيره مست و سرخوش باشد.
۱۴۳
ً کامال قرینه واقع در حومهی مرکز قدیمی ش��هر که داخل آتش��کدهای با س��اختمان آتش��کدهی زرتش��ت آس��مانی 41خوانده میش��ود .تصویر ،مردی را نشان میدهد میانس��ال با ریش بلند و پوس��ت روشن ،دستارسفید بر سر و لبادهی بلند تا مچ پا و عصایی در دس��ت .در جلوی شیش��هی محافظ آتش ۱۵۰۰س��اله تابلویی قرار دارد با نوشتهی: Ashes taken from this burning are of no use, and are emptied out at the appropriate time.42 ما به دور و بر نگاهی میاندازیم تا کسی را پیدا کنیم ،نگاهمان به مرد مسن کوتاه قدی میافتد ،از قرار معلوم او نیز ً قبال اینجا بوده است. پس از ده دقیقه گفت و گو با او که نه تنها موبد زرتشتی بلکه باستانشناس نیز میباشد قرار میگذاریم تا فردای آنروز راهنمای ما باشد. از مناطق دیدنی در اطراف شهر نخست طبس را انتخاب میکنیم. شن ،ماسه ،خاک رس ،سرخ. در راه میان دخمهها متوجه میشوم که مشغول شمردن سنگها هستم ،و آنهایی را که مایل به جمع کردناش��ان هستم در ذهنام جدا میکنم و به کناری میگذارم. - 41آتشکدهی بهرام. - 42خاکس��تری ک��ه از اينج��ا برداش��ته میش��ود ،خاصيتی ن��دارد و در زمانهای مناس��ب خالی میشود.
۱۴۴
آفتابزدگی؟ براس��تی که وس��ط بیابان ،جز کوههای دوردس��ت و س��نگهای کنار جاده چیز دیگری برای نگاه کردن وجود ندارد .در پنجرهی جلو بالهای گشودهی اهورامزدا همراه با دس��تاندازهای راه باال و پائی��ن میپرد .کولر جیپ در نبردی نابرابر با گرما ناله میکند .هر وقت ماشین توقف میکند و کولر خاموش میشود و یا وقتی گرمای داخل ماش��ین غیر قابل تحمل میشود ،پنجره را پائین میکشیم ت��ا کمی هوا بخوری��م و در نتیجه کار کولر را خراب میکنی��م .و وقتی که باالخره پنجرهها را باال دادهایم و کولر ماش��ین دارد پیروز میش��ود ،به مقصد میرس��یم و وقت پیاده ش��دن اس��ت و وقت آنکه کولر نالهی اعتراض خود را در مقابل پائین کشیدن پنجره ها از سر گیرد. ً به پیر س��بز در چکچک میرسیم ،چند ساختمان نسبتا تازهساز بتونی ایستاده در سراش��ینی تند ،درس��ت زیر س��ینهی کوه .امروزه هنوز از همهی دنیا به هنگام نوروز به اینجا میآیند .برای خود از انبار کالهها یک کاله توپی 43قرض میکنیم و وارد غار میشویم .حاال اگر مایل باشیم میتوانیم عکس بیندازیم و یا راهنمایمان را مش��اهده کنی��م ک��ه چگونه با آتش ور م��یرود و یکی دو دع��ا میخواند ،و یا به عک��س پیامب��ر نگاه کنیم ،تا دس��ت آخر عق��ب عقبی بیرون بیاییم و کاله س��فید قرضی را پس دهیم .س��ایر بناها برای جای دادن مس��افرین نوروزی در نظر گرفته شدهاند. در روس��تاهای زرتشتینش��ین اطراف یزد تنها س��الخوردگان زندگ��ی میکنند ،یا بهت��ر بگوی��م :خانهها در واقع امروزه متروک هس��تند و از آنها اغلب فقط در ایام تعطیالت بزرگ اس��تفاده میش��ود .باقی س��ال خانهها خالی هستند و گاهگداری یک خویش��اوند جوانتر برای سرکش��ی به خانه و رس��یدگی به حیاط و باغ به آنجا میرود. هر خانه آتشگاه خود را دارد با عکسهایی از اعضای خانواده ،مبلهای چوبی مستعمل ،آشپزخانهها و انبارخانههای قدیمی متعلق به دوران قبل از کشیدن برق. و ی��ک پاس��یو با یک درخت س��رو ،که معموال ً قدمتاش حداق��ل به قدمت خانه میرسد ،جزء الزامات است. هنگام��ی که ما در ده هس��تیم ،زمان برگ��زاری هماروانان ،آئی��ن ارجگذاری به روان ج��اودان ،اس��ت .به یاد م��ردگان خانواده چوب صن��دل روی آتش و گل در برج خاموش��ی گذاشته میش��ود .دعوت به نان لواش تازه ،چای و نبات میشویم. در حی��اط توتهای بیاندازه خوش��مزه رس��یدهاند .درختها پربار هس��تند و بار درخته��ای ان��ار و انگ��ور هم احتماال ً از درختان توت کمتر نیس��ت .و آنس��وی دیوارهای خانه بیشتر از هر چیز پنبهی وحشی ،نوعی شوید و انجیر. - 43کالهی که زرتشتيان به سر میگذارند.
۱۴۵
در کنار خیابان ده زنان و مردان جا به جا روی نیمکتهای چوبی نشستهاند ،از اینجا و آنجا حرف میزنند و صمیمانه میخندند .یکی از زنها از فرصت اس��تفاده کرده و مشغول شستن چند تکه لباس با دست میباشد .زنها لباسهایی با رنگهای ش��اد به تن دارند و موهایش��ان را با شالهایی پوشاندهاند که نه شبیه روسریهای نازک ابریشمی زنان تهران و نه شبیه چادر سیاههای زنان مسلمان است ،شالهای این زنان از جنس پنبه میباشند و گلهای درشت و یا نقش خالخالی دارند. برداشت اولیهی ما آن است که شرایط این اقلیت مذهبی خوب و مساعد است و به قول راهنمای ما که با لحنی بشاش میگوید: ــ ما زرتشتیها به آرامی با مسائل برخورد میکنیم. رژیم از آنها حمایت میکند .آنها بخش��ی از گذش��تهی مغرور کشور هستند :از ما همچون میمونهای نادر به خوبی در قفس مراقبت میکنند. ولی از موقعی که قیمت زمین باال رفته اس��ت ،قبر پیر بابا از طرف همس��ایگان مس��لمان خود مورد تهدید قرار گرفته اس��ت .نزدیکی به ج��ادهی اتوبان قیمت را باال برده است .افراد ناشناس قفلهای جدیدی را که سرایدار محل هر هفته به در میزند ،میش��کنند و مقامات محلی ،علیرغم تذک��رات مکرر ،اقدامی نمیکنند. عجیب نیست که جوانترها به پایتخت ،کانادا و یا آمریکا مهاجرت میکنند ،و این یادگارهای سنتی همه به آهستگی رو به زوال میروند. سرایدار وسع مالی آنرا ندارد که قفل جدیدی به در بزند و هر لحظه در هراس است که مبادا کتک بخورد .او دستانش را به نشانهی ناچاری در هوا تکان میدهد و وضعیت حاضر را با دوران بچگی خودش مقایسه میکند ،زمانی که مسلمانان و زرتشتیان در کنار یکدیگر در صلح و صفا زندگی میکردند و هیچکس از اکثریت مس��لمان محل ،حتی خیال آن را به س��ر خود راه نمیداد که ادعایی نس��بت به قبر پیر بابا داشته باشد. در مس��یر س��فر خود به مناط��ق مختلف دیدنی س��والهای بس��یاری میکنیم. راهنم��ا ب��ا صبر و تحم��ل توضیح میده��د :از نظر برخی محققان دین زرتش��تی قدیمیتری��ن دی��ن صاحب پیامبر اس��ت و قدمت آن به حدود ۱۷۰۰س��ال پیش از میالد مس��یح میرس��د .برخی دیگر معتقدند که زرتش��ت در حدود ۵۵۰سال قبل از آغاز سالش��مار ش��ما زندگی میکرد .از مراس��م و مناس��ک مذهبی دوران پیش از نوش��ته ش��دن آن متون مبهم که امروزه در دست اس��ت ،چیزی نمیدانیم. البته به جز ــ احتماال ً ــ آنچه که از گاتها ،میتوان برداش��ت کرد .گاتها۱۷ ، سرودی هستند که منسوب به زرتشت میباشند ،ولی برای نخستین بار به الفبایی مصنوعی توس��ط ساس��انیان درج شدند .این س��رودهها نخست سینه به سینه نقل ش��دند و حتی امروزه ب��ا صدای بلند خوانده میش��وند .س��رودها نوعی گفتگوی دعامانند میان یک پیامبر شوریده و شکاک و خدایاش ،اهورامزدای توانا ،خدای ۱۴۶
خرد ،میباشد. زرتشت دین را به وجود نیاورد ولی برای همیشه محتوای آنرا متحول ساخت، و از اینرو قابل قیاس با بودا ،عیس��ی و یا محمد اس��ت .زرتشت ،مطابق معمول، نخست بدون موفقیت اطرافیان خود را به دین جدید دعوت کرد. خدا در اینجا موجود مقدس هفتگانهای اس��ت متشکل از شش نیروی روحانی اهورامزدا ،که هر کدام نماد یک عنصر طبیعی یعنی آتش ،گاو ،فلزات ،خاک ،آب و رستنیها و روح مقدس او هستند. او ادامه میدهد: زرتش��ت بزرگترین خدای آسمانی ،در جمع سهگانهی هندو ــ ایرانی خدایان، را اهورام��زدا خط��اب میکند .البته این به معنای آن نیس��ت که وجود آن دو دیگر س��رورخدا ،میت��را و آناهیت��ا ،نفی میش��ود .موجودات نیک سرش��ت دیگری نیز پرستش میشوند .عالوه بر این وجود اهریمن و نیروهای بدی و زشتی که به دنبال گرفتار س��اختن انسان هس��تند ،نیز تصدیق میش��ود ،که منجر به بحث دربارهی یکتاپرس��تی ،دوگانهپرستی و یا حتی چندخداباوری میشود .شاید این دین شامل همهی این عناصر و یا نوعی دوگانهپرس��تی در داخل یکتاپرس��تی میباشد .نیروی بد سرانجام به هر حال شکست خواهد خورد. ــ زرتشت نیز پس همانند دیگر پیامبران به نوعی یاغی و شورشی بود؟ ــ او با مراس��م ش��ادخواری هااوما 44رایج در میان هم��کاران خود به مخالفت برخاست .در این مراسم که در طی آن رهبران مذهبی خود را با خدا یکی احساس میکردهان��د ،پ��س از خوردن عصارهی گیاهی سرخوش��یآور گاو قربانی میش��ده است. ــ در مقایس��ه با آنچه ما میشناسیم بزرگترین تفاوتی که در آداب و رسوم شما وجود دارد چیست؟ ــ در دین زرتش��تی جایی برای زهد و ریاضت وجود ندارد ،برعکس هر کس��ی خود مسئول حفظ سالمت خود میباشد .آفرینش خدا در آخرین منظر و مرحلهی خود کامل میباش��د و به همین شکل نیز باید نیایش و ارجگذاری شود .از طوفان نوح ،گناهان موروثی و استغفار از گناهان و یا باور به جبر ،عرفان و میستیسیسم، و همچنین از عزلت نشینی و تناسخ خبری نیست. بعد از زرتشت دیگر نزدیکیای از این دست میان یک پیامبر و خدا وجود ندارد. یس��نا ،یعنی قدیمیترین بخش اوس��تا ،کتاب مقدس ما که تنها قسمتهایی از آن برای ما باقیمانده اس��ت ،دربردارندهی س��رود ،راهکرد ،روایت و قانون میباشد. یس��نا لحنی رس��می دارد و در آن به موضوعاتی چون آفرینش گیتی ،سرچش��مهی - 44در قصههای زرتشتي آمده است که عصارهی گياهی به نام «هااوما» Haomaحيات جاويد میبخشد.
۱۴۷
بدی ،رستگاری فرد و یا گمراهی ابدی و مهمترین نیایشها پرداخته شده است. یش��ت ــ به معنای نیایش ــ بخش دیگری از اوس��تا ،دربردارندهی نوش��تههای پراکندهای متعلق به دوران هخامنشی است .یک یشت سرودی در نیایش ایزدان، و نه لزوم ًا همیش��ه بزرگترین خدا ،اس��ت .در این نوش��تهها خطاب متن مستقیم ًا و لزوم ًا ایزد یکتا نیس��ت بلکه بیش��تر دربارهی او صحبت میش��ود .خدا در اینجا بیش��تر تبدیل به نوعی عملکرد ش��ده اس��ت تا شخصیتی انس��انی ،البته خدا هنوز خدایی است که آفریدگار یکتا میباشد ،ولی همچون صفتی دور قلمداد میشود، با لقبهای متعددی چون حقیقت ،عدالت ،نظم و کمال .از اینرو خدایان دیگری که بیش��تر از اهورامزدا در دس��ترس قرار دارند در نیایش جایگزین او میش��وند. بزرگترین خدا فراتر از تماس مس��تقیم میباشد .دو نیروی غیر مادی که دوباره از جایگاه واالتری برخورددار میشوند هااوما و میترا هستند .امروزه یکی از ماههای س��ال نام میترا (ماه مهر )45را بر خود دارد و آتش��کدهها معموال در مهر 46خوانده میشوند. ما همچنان گوش میکنیم و یادداشت برمیداریم ،راهنما ادامه میدهد: ــ چند متن نوشته شده به زبان پهلوی ،متعلق به سدهی دهم میالدی ،را میتوان مجموعهی اندیشههای مربوط به پایان دنیا و روز قیامت دانست که متٔاثر از حملهی اسکندر بزرگ در چندین سدهی بعد از او بود .حملهی اعراب در سدههای بعدی شرایط رشد و گسترش این دین باستانی را به کلی تغییر داد. ــ عجیب نیس��ت که آدم وقتی این ویرانهها را در ایران میبیند به فکر اس��کندر میافتد. توماس دنبالهی حرف من را میگیرد: ــ بهخصوص وقتی که در تخت جمشید بودیم. ــ در واقع هیچ س��ند مطمئنی مبنی بر آن که اس��کندر تخت جمش��ید را ویران س��اخت وجود ندارد .تنها چیزی که پیدا شده است ،سکههای یونانی متعلق به آن دوران میباشد. او معرف��ی خ��ود از دین را به پای��ان میبرد :اهورامزدا اکنون دورتر از همیش��ه اس��ت و اورمزد خوانده میش��ود ،و در همهی شئونات در قطب مخالف اهریمن بدکردار قرار دارد .هر دو در نبردی که تا پایان زمان ادامه خواهد داشت ،دستیاران بیشماری دارند. باور به تناس��خ به زرتش��ت ــ بر خالف همباوران متعاقب خود ــ نس��بت داده نمیش��ود .پیام اصلی او رد دروغ و دنبال کردن نظم جهان اس��ت ،به معنای آن که - 45توضيح مترجم. - 46منظور از در مهر ،درگاه يا دربار مهر است.
۱۴۸
هر کس ش��خص ًا برای پیش��رفت گیتی دارای مس��ئولیت فردی است .پس از مرگ روح آدم��ی ب��ر پل داوری خواهد ایس��تاد و یا با یک زن بیان��دازه زیبا و جوان به خانهی آواز ،بهشت ،و یا با یک عفریتهی فوقالعاده زشت به خانهی دروغ ،جهنم، برده خواهد شد .باور به روز قیامت بعدها پیدا میشود .به نظر میآید زرتشت به نابودی عاجل دنیا باور داش��ته است ،ولی فقدان تصورات و پیشگویهایی راجع ب��ه رویداده��ای آخر زمان به فک��ر و خیاالت متعاقبان دامن زده اس��ت .طبق یک تصور معمول سه تن از یاران و متعاقبان پیامبر ،زاده شده از مادران باکره و بارور ش��ده از تخم زرتش��ت که در یک دریاچه نگهداری ش��ده ،به فواصل زمانی زیاد و هنگامی که دنیا بیشترین نیاز را به آنان دارد ظهور خواهند کرد .نبرد میان نیکی و بدی در سه هزار سال گذشته ،از زمانی که زرتشت نخستین وحی خود را دریافت کرد ،آغاز گش��ته اس��ت و تا ۱۲۰۰۰س��ال پس از آفرینش دنیای غیر مادی ادامه خواهد یافت. باور به آخرین نجاتبخش که در آخر زمان به اعمال زندگان و مردگان رسیدگی خواهد کرد ــ شبیه آنچه ما از مسیحیت و شیعه میشناسیم ــ قویتر میشود .حتی بدکرداران نیز پس از پاک شدن نجات خواهند یافت ،تا آفرینش اورمزد سرانجام عظمت نخس��تین خود را بازیابد و تهدید بدی قطع ًا از میان برداش��ته شود .آن سه نجاتبخش خود موجوداتی آس��مانی نیس��تند بلکه علیرغم تولد معجزهآسای خود موجوداتی مادی میباش��ند .برپاشدن حکومت نیکمنشان در کرهی مادی بستگی به آن دارد که دین زرتشتی دنیای مادی را برتر از دنیای غیرمادی میداند .هر کس که به دین باور دارد تا فرا رس��یدن پیروزی خدا باید اصول س��هگانهی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک را رعایت کند. ــ و وضعیت تاریخی شما؟ ــ پس از حملهی اعراب وضعیت زندگی زرتشتیان رو به وخامت گذاشت، اگر چه که سیصد سال طول کشید تا دین جدید بر دین قدیم استیال پیدا کند. زرتشتیان مثل دیگر ادیان اهل کتاب مجبور به پرداخت مالیات بیشتری شدند و اجازهی بنا کردن آتشکدههای جدید را نیافتند ،که در نتیجه باعث شد تا تعداد بسیاری از آنان تغییر دین دادند .تعدادی به قتل رسیدند و یا به حاشیه رانده شدند .در قرن یازدهم میالدی بسیاری از آنان به خاطر دالیل نامبرده به هندوستان مهاجرت کردند ولی با به حکومت رسیدن مغولها این پارسیان دوباره مورد تهدید قرار گرفتند .پس از یورش مغولها باقیماندهی زرتشتیان در بیابانهای اطراف یزد جمع شدند. ــ رابطهی شما با آتش رابطهی ویژهای است. ــ غربیها تصور میکنند که ما آتشپرست هستیم ولی ما زرتشتیها فقط ستایشگر اهورامزدا هستیم .ما به آتش احترام میگذاریم ،تقریب ًا مثل محراب، ۱۴۹
صلیب و شمایلهای مذهبی در کلیساهای شما ،و از آن مراقبت میکنیم تا هرگز خاموش نشود .آتش از خدا مجزا است و همچون نمادی آشکار از وجود خدا تنها راه رسیدن به اهورامزدای درخشان را نشان میدهد .آتش ،از روی احترام ،نباید در تماس با ناپاکیها قرار گیرد چون مقدس است و نشانهی دادگری میباشد .و عالوه بر آن در مراسم مذهبی آتش همچون پیام رسان میان خدا و انسان است. ــ من خواندهام که هدف از مراس��م و مناس��ک زرتشتی به طور خالصه مصون نگاه داشتن گیتی ،پرستش خدا و برقرار کردن نظم است ،درست است؟ ــ بله ،و بهبود امکانات بشریت برای رسیدن به بهشت. توماس از او میپرسد که چرا موبد شده است. ــ مناصب روحانی در بعضی از خانوادهها موروثی است ،آموزش در دوران نوجوانی ،با نیایش و خواندن سرود به صدای بلند ،که باالترین اولویت را دارد، آغاز میشود .بسیاری از آنهایی که آموزش موبدی دیدهاند امروزه به کارهای دیگری مشغول هستند .وظایف یک موبد اجرای مراسم مذهبی است که در آن از جمله آتش و ادرار گاو نر نقش مهمی دارند. به دالیل بس��یار مهم از نقطه نظر دینی یک موبد باید از انجام بسیاری کارهای دیگر خودداری کند تا ناپاک نباشد .از اینرو او از تماس با مایعات بدن خودداری میکند ،چون این مایعات بالفاصله بعد از ترک بدن ،ناپاک تلقی میشوند. مرگ در نزد زرتش��تیان تنه��ا محدود به عواقب فردی آن نمیش��ود ،بلکه تٔاثیر آن ب��ر دنیا را نیز در بر میگیرد .جنازهی مردگان ناپاکترین چیز موجود اس��ت و س��ر و کار داش��تن با آن یک گروه شغلی مخصوص به خود را بوجود آورده است، ساالرها ،که میتوان آنها را در جوامع زرتشتی به نوعی یک قشر یا طبقهای فرعی تلقی کرد. یک زرتش��تی عادی در بیش��ترین حد فقط هنگام انجام مراس��م توس��ط موبد حض��ور دارد ،ب��دون آنک��ه خود در آن ش��رکت کند .نیایش و دع��ا و نماز گزاردن روزانه امری خصوصی اس��ت که به ویژه در خانه انجام میش��ود ،و آن هم بعد از پذیرفته ش��دن به دین زرتشتی توس��ط آئین سدرهپوشی ،که در ایران میان سالهای ۱۲تا ۱۵است .مهمترین سه دعا قدیمیترین دعاها نیز میباشند ،مستقیم یا غیر مستقیم خطاب شده به اهورامزدا. ــ اخالق زرتشتی؟ ــ ما بر اختیار فردی تکیه میکنیم .راس��تکار و وفادار بودن و احترام گذاش��تن از صفات اساسی است و همانطور که ً قبال نیز گفتم اصول سهگانهی گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک .این سه اصل وظایف یک فرد را جمعبندی میکند. امروزه زرتش��تیها بیش��تر از هر زمان دیگری ،در طول تاریخ طوالنی این دین، دچار اختالف هس��تند .غلو نیس��ت اگر بگوئیم دربارهی مس��ائلی چون گرویدن به ۱۵۰
دینه��ای دیگر و ازدواج خارج از حلقهی آش��نایان خ��ود اختالف نظرهای ۱۸۰ درج��های وج��ود دارد ،مخصوص�� ًا با توج��ه به آنکه تنه��ا تع��داد ۱۳۰۰۰۰از ما زرتشتیها در تمام دنیا باقی مانده است. از همهی دخمهها در دایرهای به محیط ۱۰۰کیلومتر بازدید میکنیم ولی دخمهی واقع در چم زیباترین آنان است. اس��تفاده از دخمهها طبق رس��وم گذشته ،آنطوری که رسم ًا اعالم شده به دالیل بهداش��تی ممنوع اس��ت .امروزه زرتش��تیهای ایرانی برخالف زرتشتیهای هندی مردگان خود را بیرون از دخمه ،در قبرس��تانهای مجزا و در بس��تر خاک ،تقریب ًا همانن��د مس��لمانان ،دفن میکنن��د .جنازهها ،برای جلوگی��ری از تماس با خاک و آلودگی آتش ،نخست با برق تبدیل به خاکستر میشوند و بعد در یک بلوک بتونی زیر خاک گذاشته میشوند. برجهای خاموش��ی ،یا دخمه ،آنطوری که به فارس��ی نامیده میش��وند ،محلی اس��ت که در آنجا جنازهها به آتش س��پارده میشوند ،ولی این امری است که هرگز اتفاق نیافتاده اس��ت ،دربارهی این نام س��وال میکنیم آیا ربطی به آتش خورش��ید دارد؟ ــ نه ،این یک رس��م باس��تانی آریایی است که به زرتشتیها منتقل شده است و هیچ ارتباطی به دین ندارد. ــ هیچ ربطی ندارد؟ ــ در زمانهای گذشته در داخل برج دو ساالر در مسیری حلقه مانند بر خالف حرکت خورش��ید ،حرک��ت میکردند .در درون این حلق��هی بیرونی که تنها محل عب��ور بود جنازهی مردان را در معرض عناصر طبیعی میگذاش��تند .جنازهی زنان پ��س از جن��ازهی مردان در حلق��هی تویی و جنازهی بچهه��ا در درونیترین حلقه گذاش��ته میشد .استخوانهای قدیمی که دیگر گوشتی بر آنها نمانده بود ،زیر نور آفتاب برای خش��ک ش��دن گذاشته میش��دند و بعد در چاه وسط حلقهها انداخته میش��دند .این چاه تا نیمه از ش��ن پر بود تا آب آشامیدنی را آلوده نسازد .احترام و مالحظهی طبیعت همیشه امری مهم بوده است. پائین دخمهی چم ایستادهایم ،محل قدیمی نگهداری جنازهها برای روستاهای اطراف ،واقع در قلهی یک تپه در بیابان میان یزد و تفت .و به آهستگی از پلههای مخروبه باال میرویم .در یک س��وی دیوار برج دو س��وراخ کنده شده وجود دارد. سیسرون 47ما میگوید النهی الشخورها ولی اینچنین نمیتواند بوده باشد .سایه؟ انبار؟ - 47سخنور و سياستمدار روم باستان .در اينجا مقصود راهنما است.
۱۵۱
برجی همانند لولهی اره شدهی یک تفنگ ،یا به هر حال لوله یا کانالی که بیشتر از هوا تشکیل شده است ،کشیده شده رو به باال ،تا فضا ،با تمامی جو در نزدیکی آدمی ،در آغوش طبیعت. ــ جنازهها نخست در ادرار گاو نر شستشو میشدند ،که هم خاصیت ضدعفونی کننده داش��ته و هم زندگی جاودانی میبخش��یده اس��ت .به جنازه لباس پوش��انده میش��ده و در معرض دید یک سگ گذاش��ته میشده تا واقعیت مرگ مسلم شود. جنازه بعدا ً با همراهی بستگان که دو به دو و با فاصلهی مناسب ،با پارچهای میان خود و جنازه حرکت میکردند ،به داخل برج برده میشده .پس از آن در عین حال که با صدای بلند اوس��تا خوانده میش��ده است س��یر و برگ مورد له شده با روغن بر روی ش��خص مرده ریخته میش��ده .و برای آنکه بوی خوش به مش��ام رس��د به دور جنازه س��رکه پاشیده میش��ده است .از جنازه ،در حالیکه روی نیمکتی سنگی با ارتفاع کم از زمین قرار داش��ته ،گریهکنان خداحافظی به عمل میآمده اس��ت .و بعد ساالرها ،به عنوان تنها انسانهای زندهای که قدم در برج اصلی میگذاشتند، جنازه را به برج قله حمل میکردند. ما س��ه نفر امروز اینجا ایس��تادهایم ،نه مثل دوران گذش��ته در میان پش��تههای اس��تخوان ،در دخمهای که پر و خالی ش��ده اس��ت ،و در بهترین وجه شاهد دیدن تراش��های اس��تخوان هستیم که از سر سهل انگاری به گوشهای انداخته شده است، و بدون آنکه کرکسها در باالی س��رمان برای خاموش ساختن گرسنگیشان چرخ زنند. لباسها را از تن جنازه درمیآورند .بدن در اینجا به مرحلهای رس��یده که دیگر به وظیفهی خود عمل کرده اس��ت و دوباره آن را به طبیعت بازمیگردانند تا دیگر موجودات آفرینش بتوانند از آن استفاده کنند. کرکسها جنازه را در عرض یک ربع از گوشت لخت میکنند. دیوارههای آن باال در اصل سفیدکاری شده بودهاند ،پلهها راه تشریفات بودهاند و سنگها متعلق به این محل نیستند ،به اینجا حمل شدهاند و روی آنها کار شده است. وقتی یک زرتشتی برای خوش آمد گویی کسی میرود ،شاخهای از درخت سرو به همراه میبرد ،ولی دلیل اصلی مقدس بودن درخت آن است که نماد یکتاپرستی میباشد .به همراه داشتن سرو به هنگام سوگواری اهمیت ویژه دارد. ترس و در عین حال کنجکاوی یک پس��ر بچهی دوازده س��اله که حاال برای ما مش��غول تعریف کردن اس��ت .ترس از شرکت در مراسمی که پس از تکرار در طی سه هزار سال برای آخرین بار در تاریخ کشور برگزار میشود .یک شب برفی ،چهل سال پیش ،طبق گفتهی متخصص ما ،از خواب برخاستن و راهی دخمه شدن ،در دست هر کس شاخهای از سرو و هر آنچه که الزم میبود ،الزمهی وداع. ۱۵۲
او ناگهان از زمین چیزی را برمیدارد .معلوم میشود یک فشنگ قدیمی است، ب��ا آن و در حالیکه تعجب غی��ر منتظرهی ما را برمیانگیزد ،آخر او هم موبد و هم باستانشناس است ،همچون یک نوجوان روی دیوار خط میکشد .همان دیواری که او تا چند لحظه پیش به خاطر آن از دست مقامات ،که آن را به حال خود رها کرده بودند ،گالیه میکرد .دیواری که مقامات آن را نه تنها از سر تصادف ،بلکه با رضایت خاطر به فراموش��ی سپردهاند .همان دیواری که او از ما برای بازسازیاش میخواهد تا از بنیاد میراث فرهنگی جهانی یونسکو تقاضای کمک مالی کنیم. باستانشناس موبد با تشریفات الزم تاریخ روز و نام خود را روی دیوار میکند و از ما قول میگیرد تا دوباره همان جا ده سال یا حداکثر بیست سال بعد یکدیگر را مالقات کنیم .و حاال از ما میخواهد تا ما هم نامهای خود را روی دیوار بکنیم که میکنیم .او بالفاصله به دور حروف کنده شده یک قاب حک میکند .و عصر شده است و زمان آن فرا رسیده تا دوباره به دنیای زندگان و فرسودگان و خستگان و لجبازان و خسیسان ،هر آن چه که بیتفاوتانه آزاد و سرباز نیست بازگردیم.
۱۵۳
زیر زمین: ه��وای خنک و تا حدودی س��رد ،اینج��ا زیر زمین ،در کنار یکی از ش��اخههای بیش��مار قن��ات .آب صاف و زالل ،در کانال افقی چاهی که از چش��مههای س��ر کوه میآید ،به آهس��تگی در جریان اس��ت و زندگی انس��ان را در این بیابان میس��ر میسازد. روی زمین: حتی خفیفترین بادها هم توس��ط ب��رج بادگیرها به داخل کانالهای هوا برای خنک کردن منبعهای آب و اتاقها هدایت میشوند :نوعی دستگاه تهویه مطبوع، که به هر سو که نگاه میاندازی در افق شهر قدیمی به چشم میخورند. ب��ا ش��هاب از داالنه��ای پیچاپیچ ب��ازار میگذری��م .نیمه تاریک در وس��ط روز، طاقیهای نوک تیز که مانع آمدن نور خورشید به داخل میشوند ،کیلومتر پس از کیلومتر ،در بعضی از راستهها خرید و فروشی در جریان نیست .کرکرههای فلزی بعضی از مغازهها با دو قفل بستهاند ،به نظر میآید برای همیشه تعطیل شدهاند. شهاب میگوید: ــ اوضاع کسب و کار خوب نیست ولی قیمت امالک باال میرود .برای همین بس��تن مغازه و رها کردن س��رمایه به حال خود بیش��تر به صرفه اس��ت چون بهره رویش میآید .هیچکس مایل به فروش نیست .همه منتظر هستند اتفاقی بیفتد. یک موتور پت پتکنان از سر پیچ میآید ،خودم راکنار میکشم .وارد یککوچه میش��ویم ،از کنار مس��گریها ،رنگرزیها ،نانواییها و فرشفروشها میگذریم. کوچه به یک میدان باز میش��ود .ناگهان بیرون مسجدی ایستادهایم که کمی پیش ۱۵۴
از آنکه بیرگر یارل 48اس��تکهلم را بنا گذاش��ت ،س��اخته شده است .کمی آنطرفتر سیاه چالی که طبق افسانهها از آن در زمان اسکندر استفاده میشده است. آفتاب س��وزان اس��ت .دوباره به زیر سایهی طاقیها پناه میبریم .بیرون یکی از درهای بیش��مار و زیبای چوبی میایس��تیم ،دو نوع کوبه دارد ،یکی برای زنان و یکی برای مردان: ــ در زمانهای گذش��ته ،برای اهالی خانه مهم بود بدانند چه کسی برای سرزدن آمده است ،از صدای کوبه میشد زن یا مرد بودن مهمان را تشخیص داد. و مثل جاهای دیگر روی دیوارها عکس کشیدهاند و خط نوشتهاند. شهاب میگوید: ــ به این یکی گوش کنید :وقتی یار شوریدهای داشتم خانهی دلم زندانی شد. او ۲۵ساله و نامزدش ۲۷ساله است .اطرافیان به خاطر باالتر بودن سن نامزدش با بدبینی به رابطهی آنها نگاه میکنند .مناس��ب آن است که زن کمی جوانتر باشد، به دالیل سنتی و اقتصادی ،چون مرد همچنان تٔامین کنندهی معاش خانواده تلقی میشود .ولی مثل سایر نقاط دنیا اینجا هم ارزشهای قدیمی کمرنگ و کمرنگتر میش��وند ،البته تفاوت آش��کاری میان ش��هر و روس��تا ،میان فقیران و ثروتمندان وجود دارد. چهارزان��و روی ی��ک تخت ت��ه یک رس��توران ،که س��ابق ًا حمام بوده اس��ت، نشستهایم و مشغول گفتگو میباشیم .خورشید بیرحم کویر ،از پنجرههای کوچک که شیش��ههای رنگین دارند ،نقطههای رنگی به روی دیوارهای س��فید میاندازد. ولی هوای داخل رس��توران خنک اس��ت .زمزمهی آب با جیکجیک پرندگان ،در قفسهای آویخته از سقف ،قاطی میشود. شهاب سیگار دیگری روشن میکند و میگوید: ــ عدم امکان برآوردن احتیاجات بدن ،هم برای زنان و هم برای مردان جوان، مایهی بروز خش��م و اس��ترس اس��ت .میخواهم ت��ا حد این پیش ب��روم که بگویم س��کس بزرگترین مشکل ما اس��ت .بر تمام هس��تی ما تٔاثیر میگذارد ،به افکار و رویاهای ما شکل میدهد ،به نحوهای که به هیچوجه مثبت نیست. ــ فکر نمیکنی که همیشه اینطوری ب��وده ،یعنی همهی جوانها وقتی که هورمونها در بدنشان شروع به فعالیت میکند ،دچار احساس خشم و استرس میشوند .این تنها مشکل خاص ایرانیان نیست. ــ نمیدانم وضعیت جوانان ش��ما چگونه اس��ت .ولی تصور من از دنیای غرب آن اس��ت ک��ه جوان��ان در آنجا آزادی بیش��تری از ما دارند ،البته ب��ا در نظر گرفتن - 48بيرگر يارل ( )Birger jarlبنيادگذار ش��هر اس��تکهلم ،پايتخت فعلی سوئد ،در قرن سيزدهم ميالدی.
۱۵۵
جوانب مثبت و منفیاش. ــ درست است. ــ به نظر من وضع ما نسبت به گذشته بدتر هم شده است. ــ منظورت چیست؟ ــ در زمانهای گذش��ته آدمها در سن پایینتری ازدواج میکردند .راه زندگی از پیش مشخص بود و آدمها حق انتخاب زیادی نداشتند. ــ آیا نداش��تن گزینههای متعدد مثبت اس��ت؟ آیا امروزه آنهایی که در روستاها زندگی میکنند هم امکان انتخاب بیشتری دارند؟ ــ احتماال ً نه .ولی با اینحال امروزه تعداد جوانانی که جا پای پدر و مادرشان نمیگذارند زیادتر است .میخواهم بگویم که جوانان در گذشته امکان داشتند تا نیازهای جنسی خود را در سنین پایینتری برآورده سازند ،چونکه زودتر ازدواج میکردند. ــ آیا فکر میکنی واقع ًا اینطوری بود؟ ــ وضعیت ما دانش��جویان را در نظر بگیرید .پس از دبیرس��تان باید چهار سال دیگر تحصیل کنیم .در طول این مدت فکر ازدواج را باید از س��ر بیرون کرد .ولی موضوع فقط به همین ختم نمیش��ود ،کدام پدر و مادر را پیدا میکنید که اجازه دهند فرزندانش��ان بالفاصله پ��س از فارغ التحصیل ش��دن ازدواج کنند؟ آدم اول باید ش��غلی پیدا کند ،یک آپارتمان مناس��ب ،ماشین و غیره .آدم باید به خانوادهی عروس نش��ان دهد که جربزه دارد .و همهی اینها ،با توجه به وضعیت بازار کار، ممکن است به درازا بکشد... ــ و؟ ــ خودتان متوجه هس��تید .غیر ممکن اس��ت .همهی این احساسات فروخورده یک نوع خشم شیزوفرنی ایجاد میکند .خیلی از کسانی که من میشناسم به جای تحصیل کردن دنبال زنهای غریبه در خیابان میافتند و وقتشان را هدر میدهند. آنها خیالپردازی میکنند که ش��اید اتفاق غیر منتظرهای بیفتد ،ش��اید کسی به آنها راه ده��د ،و همراهاش��ان به مکان خلوتی برود تا روی آنها بپ��رد .این افکار ،افکار مریضی است. ــ و زنها ،آیا آنها هم همینطوری فکر میکنند؟ ــ احتماالً .ش��رایط آنها نمیتواند آس��انتر باش��د .جامعه برای جداسازی ما از یکدیگر هر کاری از دس��تاش برآید میکند .البته در طی سالهای اخیر وضعیت کمی بهتر ش��ده اس��ت .پنج س��ال پیش اگر یک معلم آدم را مشغول حرف زدن با یک دانشجوی دختر میدید ،آدم را از دانشگاه بیرون میکردند .االن دیگر آنطوری نیس��ت .ول��ی با اینح��ال مقامات تا آنجایی ک��ه بتوانند زندگی را برای ما مش��کل میکنن��د .آنه��ا وظیفهی خ��ود میدانند که زندگی ما را کنترل کنن��د تا با مفاد قرآن ۱۵۶
تطابق داشته باشد ،یا بهتر بگویم تا با برداشت آنها از قرآن تطابق داشته باشد. شهاب سیگار دیگری آتش میزند و ادامه میدهد: ــ و البته هستند کسانی که قبل از ازدواج تجربهی جنسی داشتهاند .از نقطه نظر ما ،مردان جوان ،عجیبترین چیز این است که ما در روح خود دو تکه هستیم .از طرفی آرزوی دیگری نداریم به جز آنکه قبل از ازدواج دوست دختر داشته باشیم. مگر مالقات و آش��نایی با کسی در مدت زمان کوتاهی بدون آنکه لزوم ًا به ازدواج منتهی شود ،چه اشکالی دارد؟ به نظر من و خیلیهای دیگر این چیز بدی نیست. ولی از طرف دیگر سنت آنچنان در ما ریشه دارد که به نظر ما بدیهی است که کسی که میخواهیم با او ازدواج بکنیم باکره باش��د .این واقع ًا یک امر متضاد است .ما نمیتوانیم هم خر را بخواهیم و هم خرما را .مگر نه؟ ــ واضح است که نه. ــ بعضی وقتها همه چیز ناامیدکننده است .از چند جای مختلف شنیدهام که زنهای جوان ،از ترس آنکه مبادا مورد قبول همسر آیندهشان واقع نشوند ،با عمل جراحی برای خود پردههای مصنوعی درست کردهاند. ــ آیا تو و مریم با هم خوابیدهاید؟ ــ نه. ــ کی قرار است ازدواج کنید؟ ــ به درستی نمیدانیم .ریسک آن وجود دارد که طول بکشد .برای آسوده کردن خاط��ر پدر و مادر مریم قراردادی نوش��تهایم که هر وقت ش��رایط مالی اجازه دهد ازدواج خواهیم کرد .و قبل از آن اتفاقی نخواهد افتاد. بلند میش��ویم تا راه بیفتیم .شهاب توضیح میدهد که او باید برای مالقات با مریم عجله کند .خداحافظی میکند و شتابان در داالنهای بازار ناپدید میشود تا در خفا به مالقات دلدادهی خود برود .در انتظار زندگی مشترک باید این واقعیت را بپذیرند که عطش دلتنگی خود را نمیتوانند کامال سیراب کنند.
۱۵۷
عکسهای س��یاه و سفید ،گرفته شده در دو سدهی پیش ،در زمان سون هدین،49 دیوارها را پوش��انده اس��ت .از مقابل یک عکس به مقابل عکس دیگری میرویم، میایستیم و دنیایی را مشاهده میکنیم که رویاهای دوران بچگی را زنده میکند، اشتیاق شناختن هر چه که ناشناخته و بیگانه است ،قصهای از هزار و یکشب... و جلوی یکی از عکسها که بازی خیال ما را به هم میزند ،متوقف میشویم. در عکس چیزی وجود ندارد که درست به نظر نیاید و در نتیجه ما را سردرگم کند. اول س��ر در نمیآوریم که آن چیز چه چیز اس��ت .چرا نمیتوانیم عکس��ی که در آن ش��اه لباس کامل رسمی به تن دارد و در احاطهی چند زن از زنان حرماش ایستاده اس��ت را هضم کنیم؟ او در وس��ط ایس��تاده اس��ت ،جدی و با لبان به هم فشرده و بدون کوچکترین نش��انهای از لبخند .زنها نیز به همان اندازه جدی هستند .همه ب��ا بیمیلی ب��ه دوربین خیره ش��دهاند .هیچکدام از آنها گویی ب��رای زندگی ترهای خرد نمیکند .و چرا میبایستی بکنند؟ آنچه که آنها نمایش میدهند یک ضرورت سیاس��ی است ،ش��اهزاده خانمهایی که به اجبار ،همچو نوعی نرمافزار قدرت ،از قفقاز و آسیای میانه برای شاه ایران فرستاده شدهاند. و ناگه��ان همزمان زیر خن��ده میزنیم ،به خودمان و ب��ه نامعقولی و مضحکی عک��س میخندیم .زنانی که در کنار ش��اه ایس��تادهاند ،زنان ج��وان ،نیمه لخت و زیبارو نیستند ،بلکه چهار کپی از برژنف در لباس زنانه هستند. و مرد بودن شاه ایران را الاقل نمیتوان از نگاه شازده خانمها خواند. - 49سون هدين ( ،)Sven Hedinجهانگرد و نویسنده سوئدی ( ۱۹۵۲ـ.)۱۸۵۶
۱۵۸
چندین دفعه با یکی از گارس��ونهای اینجا وارد گفتگو شدهایم .او می گوید مایل به مالقات با ما میباشد ،ولی نفسنفس زنان میان میزها مشغول دویدن است ،و گهگاه عذرخواهان میگوید که به زودی وقت آزاد خواهد داشت. باالخره جلوی پای ما مینشیند و نفسی تازه میکند: ــ من برای مصاحبهی بزرگ آماده هس��تم .یکس��اعت دیگر دوباره کارم شروع میشود .ولی االن آماده هستم. اول درب��ارهی تولی��دات فیل��م در ایران ،که مق��ام چهارم در دنی��ا را دارد و در مقیاس بینالمللی خیلی گس��ترده میباشد ،صحبت میکنیم .معلوم میشود که او در اصل میخواهد کارگردان ش��ود و حتی یک دورهی نیمس��اله در یک مدرسهی خصوصی فیلم هم دیده است .و عالوه بر آن ــ طبق گفتهی خود ــ از سن شانزده سالگی نقد فیلم نوشته است. و بعد بدون آنکه ما از او تقاضا کرده باش��یم ،موضوع گفتگو و یا بهتر بگوییم گفتگوی تکنفرهی خود را به منابع طبیعی میکش��اند .گویی رش��تهی تحصیلی او در دانشگاه منابع طبیعی بوده است. ول��ی قبل از آنکه فرصت کن��د به صحبتش ادامه دهد ،صاحب رس��توران جلو میآید و از او میخواهد دوباره بالفاصله شروع به کار کند ،چونکه به یک گارسون دیگر مرخصی داده اس��ت .از قرار معلوم ط��رف گفتگوی ما از پیش خبری از این موضوع نداش��ته اس��ت و پس از چند کالم درش��ت و چند قطره اشکی که آشکارا دیده میشود ،با بدن به جلو خم شدهی خود دوباره میان میزها مشغول به دویدن میشود .دفعهی بعد که از مقابل ما رد میشود آهسته میگوید: ــ بزودی کارم تمام میشود و دوباره میتوانیم به مصاحبهی بزرگ با من ادامه ۱۵۹
دهیم. چرا اینطوری میکند؟ چرا این رفتار اهانت بار را قبول میکند؟ پ��س از گذش��ت یکس��اعت دوب��اره برمیگردد و مینش��یند ،خی��س از عرق، خجالتزده از آنچه که اتفاق افتاده و با معذرت خواهیهای طوالنی. صدای��ش میلرزد و با انگلیس��ی خیلی بد میخواهد دوب��اره صحبت دربارهی مناب��ع طبیعی را از س��ر گیرد .ولی من حرفه��ای او را قطع میکنم و از وضعیت اقلیتهای قومی میپرسم .سرفههای پی در پی ،تالش برای صحبت کردن و نفس کشیدن همزمان ،خستگی و فشار زیاد از چشمان گودرفتهاش بیرون میزند: ــ این موضوع میتواند موضوع خطرناکی باشد .اوکی مثال در آمریکا در جیباشان مردم هفتتیر دارند ،به مردم شلیک .اوکی .اینجا نمیتوانیم صحبت مثال دارم حرفهایی نمیتوانم تعریف کنم .خبرنگار .اوکیً . کنیمً . مثال در ایران آدمها فقط چاقو دارند .یک چاقوی میوه ،ها ها ها... ب��ا یک س��ر ت��کان دادن از جانب صاحب رس��توران دوباره از ج��ا میپرد و ما نمیدانیم که آیا او دیوانه است یا دارد دیوانه میشود. تا ساعتی بعد که او با غذا میآید خودمان را با نوشیدن چای مشغول میکنیم. تا بشقابها را روی میز میگذارد با نگرانی میپرسد: ــ عالی؟ و با لحنی حاکی از آن که به ما اعتماد میکند میگوید: ــ من دربارهی آنچه شما ً قبال گفتید ،دربارهی ایران ،ایرانی ،فکر کردهام و حاال میتوانم صحبت کنم .اوکی .من آمادهام .فردا .عصر .ساعت هشت. ش��ب بعد ،پس از مدتی زیاد که اول برای س��فارش دادن و بعد هم برای آورده شدن غذا مجبور به انتظار میشویم ،دوباره خود را مشغول سر و کله زدن با همان آش س��بزیجات مییابیم .او با پیراهن سفید عرقکرده و شلوار سیاه ،با بدن چاق و به جلو خمیدهی خود دائم مش��غول دویدن میان میزها ،آش��پزخانه ،حس��ابدار و نوعی انبار است. و دوباره خمیده جلو میآید .هیچکدام از گارس��ونهای دیگر رفتاری مشابه از خود نش��ان نمیدهند .وقتی کنار میز ما میایس��تد شدیدا ً معذرت خواهی میکند: سفارشات خارج از سرویس .خیلی معذرت میخواهم .مصاحبهی بزرگ .اوکی. تقصیر من نبود .ساعت هشتً . مثال یک عروسی آنجا .پر .ببخشید همه چیز. و دوباره مثل یک کشتیگیر ستیزهجو با سر به پایین خم شده و بازوان باز با پیکر کوتاهش جفتزنان از پلهها به آش��پزخانه م��یدود .و دوباره بالفاصله در حالیکه بهزحمت باالنس سینی پری را که در دست دارد حفظ میکند ،از کنار فوارهای که وس��ط حیاط قرار دارد ،عرقریزان رد میشود و جواب مشتریان میزهای مختلف را میدهد .و این قضیه بر همین منوال در تمام طول ش��ب ادامه پیدا میکند .پس ۱۶۰
از گذشت مدت زیادی از ساعت قراردادی باالخره به سوی میز ما میدود: ــ من آماده هس��تم .اوکی .ش��روع کنید .من به همهی س��والها جواب میدهم. اوکی .میتوانید حقیقت را بنویسید. ــ شاید بتوانیم صحبتامان را از آنجا که قطع شد دوباره از سر بگیریم. ــ اوکی .ایران هوای گرم دارد ،هوای سرد دارد ،هوای وسط دارد ،خاک خوب، خاک بد .اوکی .سیب ،پرتقال ،خرما ،زردآلو ،کیوی .مثال آهن ،و مس و روی و ... ــ خیلی خوب ولی بگذار ما دوباره به سر اصل مطلب برگردیم... با ناراحتی میگوید: ــ نمینویسید؟ مس و روی و اوران. ــ به نظر تو مشکل جامعهی ایران امروز چیست؟ ــ جامعه؟ اوکی .ولی من تازگی موفق شدهام ازدواج کنم .وام بزرگی گرفتهام و مجبور هس��تم ۱۷س��اعت در روز کار کنم ،چون آدم وقتی زن میگیرد باید خانه و ماشین داشته باشد. و دوباره گفتگوی ما را قطع میکند تا میان میزها و در راه آش��پزخانه بدود ،و با هر ببخش��ید دیگری که به زبان م��یآورد از آن صندلی محبوب کارگردانی دورتر و دورتر میش��ود .و دوباره یک بار دیگر با یک س��ینی پر در دست برای لحظهای در مقابل صورتهای گاه نگران و گاه بی اعتماد و گاه عصبانی ما میایس��تد و با قیافهای باابهت ،گویی برای واضحتر ساختن آنچه ً قبال گفته است ،میگوید: ــ و کیوی را فراموش نکنید.
۱۶۱
در محلهای با ساختمانهای بساز و بفروشی ،و باالخره در طبقهی یازدهم .خانم گلش��یری ،یا به گفتهی دیگر فرزانه طاهری مترجم ،همراه با پس��ر خود که کاپشنی با رنگ روشن و تند به تن دارد ،به استقبال ما میآیند. او در حالیکه ما در اتاق پذیرایی جایی برای نشس��تن پیدا میکنیم ،خندهکنان توضی��ح میدهد که ش��خصیتهای منفی فیلمها در تلویزیون این روزها اس��امی فارسی دارند ،کروات میزنند و در بهترین وجه قاچاقچی مواد مخدر هستند .در عوض نام قهرمانان عربی است ،کروات ندارند و گوسفند یا قرآن میفروشند. ب��ه غیر از خندهای که باعثاش تلویزیون ایران اس��ت ـ��ـ تلویزیونی که از آن به طور سیس��تماتیک برای تهدید گروههای نامناس��ب اس��تفاده میشود ،او هنوز در ً مفصال دربارهی سوءقصدهای جانی علیه سوگ مرگ ناگهانی همسرش است .ما گلشیری به صحبت مینشینیم .چگونه او در دورههای مختلف زمانی ،مخصوص ًا در پائی��ز ،۱۳۷۷نمیتوانس��ت به تنهایی به تحریریهی روزنام��ه برود ،ولی با این حال هیچوقت از رفتن س��ر باز نمیزد .گلش��یری اغلب ب��ه همراه خانماش راهی میش��د .سوءقصدکنندگان یکروز ماش��ینی را در عرض خیابان پارک کرده بودند و خیابان را بس��ته بودند ولی آنروز او همراه پس��ر برادرش ب��ود که به خاطر خدمت س��ربازی اونیفرم به تن داش��ت .ش��لیک کردن در مقابل چش��مان چنین شاهدی مناسب نبود. یکبار دیگر گلش��یری به همراه حدود بیس��ت نویسنده دیگر سوار اتوبوس و در ح��ال عب��ور از کوههای البرز بود .به راننده پول داده ش��ده بود تا اتوبوس را به دره بیاندازد و بدینترتیب همه را سر به نیست کند .او قرار بود قبل از آنکه اتوبوس به دره بیفتد خودش بیرون بپرد ،اما اتوبوس به صخرهای گیر کرد و چند مدتی باالی ۱۶۲
تپه ماند ،طوری که همه فرصت یافتند خود را نجات دهند. در یک فرصت دیگر گلشیری همراه با سه همکار سرشناس دیگر خود از طرف رابط فرهنگی آلمان دعوت ش��ده بودند .در وس��ط مهمانی یک مامور امنیتی س��ر میرس��د و از مجلس مهمانی ،به خصوص از نویس��ندگان ایرانی که نوشیدنیهای الکل��ی مص��رف کرده بودند فیل��م ویدئویی میگیرد .آنها را در جا دس��تگیر و پس از مدتی آزاد میکنند ،همهی این آرتیس��ت بازیها در مقابل آزادی یک ش��هروند آلمان��ی ک��ه مدت زیادی در زن��دان بود و بعد از آن اجازهی ترک کش��ور به او داده شد. به نوش��تههای گلش��یری در نه س��ال آخر زندگی او اجازهی چاپ داده نمیش��د ولی تعجبآور آن است که پس از مرگ او چاپ آثارش آسانتر شده است .فرزانه طاهری اش��اره میکند که وزارت فرهنگ یعنی وزارت ارش��اد ،اکنون برای چاپ برخی از آثار او کاغذ در نظر گرفته است. پ��س از یک گفتگوی طوالنی درباره ی موضوعات مختلف ،با یادآوری خاطرات خوش و گاهی هم توام با اش��ک ،وقت رفتن فرا رس��یده است ،ولی پیش از رفتن مایل هس��تیم تا به کارهای هنری پس��ر گلش��یری ــ که در طی گفتگوی ما در اتاق دیگ��ری ب��وده ،نظ��ری بیندازی��م .آتلیهی او در اتاق کار س��ابق پ��در ،در کنار خود آپارتمان ،قرار دارد. کتابخانههای فلزی از زمین تا س��قف .فقط میز تحریر به کناری کش��یده ش��ده اس��ت و گرنه همه چیز مثل س��ابق است .در شرق ش��هر بزرگ پر از دود اگزوزها زیر پای ما قرار دارد. پس��ر گلش��یری ما را به جل��وی تابلوی رنگروغن��ی نیمه بزرگی ب��ا مضمونی مونوک��روم میبرد .وقتی س��وال میکنیم که آیا اثر او نام��ی دارد میگوید :پدر من هوشنگ گلشیری در اغماء. بعد خداحافظی میکنیم .پس��ر گلش��یری همراه ما تا خیابان میآید تا ما را در گرفتن تاکسی کمک کند .اینجا مثل محالت نوساز کشورهای غربی است ،شاید با زرق و برق کمتری .از آنکه خانواده گلش��یری در خارج از ش��هر زندگی میکنند کمی متعجب هس��تیم ،چون س��ایر همکاران ساکن شهر هستند .ولی پس از آنکه حدس میزنیم که زندگی کردن در اینجا ش��اید ارزانتر باش��د ،مطلع میش��ویم که خانوادهی گلشیری صاحب چند خانه در شهر هستند که اجاره داده شدهاند. در راه ایستگاه تاکسی به تعداد کثیری بچه و نوجوان برمیخوریم. ــ از آنجایی که تو تقریب ًا تمام زندگیات را در این محله گذراندهای تصور میکنم که باید در اینجا دوستان زیادی داشته باشی ،بزرگ شدن در چنین جایی نمیتواند چندان بد باشد ،مگر نه؟ ۱۶۳
گفتههای من بالفاصله ،با دقت و تا حدودی پدرانه تصحیح میشوند: ــ ما با اهالی اینجا رفت و آمد نمیکنیم.
۱۶۴
- ۷قم
بهتری��ن روش برای آنکه باعث افتادن اتفاقی بش��ویم ،با حفظ وفاداری به محل، ماندن در اتاق است... ــ برای چه به اینجا آمدهاید؟ ما برمیگردیم و لبخند میزنیم. ــ چه میخواهید؟ مرد جوان میایستد ،دستاناش را سوالکنان باز میکند: ــ دنبال چیزی میگردید؟ همه جا حجرههای کوچک ،به بزرگی س��وراخی در دیوار ،پر از کتاب از زمین تا سقف ،طبقه بعد از طبقه. ــ کتاب. ــ دربارهی چی؟ ــ اسالم. او واقع ًا تعجبزده به نظر میآید .احتماال ً متوجه نمیشود و یا فکر میکند که عقل ما پارهس��نگ بر میدارد .پیشانیاش را میخاراند ،ابرواناش را گره میکند، لبخند کجی میزند و دوباره میپرسد: ــ در قم چکـــــــــار میکنید؟ در مدت زمان کوتاهی حلقهای از مردان جوان به دور ما زده میشود ،طوری به ما نگاه میکنند که گویی ما سرنش��ینان یک بش��قاب پرنده هستیم .یکی از آنان به انگلیسی شکسته بسته میپرسد آیا میخواهیم در راه خدا صدقه بدهیم. ــ میخواهیم شهر را با چشمان خودمان ببینیم. ۱۶۶
ــ اینجا چیز دیدنی وجود ندارد. ــ مسجد ،حضرت معصومه! ــ آنجا شما را راه نمیدهند ،شما که بوسنیایی نیستید؟ هر دوی ما ریش بلند داریم ،قشنگ و اصالح شده ،ولی کسی ما را با مسلمانان اشتباه نمیگیرد. ــ نه! ــ خوب پس اینجا چکار میکنید؟ عصر گرمی اس��ت .آخرین اش��عههای اش��باع ش��دهی خورش��ید در میان خانهها دویده و بر آنها رنگ قرمز پاش��یده اس��ت .روی نیمکتی زیر یک درخت در میدان جلوی حضرت معصومه مینش��ینم و مالهای عمامه س��فید و عمامه سیاه را نگاه میکنیم ،که با قدمهای س��ریع و عباهایی که در باد بالبال میزنند ،در حال رفت و آمد هستند .زنها خیلی خجالتی هستند ،کمتر روسری به سر و بیشتر چادری، بیش��تر پوش��یده .یک مفسر خدا ،سیدی با عمامهی س��یاه مینشیند تا خستگی در کند .س��یگاری روش��ن میکند ،تکیه به عقب میدهد و پکهای عمیق لذتبخشی میزند ...ته س��یگار را در مس��یری قوسدار در هوا پرتاب میکند ،بلند میشود و به راه خود ادامه میدهد. او از دور دیده میشود .با زبان بدنی واضح ،یک جوان گستاخ که به ارزش خود آ گاه اس��ت .طبق آداب مرسوم با شال فلس��طینی پیچیده به دور گردن و صندل به پا :یک نوع اونیفورم غیر رسمی بسیجیها .او با یک مرد همسال خود گفتگوکنان قدم میزند ،و هرازگاهی نگاه کنترل کنندهی خود را روی مردم میچرخاند. در اوای��ل بس��یجی به جوانهای��ی که داوطلبان��ه در جنگ علیه عراق ش��رکت میکردند اطالق میشد .ولی به مرور زمان بسیج تبدیل به یک نوع پلیس مذهبی ش��د و مس��تقیم ًا زیر نظر رهبری قرار گرفت و به آن حق دخالت در امور و قضایا داده ش��د .امروزه حوزهی نفوذ بس��یجیان کاهش یافته اس��ت ولی به هیچوجه از میان نرفته اس��ت .در س��ال ۱۳۷۹تع��داد آنها در تهران به یکص��د هزار نفر و در سطح کشور به ۱۷میلیون نفر میرسید .نیرویی که باید به حساب آورده می شد. این نگهبانان اخالق هر زمانی که میخواس��تند میتوانس��تند وارد خانهها ش��وند، ماهوارهها را پایین بکش��ند ،به زنان دربارهی لباس پوشیدناش��ان هش��دار دهند، مواظب زنان و مردان جوان باش��ند تا دس��تان یکدیگر را لمس نکنند ،کاستهای موس��یقی را ضبط و ش��هروندان را ارش��اد به داش��تن رفتار یک مس��لمان راستین کنند .یعنی در حقیقت نوعی آشخورهای تازه به دوران رسیده مثل برادرزادههای دونالد داک ،البته در دنیای واقعی .فکر و هدف رس��می بنیاد گذاش��تن بس��یج آن بود که بسیجیان ایمنی را در خیابانها و میادین تٔامین کنند ،ولی امروزه بسیج یک نیروی ش��بهنظامی اس��ت که زیر نظارت سپاه پاسداران و ش��خص علی خامنهای ۱۶۷
قرار دارد. م��ردان ج��وان ب��دون آنک��ه نگاهی ب��ه م��ا بیاندازند از جل��وی نیمک��ت ما رد میشوند. خورشید غروب کرده است .مغازهها چراغهای زنبوری خود را روشن میکنند. روز دوم به انتها رسیده است .مصمم هستیم تا پرخوری روز پیش را از سر بگیریم و به ترتیب آب س��بزیجات و میوهجات را س��ر بکش��یم .نخس��ت چند آبهویج درس��ت و حس��ابی ،صد متر آنطرفتر یک لی��وان بزرگ آب طالب��ی و بعد از آن توتفرنگی در لیوان پالس��تیکی ،که کمی گرانتر اس��ت ،و بعد بادام و پس��ته در ش��کالت که با موز و یخ خردش��ده پایین میدهیم .این آخری از همه شکم پر کن تر است. ــ یکی دیگه؟ ــ چرا نه ،ولی یک نوع دیگه طالبی.
۱۶۸
ــ مردم ایران چشم انتظار تغییرات هستند .آنها از حکومت استبدادی مالها خسته ش��دهاند .کش��ور در فقدان تغییرات جدی فلج ش��ده است .در س��الن غذاخوری هتل نشس��تهایم و چای میخوریم .حس��ن و دوست دخترش کلمات را از یکدیگر میربایند .چند میز آنطرفتر چند زن با روس��ریهای نارنجی بلند میش��وند تا به سوی حرم مقدس بروند. حسن و فاطمه هر دو معلم انگلیسی هستند. ــ به نظر شما آیا تالشهای رئیس جمهور خاتمی به اندازه کافی نیست؟ هر دو با بیقیدی شانه باال میاندازند. حسن میگوید: ــ چه بگویم؟ او ش��ش س��ال قدرت را در دس��ت داشته اس��ت ولی هنوز هیچ اتفاقی نیافتاده است. استفان میگوید: ً کامال بارز ــ شاید راه حل آن باشد که او استعفا دهد ،عدم موفقیت او است. فاطمه میگوید: ــ او از دیگران بهتر است ،باید صبر کنیم ببینیم چه میشود. ً کامال بر عکس او هستند. ولی صاحبقدرتان مذهبی همه دارای عقیدهای من میگویم: ــ دلیل آنکه هیچ اتفاقی نمیافتد شورای نگهبان است. ــ طبق قانون اساسی شورای نگهبان موظف به نظارت بر تطبیق قوانین و مقررات با شریعت اسالم است. ۱۶۹
ــ از آنجا که حد و حدود ش��ریعت هرگز مش��خص نش��ده اس��ت ،آنها قدرتی بالمن��ازع دارن��د .آنه��ا از حق خود در تقس��یر قوانین مذهبی حداکثر اس��تفاده را میکنند و آزادی بیان را توس��ط سانس��ور محدود میسازند .دولت و مذهب یکی هس��تند ،چند آدم به قدرت رسیده میگویند که آنها واقف به حقیقتی عینی ،یعنی یک حقیقت جامع مذهبی ،هس��تند .آنها این جرٔات را به خود میدهند تا بگویند خواست نهایی و غایی خدا کدام است. فاطمه میگوید: ــ مس��ئله فقط بر س��ر قدرت است .هر انسان متدین که کمی فروتن باشد درک میکن��د که هی��چ موجود زندهای نمیتوان��د و نباید نقش نماین��دهی خدا را بازی کند. ــ به گفتهی خمینی باالترین مرجع مذهبی باید رهبر دنیوی نیز باشد ،و قدرت دنیوی در نهایت از خداوند نشٔات میگیرد. استفان میگوید: ــ ولی در این موضوع او بدون مخالف نبود .تعداد بسیاری از آیتاللهها نقطه ً کامال متفاوتی داشتند و دارند. نظر حسن میگوید: ــ طبق نظر رئیس جمهور خاتمی خداوند به انس��ان این حق را داده اس��ت تا او در این دنیا خود رهبر خود را انتخاب کند. ــ این صحبتها تا حاال فقط کلمات قشنگی بودهاند. ــ محافظهکاران آرام آرام ولی قطع ًا در حال از دست دادن مواضع خود هستند. سیاست آنها در درازمدت قابل دفاع نیست .همه از زندگی کردن در کشوری که از سایر دنیا جدا نگاه داشته شده است ،بیش از اندازه خسته هستند. ــ به نظر میآید محافظهکاران مایل هس��تند تا انزوای کشور همچنان ادامه پیدا کند. ـ��ـ در کوتاه مدت این تنها راه نجات آنها میباش��د .اگر درهای کش��ور به روی دنیا باز شود دیگر از دست آنها چه برمیآید؟ ــ به نظر من خاتمی بیشتر شبیه وزیر امور خارجه عمل میکند تا رئیس جمهور. حسن میگوید: ــ او چارهای ندارد .مقاومت علیه او در داخل کشور هنوز شدید است .فراموش نکن که خامنهای ،جانش��ین خمینی ،قدرت مذهبی و سیاسی را در دست دارد .او هر موقع بخواهد میتواند لوایح به ش��ور گذاش��ته در مجلس را متوقف سازد .در نهایت این اوست که تنها ،و یا همراه با منتصبین خود در شورای نگهبان ،تصمیم میگیرد که چه چیز با قانون اساسی منطبق میباشد .مالهای محافظهکار همچنین 170
صاح��ب انحصار قضایی هس��تند ،آنها دادگاهها را کنت��رل میکنند و با هر چه که تهدیدشان میکند مخالفت میورزند. ــ آیا هیچ حمایتی از راه خمینی وجود ندارد؟ فاطمه میگوید: ــ نه زیاد. ــ سیستم را یاد و احترام به خمینی سر پا نگاه داشته است .خمینی رهبر بزرگ ما در رویارویی با شاه بود ،این موضوع را فراموش نکنید. ــ منظورت چیست؟ ــ انقالب ۱۳۵۷همه چیز را زیر و رو کرد .ناآرامیهای سیاسی و جنگ با عراق چشم ما ایرانیها را باز کرد ،باعث شد تا ما به جستجو و کنکاش در خود بپردازیم ،اگر چه که این موضوع به چند دستگی و جدایی ما نیز انجامید. ــ آیا منظورت چنددستگی سیاسی است؟ ــ بله ،صدها هزار نفر به دالیل سیاس��ی مجبور به فرار ش��دند .بسیاری از آنان در کنار خمینی علیه شاه مبارزه کرده بودند. استفان میگوید: ــ بله ،پس این انقالب هم مثل سایر انقالبها آغاز به خوردن بچههای خود کرد .خمینی و اطرافیاناش وقتی زمان را مناسب یافتند ،با ذکاوت بسیار سازمانهای سیاسی را یکی پس از دیگری از میدان بیرون کردند .و در نهایت خود تنها در گود باقی ماندند. من ادامه میدهم: ــ ولی فکر میکنید که تغییرات قابل مالحظه در چارچوب این سیستم ممکن است؟ از هر چه بگذریم خاتمی یک آیتالله است و نه سیاستمدار .اگر او امکان یابد آیا تا آخر راه خواهد رفت؟ فاطمه میگوید: ــ دانستناش مشکل است ،ولی امیدواریم که چنین باشد. حسن میگوید: ــ مردم کوچه به خود جرٔات نمیدهند دربارهی آنچه که در میان محافل باالی سیاسی جریان دارد ،حدس و گمان بزنند .یکروز به نظر میآید اصالحات در ً کامال سردرگم هستند .خیلیها راه باشد و روز بعد ترمزها کشیده میشود .مردم دیگر زحمت آن را به خود نمیدهند تا سر از کار سیاست درآورند .آنها فقط منتظر هستند. ــ البته ما هم میتوانیم کمی از این بازیهای سیاس��ی را ببینیم .طبق برداش��ت ما مالهای محافظهکار میخواهند چوب الی چرخ تالشهای خاتمی برای بهبود روابط با غرب بگذارند. 171
حسن میگوید: ــ شاید اصل ماجرا اینطوری باشد و یا شاید هم نباشد ،ولی کالفگی و ناامیدی ما از سر این است که ما اطالع درستی نداریم. ــ پس غیرمنتخبین از آنهایی که از حمایت مردم برخوردار هستند ،از جمله رئیس جمهور اصالحطلب ،که بال و پرش بریده شده است ،قدرت بیشتری دارند .پس صحبت بر سر همان موضوع قدیمی و بسیار بااهمیت است ،یعنی امید احتمالی به آنکه درهای اقتصاد کشور یکروز به روی سایر کشورهای دنیا باز شود و حق آزادی بیان و دین در داخل کشور عملی شود .و تا رسیدن آن زمان اتفاقی نمیافتد مگر درجازدن ،علیرغم آنکه ۹۰درصد مردم خواهان تغییرات و پایان انزوای ایران هستند. فاطمه به موافقت میگوید: ــ تقریب ًا .باید به خاطر داش��ت که هیچ چیز ابدی نیس��ت ،به خصوص مس��ائل دنیوی و سیستمهای سیاسیای که کارآیی خوبی ندارند. فردای آنروز صبح زود بیدار میشویم ،صبحانهی مختصری میخوریم و در صندلی عقب ماشین مینشینیم تا از میان کویر نمک عبور کنیم و به تهران بازگردیم.
172
خواس��ت خمینی یک قبر ساده بود ،س��اده ولی مکانی مناسب برای رفت و آمد و بازی بچهها. ممکن است او به آرزوی خود دربارهی آرمیدن در میان بچهها رسیده باشد ولی در مورد س��ادگی قبر خواست او به خوبی برآورده نشده است .دیوارهایی که خود قبر را در میان گرفتهاند از لحاظ هنر معماری به یک پاس��اژ سرپوش��یدهی معمولی بیشتر شبیه هستند .پارکینگ بیرون مجموعه به نظر میآید متعلق به یک کارخانهی بزرگ باش��د .و در داخ��ل مرقد آدم به یاد میادین ورزش��یای میافتد که با عجله و بدون تزئینات اضافی س��ر هم ش��ده باش��ند ،ولی این مجموعهی ساختمانی که دائما در حال گس��ترش است ،بزودی نه تنها بزرگترین مقبرهی بینظیر در سطح جهانی ،بلکه بدون شک در سطح کشوری نیز خواهد بود. کفشهایم��ان را تحویل میدهیم .بازدیدکنن��دگان کثیری با جورابهای بدون س��وراخ در صف کنترل ایمنی ایس��تادهاند .ماموران برای راه دادن ما با مس��ئوالن خود تماس میگیرند ،بازرسی بدنی مختصری میشویم و به داخل میرویم. هال مرقد به لیزی صابون است و در نتیجه برای کالس مدارس در حال بازدید یک سرس��رهی بسیار بزرگ میباش��د .اگر آدم بچهای خردسال باشد ،سر خوردن ً با جورابها کاری کامال امکانپذیر اس��ت .و همهی خردساالن در حقیقت به جز این کار هیچ کار دیگری نمیکنند .ضریحی که در آن آیتالله در کنار پس��رش ،که به دست شاه به قتل رسید ،آرمیده است ،از طرف پیرمردان سوگوار محاصره شده اس��ت .آنهایی که ایس��تادهاند و داخل ضریح را نگاه میکنند شاید در درجهی اول دلتنگ پسرانی هستند که در جنگ از دست دادهاند و از اینرو به آرامی برای دوران خمینی اشک میریزند. 173
محوطهی بیرون مرقد ،کثیف و پر س��ر و صداس��ت ،جن��گل در هم و برهمی از منارهها با المپهای قرمز و س��بز و س��فید ،بلندگوهای خشخش کن و خرت و پرتهای مذهبی که در چند کیوس��ک به فروش میرس��د و مهمتر از همه کاس��ت س��خنرانیهای رهبر مذهبی ،ظاهرا ً برای تهیدس��تان جامعه و یا آنهایی که شهری نیستند. در اطراف مرقد س��اختمانهای زیادی در دس��ت بنا است .مقبرهی امام در این وس��ط ،زیر گنبدی با س��قف طالیی ب��ا پرچمی قرمز رنگ بر ف��رازش ،قرار دارد و در مقایس��ه با مٔوسس��ههای مذهبی بزرگ اطراف ،که به ش��کل پنتاگون به هم چسبیدهاند ،نقطهای کوچک بیشتر نیست. و در فاصلهی کمی از اینجا قبرستان شهدای جنگ ایران عراق واقع است. صدام انقالب را برای خمینی به پیروزی رس��اند .و گرنه معلوم نبود به سر این معج��ون س��بز و قرمز چه میآم��د .حملهی صدام به س��خنرانیهای خمینی حدت بیش��تری بخش��ید و به رژیم قانونیت داد .ملت موفق ش��ده بود خود را از دس��ت ش��اه رها سازد و حاال میبایستی از سرزمین مادری دفاع کند ،فرزندان باید کشته میش��دند .و هن��وز آن زخم تاریخی میس��وزد ،ایرانیه��ا در رویارویی با عربها و بقیهی دنیا :ما هرگز تس��لیم نخواهیم ش��د .جنگ انس��انها را وادار به همکاری میکند .جنگ اعضای جامعه را همسنگ میکند. سه سال بعد دوباره به آنجا برمیگردیم .کنترل ایمنی به حد عدم وجود رسیده است .لوسترها آویزان از طاق در باالی ضریح .زمین بازی سنگی ،تازه با آب تمیز شده و هنوز خلوت است ،و احتماال ً هر چه زمان زیادتری بگذرد ،بیشتر اینطوری خواه��د بود .نور ضعیف و س��بز البرات��واری در اطراف تابوت ،پ��ول خرد درون ضریح ،که به گفتهی رژیم کفاف هیستری ساختن مجموعه را میدهد .مردم بیشتر به کپههای پول نگاه میکنند تا به خود تابوت .و کیوس��کها در محوطهی بیرون برداشته شدهاند و خرت و پرتهای مذهبی خیلی کمتر به چشم میخورند. در بوستان گل سرخ ،کشتهشدگان جنگ عراق ،جنگی از نوع جنگ جهانی اول با حملههای گازی و مینهای زمینی ،تعداد بس��یاری از آن یک میلیون ش��هیدی که به گفتهی خمینی مستقیم ًا به بهشت راه یافتند ،خوابیدهاند. بر س��ر قبر ش��هیدان در بهترین حالت عکس رنگ و رورفت��های از جوانکها، پ��ردهای کوچک در قفس��هی حلبی تو رفته ،با قفلی زنگزده ،چند رز خش��کیده یا گلهای پالس��تیکی ،با س��نگ قبری با نوش��تههای قابل خواندن .بیش��تر قفسهها خالی هستند و یا خالی و فراموش شده میباشند .از این هم معمولتر سنگ قبری خاک گرفته با بقایای یک کبوتر ،نشسته بر یک قرآن بتونی شکسته ،شاید همراه با یک پرچم ،به زحمت قابل تش��خیص ،و یا س��نگ بدون نشانیای که سالها پیش مستقیم ًا روی زمین روی جوانک ۱۷ساله گذاشته شده است. ۱۷۴
در میان ردیف قبرها پرچمهای پر از نقش گل و پرنده در زمین فرو شدهاند. بوستان گل جنگل کاج است. گروه��ی از م��ادران که فرزندان خود را در جنگ از دس��ت دادهاند هنوز پس از گذش��ت بیست سال شب را اینجا در میان قبرها به سر میآورند ،گویی زندگیای به جز این ندارند.
۱۷۵
اتوبان شش باند به سوی شمال ،با تابلوهای فارسی و انگلیسی ،لوس آنجلس در سرباالیی .با س��رعت از کنار تابلوهای تبلیغاتی ،پلیسهای راهنمایی و رانندگی، راههای خروجی و پلهای هوایی رد میش��ویم ،همه جا خانههای مس��کونی تازه س��از در دامنهی کوهها ،تا آنجایی که دیگر س��رباالیی تند میش��ود و تنها سنگ و خاک کوهها به چشم میرسند. در سمت چپ ،سنجاق ته گردی ،شبیه به مناره سر به آسمان کشیده است. راننده تاکسی با بیاعتنایی ولی با افتخار میگوید: ــ برج جدید تلویزیون .وقتی آمادهی بهرهبرداری ش��ود بلندترین برج در دنیای اسالم خواهد بود. و ناگهان بدون آنکه س��اعات شلوغ روز باشد پشت ترافیک متوقف میشویم. کیلومتر پس از کیلومتر ،ماشینها به دنبال هم به آهستگی حرکت میکنند. کوههای برفپوش بر فراز شهر جلوه نمایی میکنند. و باالخره میپیچیم ،زیگزاگ به طرف باال به سوی برفها میرویم و در نهایت وارد خیابان پهنی میش��ویم ،که ش��اخ و ب��رگ چنارهایش در باالی س��ر ما تونل س��بزی درست میکنند .پشت دیوارهای بلند سفید ،که بر باالیشان شیشهشکسته و س��یم خاردار گذاشته شده است ،ویالها و باغهای ثروتمندان قرار دارند .اینجا مغازه و یا میوهفروش دورهگردی دیده نمیش��ود ،فقط و فقط بوتیک .به سرزمین مرسدس بنز وارد شدهایم. شاه نمیتوانست بگوید: ــ من میرم یه قدمی بزنم! ۱۷۶
پایی��ن پلههایی که او در آنجا عادت داش��ت با س��ران س��ایر کش��ورها عکس بیاندازد ،فقط پاهای بزرگ برنزی پدرش باقی مانده است .باقی مجمسه را گویی باد برده است. پنج��اه و چهار ات��اق .تصوری تا حد غیر معقول کج از دنی��ای بیرون .و خالی مرم��ری هال ورودی ،آنجا که نگهبانان ،با اس��لحلههای خود در صندلیهای نرم، شبانهروز آماده مینشستند تا در صورت لزوم به نجات بشتابند. اینجا محل س��کونت آخرین ش��اه ،یا آخرین ش��اه تا حال حاضر ،اس��ت .شاه ش��اهان وقتی که در س��ن موریس مشغول اسکی با راجر مور و دیگران نبود ،اینجا برای خودش میپلکید .در این اتاقها بود که افکار او ،که به س��رنگونی التزامی او منجر شدند ،شکل گرفتند. با پاهای برهنه فلشهای راهنما را دنبال میکنیم .از کنار اتاقها و س��النهای غذاخوری بس��یاری میگذریم .همه چیز تا حد غیرمعقول و بیسلیقهای گرانقیت اس��ت .فرشه��ای ب��زرگ بیتناس��ب که ب��ه هم��ان اندازه ب��دون ذوق و س��لیقه میباشند. میایستیم و به دریا نگاه میکنیم ــ اتاق خواب شهبانوــ تختخواب آسمانهدار پرت��اب ش��ده در ی��ک اقیان��وس .مالفهه��ای ابریش��می و بالشهایی ب��ا نامهای س��وزندوزی شده .اس��تراحتگاه عزیز محبوب ،مکانی که ش��اه شبها بدانجا پناه میبرد تا پیش ملکهی مجلههای زرد ــ فرح دیبا ــ آرامش و تسلی یابد. همینجا میبایس��ت دراز کشیده باش��د ،خیره به تلویزیون رنگیای که قاباش از چوب جاکاراندا است و در پای تخت قرار دارد .و در حالیکه با فراغت خاطر آخرین ش��مارهی «ووگ» 50را ورق میزده است میباید ترک خوردن دنیای بیرون دیده باشد. تنها فرق آن است که حاال سیم تلویزیون را کشیده اند.
- 50ووگ ( ،)Vougeمجلهی مد.
177
وقت��ی خمینی به قدرت رس��ید ،هم��ه در انتظار تغییرات عاج��ل بودند .همه باور داش��تند که اگر ش��اه برود و جمهوری برقرار شود همهی مشکالت به خودی خود ح��ل خواه��د ش��د .و البته که قضیه به این س��ادگی نبود .اج��رای اصالحات زمان میخواهد ،بخصوص هنگامی که قصد تغییر جامعه از پایه وجود داشته باشد... او به تازگی بیس��ت و هش��ت س��اله شده اس��ت ،خبرنگار و راهنمای حرفهای، تربیت شده از جانب دولت ،میباشد .انگلیسی را با لهجهی بریتانیایی خیلی خوب صحبت میکند و لباس پوشیدنش بدون عیب و ایراد است .او برای روزنامهها و مجلههای فارس��ی و انگلیسی زبان قلم میزند .بدون کوچکترین تردیدی دربارهی موضوعات مختلف صحبت میکند ،پرمطالعه و رک است ،گاهی به کشور خود دید انتقادی دارد ولی همیشه وفادار است. هنگام��ی که او را دو هفته پیش در یزد مالقات کردیم و قرار مالقات در تهران را گذاشتیم ،تصور ما از او چیز دیگری بود. ــ فشار به جامعه زیاد بود ،همه خواستهای زیادی داشتند .اگر ما دقت نکنیم ،ریسک آن وجود دارد که رشتهی کار از دست برود و همه چیز فرو پاشد. وقت��ی که امواج انقالب حکومت س��لطنتی را با خود ب��رد و پهلویها همچون پش��گلهای دالری در دنیا پخش و پال شدند ،امید عرب پنج ساله بود .در هشت س��ال بعد ایران و عراق درگیر یکی از کثیفترین جنگهای تاریخ بودند .و وقتی او به سن بلوغ رسید پدر کشور درگذشت. امید بدون آنکه تردید کند میگوید: ــ جوانها از خاتمی حمایت میکنند .ما آگاه هس��تیم که او از همه س��و تحت فش��ار اس��ت .علیرغم آنکه بس��یاری از قولهای او عملی نش��ده اس��ت ،ما به او 178
اطمینان داریم .او براس��تی بدنبال تغییر دادن وضعیت اس��ت و انجام اصالحات به وقت نیاز دارد .و مهمتر از همه این اس��ت که خاتمی مردی اس��ت با شخصیت مستقل. آنچ��ه اکثر جوانان نمیخواهند یک انقالب خونین و بینتیجهی دیگر اس��ت. خمینی بنیادگذار جمهوری اسالمی بود با قانون اساسیای که آن را میتوان تعمیم داد و بهت��ر س��اخت .م��ا به دنبال س��رنگونی حکومت نیس��تیم ،بلک��ه میخواهیم اصالحات و دموکراسی را طبق خواستههای خود پیش بریم .بسیاری از جوانان از دنیای غرب تقلید میکنند ،که برای ما فاجعه است ،و گواهی بر آن که رژیم موفق نش��ده فرهنگ ایرانی را در میان جوانان رواج دهد .با این حال تعداد کس��انی که مایل به برگشتن به دوران شاه و نفوذ بیگانگان میباشند ،بسیار اندک است. ــ شما به دنبال چی هستید؟ ــ ما کار میخواهیم ،ثبات و باور به آینده و میخواهیم بتوانیم برای زندگیامان برنامه بریزیم. ً ــ میتوانی منظورت را مشخصا بگویی؟ من فکر میکنم ما باید دوباره از اول شروع کنیم و جامعه را از پایه اصالح کنیم. رژیم باید درک کند که بدون مشارکت جوانان هیچ آیندهای وجود نخواهد داشت. آنها به دلیل خاصی فقط مصرانه تبلیغ میکنند که همه چیز عالی اس��ت .مش��کل به نظرم میرسد که خود آنها نیز به آنچه میگویند باور داشته باشند .خیلی چیزها خ��وب هس��تند ولی ما به فضای بازت��ری احتیاج داریم تا بتوانی��م آزادانه دربارهی مش��کالت بحث کنیم .وگرنه چگونه میتوانیم مش��کل بیکاران را ،که تعدادش��ان امروز به ۳میلیون میرس��د و هر س��اله هفت صد هزار نفر به آنان اضافه میشود، حل کنیم؟ صاحبان قدرت نمیبایستی هوش ما را دست کم بگیرند .ما از تعریف و تحسینهای دائمی به ستوه آمدهایم ،میخواهیم نتایج مشخص ببینیم. ــ مثل چی؟ ــ ً مثال مدارس .البته خیلی خوب است که میزان سوادآموزی ۹۰در صد است، ولی کافی نیس��ت .هدف ما باید فرای این باش��د ،به ویژه در کش��وری که سن ۵۰ درصد از جمعیتاش زیر ۱۸سال است .در آموزش و پرورش از دورهی ابتدایی تا س��طح دانشگاهی باید سرمایهگذاریهای بزرگی کرد .شغل معلمی باید جذاب شود .امروزه معلم یک دبستان باید همزمان دو کار دیگر هم داشته باشد تا بتواند مخارج خود را دربیاورد .حقوق آموزگاران میبایستی بیشتر از دیگران باشد. ــ امید ،برای تو به عنوان یک خبرنگار ،باید نقض پیدرپی آزادی بیان از سوی رژیم مشکل باشد؟ ــ البته! ــ فکر میکنی چکار باید کرد؟ 179
ــ تیغ سانس��ور باید از مطبوعات برداش��ته ش��ود .ندادن اجازهی انتقاد نشانهی ضعف اس��ت .در اس�لام مخالفتی ب��ا بحث و گفتگوی آزاد وج��ود ندارد .به نظر شخصی من استفادهی سیاسی از اسالم در ایران به دین صدمه زده است .مردم و در درجهی اول جوانها از آنکه قرآن و کالم پیامبر از باال در حلقوماشان فرو شود، خسته ش��دهاند .سانسور فقط وسیلهی قدرت است و به دین هیچ ارتباطی ندارد. اگر به هر کس��ی اجازهی ابراز عقایدش داده ش��ود ،ش��اهد گفت و شنود پرباری خواهی��م ب��ود .ما باید بتوانیم بدون ترس از مجازات ب��ه افکارمان پر و بال دهیم. ق��درت کور اس��ت و دارد گور خ��ود را میکند .علیرغم باور آنه��ا ،انتقاد از رژیم برابر با ضربهزدن به پایههای دولت اسالمی نیست. ــ تا آنجایی که من فهمیدهام تو چند س��الی در همان روزنامهای کار کردهای که ماشاالله شمس الواعظین سردبیریاش را به عهده داشت. ــ درست است. ــ او حاال مدت زیادی است که در دانشگاه ،زندان اوین ،است. ـ��ـ در ط��ی دو س��الی که م��ن در هیئت تحریری��هی او کار کردم ،چش��م من به افقهای تازهای گش��وده ش��د .او کارش را حرفهای انجام میداد و همین انتظار را هم از همکاران خود داش��ت .او به نظرهای ما احترام میگذاش��ت .و اگر قسمتی از یک مقاله را عوض میکرد ،همیشه برای بهبود آن بود .قصد او کنترل آنچه ما مینوشتیم نبود ،بلکه هدف او واضحتر ساختن منظور ما بود .او در راه مبارزه برای آزادی بیان هیچگاه نمیترس��ید و از همین رو اس��ت که او امروزه پش��ت میلههای زندان نشسته است ،اما زمانه عوض خواهد شد. ــ از تمام کس��انی که ما در طول س��فرهای خودمان مالقات کردهایم فقط تعداد خیلی کمی از مالها دل خوشی داشتند .تعداد زیادی و دوباره میگویم تعداد واقع ًا بسیاری حتی آشکارا تنفر خود را از آنها بیان کردهاند .به نظر تو دلیل این موضوع چیست؟ ــ تقصیر به گردن خودش��ان اس��ت .آنها متکبر و از خود راضی هستند ،البته نه هم��ه .آنها با اطمینان به خ��ود ،همچون پیامبران حرفهای ب��زرگ میزنند ،ولی حرفهایشان توخالی است .به نظر خیلیها مالها پرنخوت ،خودپسند و مستبد، یعنی بیشتر شبیه سیاستمداران هستند تا رهبران مذهبی .نفوذ و قدرت سیاسیای که قشر مالها به دست آوردهاند به هیچوجه مثبت نیست .بسیاری از آنها شایستگی الزم برای سمتهایی را که به آنها منصوب شدهاند را ندارند. ــ آیا میتوان گفت که فساد رواج پیدا کرده است؟ ــ در این مورد هیچ مدرک رسمی وجود ن��دارد .در مقایسه با کشورهای همسایه ،میزان فساد در ایران پایین است .ولی البته فساد وجود دارد .حقوق کارمندان دونپایه بسیار کم و آیندهشان نامعلوم است .آنها برای تٔامین معاش 180
خود و خانوادهاشان مجبور میشوند جیبشان را از جای دیگری پر کنند .این فقط یک توضیح است وگرنه منظور من دفاع از کار ایشان نیست .رواج فساد در حقیقت برای یک دولت اسالمی شرمآور است. ــ آیا برخورد تو کمی محتاطانه نیس��ت؟ آنچه که ما از بس��یاری از هموطنان تو ً کامال متفاوت اس��ت .طبق آنچه برای ما تعریف ش��ده است پای مبالغ ش��نیدهایم بسیار هنگفت و رهبران بلندپایهی سیاسی در میان است .مردم از مالهای صاحب قدرت همچون نواش��رافیانی صحبت میکنند ،که سیستماتیک از طریق بنیادهای مذهبی ،س��رمایهی کش��ور را به جیب میزنند .نامی که اغلب به گوش ما میرس��د نام رئیسجمهور س��ابق 51است .بس��یاری از ناظرین قاطعانه ادعا کردهاند که او و خانوادهاش یکی از بیست خانوادهی ثروتمند دنیا است .اگر چنین چیزی صحت داش��ته باش��د ،او با مارکوس و سوهارتو در ردیف آدمهایی قرار میگیرد که شرط ورود به جمع مشکوکش��ان یک حس��اب بانکی پرمایه در سوئیس میباشد .شاید این ش��ایعهای مبالغهانگیز باش��د ولی از طرف دیگر همیش��ه ذرهای از حقیقت در شایعهها وجود دارد. ــ میدانم که چنین شایعاتی وجود دارند ولی نمیدانم تا چه حد صحت دارند. فکر میکنم که تا حد زیادی غلو باش��ند .همه ایرانیها میدانند که سیاس��تمداران در سطح باال در کنار کار خود به معامله نیز میپردازند. ــ آیا این موضوع به نظر تو مشکل اخالقی ندارد؟ ــ کدام؟ ــ این که آنها همزمان مشغول به خرید و فروش هستند؟ ــ هم آره و هم نه .در اساس برای هیچکسی اشکال ندارد. ــ حداقل باید موافق باشی که این موضوع منبع خوبی برای شایعه است، حاال اگر فقط شایعه باشد ،که خیلی از نقل و انتقاالت مالی پشت درهای بسته انجام میگیرد .تا آنجایی که من میدانم ارقام درستی از کالهبرداریها در دست نیست. ً ــ مطمئنا مالهایی وجود دارند که در ذکات تقلب میکنند ،اگر چه که بیش��تر درآمدهای آنان از ذکات بین فقیران توزیع میشود. امی��د جز آن دس��ته از جوانانی اس��ت که دید انتقادی به دول��ت دارند ،مایل به تغییرات در چهارچوب سیس��تم میباشند و عمیق ًا از قدرت مالها خسته هستند. با اینحال او اعتقادات عمیق مذهبی دارد و بدون شک یکی از قدرتمندان آیندهی ایران خواهد ش��د .او با اطمینان کام��ل میگوید که جوانان آزادی میخواهند ولی نمیدانند آزادی چیست. - 51در اینجا منظور هاشمی رفسنجانی میباشد.
181
ــ تعداد جوانانی که به مس��جد میروند کمتر و کمتر میش��ود .این موضوع به نظ��ر من به خاطر کمرنگ ش��دن باورهای مذهبی آنها نیس��ت بلکه باید همچون رأی عدم اعتماد ما به دس��ت اندرکاران تلقی ش��ود .ما از آنکه دائم ًا به ما بگویند چه بکنیم و چه نکنیم خستهایم .صاحبان قدرت باید شرایط ما را در نظر بگیرند. تعداد بسیاری از قوانین و مقررات موجود مانع جوان بودن ما است ،به طور مثال ممنوعیت مالقات زنان و مردان مجرد در کافیشاپها .قوانینی از این دست هیچ ارتباطی با اسالم ندارند. ــ امید تو در طی چندین سال به عنوان راهنما برای گروههای بین المللی کار کردهای و حتم ًا با تعداد بسیاری از غربیها مالقات کردهای .تصویری که آنها از ایران دارند چگونه است؟ ً او میخن��دد و دوب��اره جدی میگوید :خیلیه��ا واقعا به ای��ران عالقه دارند و میخواهند سفرش��ان آموزنده باشد .خیلیها انس��انهای خوبی هستند .ولی چند موضوع مشترک وجود دارد .آنها فکر میکنند که باید لباسهای سیاه با آستینهای بلند به تن کنند .زنها وقتی میفهمند که کمی از جلوی مویشان بیرون افتاده است خیلی میترسند .خیلیها نگران هستند ،گویی ما هر لحظه ممکن است مورد آزار و اذیت قرارشان دهیم .و به دلیل خاصی همه فکر میکنند که نباید با مردم تماس برقرار کنند. ولی خس��تهتر کننده از هر چیز این اس��ت که آنها ما را چون نمیخواهیم کپی غرب باش��یم افراطی میپندارند .مگر دنبال هویت مس��تقلی گش��تن چه اش��کالی دارد؟ ما اهل اروپا نیس��تیم .ما آمریکایی نیس��تیم .من هوادار آمریکا و مخصوص ًا ً کامال غربی نخواهیم شد .همان سیاست خارجی دولتاش��ان نیستم .ما هیچگاه بهت��ر که آدم این را قبول کن��د و خودش را گول نزند .ما میخواهیم نمونهای اصل باشیم نه تقلیدی بد از طرز زندگی و ارزشهای دیگران. ــ منظورت کدام سیاست مشخص آمریکا است؟ ــ جانبداری آنها در مس��ئلهی اس��رائیل و فلسطین ،و اس��تثمار جهان سوم .نه، طرز زندگی آمریکایی به هیچوجه مورد پسند من نیست ،به هر حال با آن شناختی ً کامال درس��ت نباش��د .ولی البته ش��ناخت من از آمریکا بر که من دارم ،که ش��اید پایهی آن چه که توسط خود آمریکاییها نمایندگی و معرفی میشود و آنچه که آنجا در جریان است ،میباشد. ً کامال دور از فهم نیس��ت که اتفاق وحش��تناکی چون یازده س��پتامبر به نظر من بتواند رخ دهد .و قابل توجه آن که هیچ یهودی در این اتفاق کشته نشد. ــ تعداد زیادی از کشته شدگان یهودی بودند .نیویورک تایمز هر روزه ... ــ در این صورت من اطالع درستی در دست نداشتهام .طبق آنچه که من میدانم هیچ یهودیای روز ۱۱سپتامبر در حوالی محلهی بورس به سر کار نرفت .آنها در 182
اینصورت از قبل دربارهی حمله خبردار بودند ،که در این صورت نش��ان میدهد که القاعده مسئولیت این حمله را به عهده نداشته است .بسیاری از ناظران جدی در اینجا دارای این تصور هستند.
183
- ۸کردستان
س��نندج همانجای��ی قرار دارد که دارد ،اینجا هم بای��د دور میدانها دور زد .به هر کجا که قدم میگذاریم میبینیم برای زیباس��ازی ش��هر تالش ویژهای ش��ده است، همه جا مجس��مهها و یا اجسامی به شکلهای متفاوت در وسط میادین قرار داده شدهاند. هر محلهی مسکونی پرجمعیت که خود را قابل احترام میداند ،صاحب نمونهی بس��یار س��ادهتر و کوچکتری از دروازهی ایران (یک نوع طاق نصرت مدرن) که توسط شاه در دههی ۵۰در تهران و در راه فرودگاه تهران ساخته شد ،میباشد .و البته در سنندج به این هم اکتفا نشده است .دلفینهای بتونی ،رقصکنان بر فراز امواج��ی ناپیدا ،گلهای الله ،یک قلب بیاندازه بزرگ ،یک س��رباز با آر پی جی بر شانه آمادهی شلیک ،یک کبوتر سفید در قطع فیل ،یک نویسنده با قلم آخته و انواع مختلف مجسمههای آزادی ،که نباید با نوع آمریکایی آن اشتباه گرفته شود، در معرض نمایش گذاشته شدهاند .حتی به دور ارکان دین هم ،که روی یک تابلو نوشته شدهاند ،میتوان چرخید ،یک دسته قو با بالهای گشوده ،گردنهای کشیده و پاهای خیز گرفته ،ولی نتیجهی کار باید نسبت به کار دیگران متفاوت باشد ،از تکرار باید خودداری کرد ،حاال اگر برای باال بردن ش��هرت شهر نباشد به هر حال برای باالبردن روحیهی اهالی س��نندج در گردشهای به چپ و راس��ت ،غرور در چرخ و فلک زندگی ،و برای همین حتی مجس��مهی اشیای ذیل نیز برپا شدهاند تا به دور آنها چرخ زده ش��ود :چهار بس��تنی قیفی وانیلی که یک بستنی چوبی آنها را در میان گرفته است ،سه رنگین کمان به دور مردی که دستاناش را به حالت رقت آوری برای بخش��ایش رو به آس��مان دراز کرده است ،دو کوهنورد آماتور با طناب و کلنگ ،یک زن آبفروش با لباس گشاد ،که فرمهای بدنش را پوشانده است ،و ۱۸۵
یک تامپون (واقعا؟) ایس��تاده ،گویی تازه از پاکت و یا مقصد خود به بیرون س��ر خورده است. منظور آن است که رانندگان ...بله مقصود از این مجسمهها چه میتواند باشد غیر از آنکه احتماالً... اگر شهر را با ماشین باال و پایین کنید بازهم از میدانهای بیشتری رد میشوید، که با کرهی زمین ،س��یارهها ،خورشیدها ،شهابها و محل برخورد یک شهاب با زمین ،چهار مش��عل به بزرگی آدمیزاد ب��ا دود ،و ناگهان فقط یک میدان معمولی (لخت) ،سه شهید در خون تازه ریختهی خود ،چهار میوه (یک هلو ،یک سیب، یک هندوانه و یک انجیر) ،پنج مزار شاعران مشهور (خودتان حدس بزنید کدام ش��اعران) ،شش ش��لوار پفکرده با کمربند ،هفت قلهی برفپوشیدهی کوه ،هشت ف��واره ،نه اس��تکان چای ،ده دس��تبند نازک ،یازده ادویهف��روش در جلوی مغازهی خ��ود ،دوازده ریش امام س��اخته ش��ده از س��نگ ،و یک خوش��هی واژگون انگور که ش��بها از داخلاش المپهای صورتی میتابند و توس��ط چهار ش��یر طالیی خوابزده محافظت میش��وند (برای کنترل خماری رانندگان) ،سمبل ملی ،باد گرم جنوبی و مرغان ماهیخواری که بزودی با دود پخته خواهند شد با چنگال و همهی مخلفات ،بله واقع ًا همه چیز.
۱۸۶
جمعه بعد از ظهر در س��نندج .با س��یل جمعیت همراه میش��ویم و ش��لوغی شهر را پش��ت س��ر میگذاریم .بعد از گذش��تن از کنار آنچه که ادعا میشود بزرگترین س��ینمای سرباز دنیا اس��ت ،آرام آرام از مسیری سرباالیی به طرف پارک میرویم. ای��ن تنها پردهی س��ینما نیس��ت ک��ه خیلی پهن و بلند اس��ت بلکه خ��ود پروژکتور ه��م ب��ه اندازهی یک خانهی معمولی اس��ت با نورافکنی ب��ه بزرگی لولهی توپ که روی پایههای بیس��ت متری سوار شده است .س��پس از خیابانهای آسفالت شده میگذری��م و وقت��ی به پارک میرس��یم از پلهها ب��اال میرویم و از کن��ار فوارهها و بوتههای هرس شده رد میشویم. در زمینهی سرسبز کوهها و تپههای اطراف شهر ،که یادآور ایرلند است ،خانهها بیش��تر خاکس��تری به نظر میآیند .ب��ر روی قطعههای چمن زن��ان و مردان جوان دستهدس��ته نشس��تهاند و رفت و آمد عابرین را نظاره میکنند .دو مرد مس��ن زیر سایهی درختی نشستهاند ،تسبیحهایشان را در دست میگردانند و گفتگو میکنند. و در تابها و چرخ و فلکها بچهها جیغ کش��ان و خندان با پدر و مادرهایش��ان مشغول بازی هستند. ما در باالی پارک در قهوهخانهای مینش��ینیم و مش��غول تماش��ای عابرین ،که لباسهای روز تعطیل خود را به تن دارند ،میشویم .تعداد زیادی از مردان جوان لباسهای محلی کردی به تن دارند .زنها که اغلب بهترین روس��ریهای ابریش��می خود را به س��ر کردهاند ،کیفهای کوچک ش��یکی به همراه دارند .پدربزرگها و مادربزرگها که همراه خانوادهی خود تا باالی پارک کش��انده ش��دهاند ،نشستهاند تا نفسی به جا آورند. چ��ای میآورن��د و ما با س��رهای به عق��ب تکیه داده ،به صدها ش��اهینی که در 187
فاصلهی زیادی باالی سر ما چرخ میزنند ،خیره میشویم. ب��ا م��ادر خانواده که لنگزنان و خندان در وس��ط دو ع��روساش راه میآید ،و در حالیکه ش��اهینها هنوز باالی س��ر ما چرخ میزنند ،از پلهها پایین میرویم .رضا، پس��ر بزرگ خانواده ،دس��تاش را برای کمک به س��وی اس��تفان دراز میکند ،او متوجه نیس��ت که این خود اوس��ت که احتیاج به کمک دارد .آنها همچو یک زوج پیر با زحمت ،س��کندری خوران و قل قل خوران از سرازیری پایین میآیند .من و علی ،برادر جوانتر حس��ن ،پش��ت سر آنها هستیم .علی دست من را محکم گرفته است .او به دلیلی که من به درستی نمیفهمم هرازگاهی دست من را محکمتر فشار میدهد .ش��اید فکر میکند که من دس��ت او را به اندازهی کافی محکم نگرفتهام؟ من هم دست او را فشار میدهم و لبخندی نامطمئن میزنم ،سعی میکنم دستام را از دست او آزاد کنم ولی تالش من فایدهای ندارد .او قاطع است .دوستی نوپای ما باید به نحوی نش��ان داده ش��ود .ما مثل دو دختربچه که در حال گردش باشند، دیگران را دنبال میکنیم. دس��ته جمعی ،همچون گروهی به هم فش��رده ،از خیابانها میگذریم .خانه در طرف دیگر ش��هر واقع اس��ت .در کنس��رو باز میش��ود و ما یکی یکی به بیرون لیز میخوریم. خانه کوچک است و دیوارهایی بلند احاطهاش کردهاند. علی میگوید: ــ ما ثروتمند نیستیم و حیاط خانهمان بزرگ نیست ،امیدوارم که غذای سادهی ما مورد قبول باشد. و بالفاصله به اتاق نشیمن راهنمایی میشویم و در آنجا روی زمین فرشپوش مینش��ینیم .رض��ا پدر و یک ب��رادر دیگر کوچکتر از خود را ص��دا میکند .علی میپرسد آیا مایل هستیم پیژامه قرض کنیم تا راحتتر باشیم؟ ما تشکر میکنیم و با فراغ خاطر تکیه به پشتیهای چیده شده کنار دیوار میدهیم. علی میگوید: چ��ه س��عادتی ک��ه ش��ما را در پ��ارک مالقات کردی��م .اینج��ا آدم خیل��ی کم به توریس��تهای اروپای��ی برخ��ورد میکن��د .ما چی��زی نمیخواهیم جز آنکه ش��ما خاطرهی خوب و به یاد ماندنی از کردستان داشته باشید .از خودتان بگویید ،کی هستید ،چکار میکنید و چند تا بچه دارید. همچن��ان که ما گرم گفتگو هس��تیم زنها س��فره را میچینن��د .میزبانان ما به ما گوش میکنند و وقتی از خانوادهی خود تعریف میکنیم س��ری تکان میدهند ،ما قول میدهیم که دفعهی بعد زن و بچههایمان را همراه خود بیاوریم. رضا میگوید :خانواده از همه چیز مهمتر است .آدم بدون زن و بچه از عهدهی زندگی بر نمیآید .داشتن خانواده به زندگی ارزش زندگی کردن میدهد. 188
بیش��تر از س��ر مالحظ��هی خودم��ان تا ت��رس از تعری��ف واقعیت ،سرنوش��ت ازدواجمان را به طور کامل تعریف نمیکنیم. علی میگوید :پس شما نویسنده هستید و مشغول نوشتن کتابی دربارهی ایران میباشید .چه جالب .امیدوارم که حقیقت را بنویسید. ــ کدام حقیقت؟ ـ��ـ وضعی��ت ما چندان جالب نیس��ت .ته��ران در مقابله با م��ا کردها هر کاری بتوان��د میکن��د ،نه تنها ما بلکه هم��هی اقلیتها ،یعنی بی��ش از نیمی از جمعیت کشور ،فارسها خود در اقلیت هستند .با این حال این ما هستیم که پیدا کردن کار برایمان مشکل است .من با اینکه مهندس هستم دو سال است که بیکار میباشم. ما همیش��ه باید در نظر داش��ته باش��یم که مورد تبعیض قرار میگیریم .ما آش��کارا تحت سلطهی رژیمی شبیه آپارتاید زندگی میکنیم .همهی امکانات در درجه اول به فارسها تعلق میگیرد. پدر خانواده ساکت نشسته است و بدون آنکه گفتگوی ما را بفهمد به ما گوش میکند .کوچکترین پسر ،که دوازده سال دارد ،سعی میکند از گفتگوی ما سر در آورد ،میان ما نشسته است و سرش مثل تماشاگران مسابقهی تنیس از این سو به آن سو میچرخد. رضا از شکایتهای برادرش خسته میشود و میپرسد: اینجا نویسندهای را میشناسید؟ ــ در کردستان؟ ــ نه ،در ایران؟ ــ اکثر آنهایی که ما در تهران مالقات کردیم نویسنده هستند. ــ چه کسانی؟ ــ چهلتن ،سپانلو ،سیمین بهبهانی ،گلشیری و چند نفر دیگر .متٔاسفانه دفعهی اول که به اینجا س��فر کردیم ش��املو خیلی مریض بود ولی دفع��ه بعد بیوهی او را مالقات کردیم. ــ آیدا؟ همه با هم شروع به صحبت کردن میکنند. رضا میگوید: ــ فوق العاده. واکنش آنها باعث میش��ود که ما خود را نویس��ندگان خارج��ی خیلی مهمی به شمار آوریم .برای لحظهای ما همسطح گوته و شکسپیر میشویم. رضا برای آوردن چند کتاب بیرون میرود ،عروس و مادر خانواده ما را دعوت به نشس��تن بر س��ر س��فره میکند .در دایرهای بزرگ ،چهار زانو دور سفرهی پر از غذا مینشینیم. 189
صفایی خالصانهتر از این را مش��کل میتوان جای دیگری پیدا کرد .همه صبر میکنن��د تا بش��قابهای ما تا لبه پر ش��وند .گفتگوی م��ا از موضوعی به موضوع دیگر میپرد .متٔاس��فانه هیچکدام از زنها انگلیس��ی نمیدانند اما از کلماتی که با مردها رد وبدل میکنند میفهمیم که میخواهند بدانند آیا عکسی از بچههایمان به همراه داریم .من عکس دخترانم را بیرون میآورم و به دس��ت آنها میدهم .آنها با دیدن موی بلند و بور دخترهای من جیغ میزنند و میخندند .میپرسم که آیا آنها کوچولویی ندارند ولی نه رضا و نه علی ،هیچکدام مدت زیادی نیست که ازدواج کردهاند .البته همه امیدوار هستند که بزودی کوچولویی داشته باشند. علی میپرسد :میخواهید فیلم عروسی رضا را ببینید و ویدئو را که در گوشهی اتاق است روشن میکند. همه مش��غول تماشا میشوند ،معلوم اس��ت که این اولین بار نیست .هر قدم و حرکت عروس و داماد به تفصیل تفس��یر میش��ود .مادر به قیافهی جدی پس��رش غشغ��ش میخن��دد و وقتی داماد چن��د لحظه بعد پایش به چی��زی گیر میکند و سکندری میخورد ،همهی اعضای خانواده از خنده رودهبر میشوند. ای��ن صحنه را دوباره و دوباره نش��ان میدهند تا آن که رضا میگوید دیگر بس است. علی میگوید: ً ــ میبینید چه الغر بوده .او قبال فقط سرش به شعرهایش گرم بود ولی بالفاصله بعد از ازدواج چاق شد. رضا در جواب میگوید :زن من بهترین زنهاست .باقلواهای خیلی خوشمزهای درست میکند.
190
یک شیش��هی نیمه پر ش��امپاین روی نردهی بالکن .حس��ن و م��ن در هوای خنک ش��بانه ایستادهایم و به منظرهی شهر نگاه میکنیم .خیابان زیر پا در سکوت به سر میبرد .خانههایی که ظاهرا ً شبیه یکدیگر هستند در ردیفهای یکنواخت در کنار هم قرار دارند .نیاز بیش از اندازه به مس��کن رد پای خود را باقی گذاش��ته اس��ت. تنها بنای زیبایی که از اینجا به چش��م میآید یک مس��جد تازه بنا شده است .گنبد فیروزهای منظرهی کوههای پشت سر را سد کرده است. ص��دای مهمان��ان و ام ت��ی وی ،همچون جویباری از اص��وات از داخل اتاق به بیرون در جریان است .حسن تعریف میکند که دوست دوران بچگیاش به قبرس رفته است و او بزودی برای دیدار وی به آنجا خواهد رفت. پیمان بیرون میآید و دوباره س��عی میکند آتش منقل را راه بیاندازد .آتش پس از فوت کردنهای بس��یار میگیرد ،پیمان بلند میش��ود و ب��ا لبخندی نفس گرفته دوباره به اتاق برمیگردد .از الی در میبینم که اس��تفان مش��غول گفتگو با چند زن جوان ،که آنها را ً قبال مالقات نکردهایم ،میباشد. حس��ن لیوان من را پر میکند و میگوید به س�لامتی .امش��ب ش��ب آخر ما در تهران است .چند ساعت دیگر ما را به فرودگاه میرسانند. به بطری فکر میکنم و میپرسم :نمیترسی کسی ما را ببیند؟ ــ نه. ــ ولی خانهی شما نزدیک مسجد است. ــ کسی دیگر به این چیزها اهمیت نمیدهد .کمی بعد از آنکه به اینجا نقل مکان کرده بودم یک مال آمد باال و از من خواست تا صدای موزیک را کم کنم ،یا حداقل در بالکن را ببندم .من به او گفتم که صدای اذان مزاحم من است ،میدانی 191
چه جوابی داد؟ ــ نه. ــ گفت ما هم باید کار خود را انجام دهیم. حس��ن میخندد .حمایت مردم از انقالب کمتر و کمتر ش��ده است .هیچ کسی دیگر رژیم را جدی نمیگیرد ،دستکم در این محله از شهر. آنها متعلق به نسلی هستند که در دوران رهبری خمینی بزرگ شدهاند .سمیر ،مرد خوشتیپ��ی که حرکات زنانه دارد و هفتهی پیش برای دیداری کوتاه به ایران آمده است ،برای من از جزئیات کامل محافل نیویورک تعریف میکند. او میگوید :پدر و مادر من دارند س��الخورده میش��وند ،من سعی کردم آنها را متقاعد کنم تا به آمریکا بیایند ،ولی آنها اصرار میکنند همینجا بمانند .و من آنها را درک میکن��م ،ایران علیرغم همه چیز کش��ور فوق العادهای اس��ت .ولی برای من به عنوان هنرمند زندگی در اینجا غییییییییییییر ممکن است .خودتان میتوانید تصور کنید. وقتی در باز میش��ود ،س��میر به راهرو م��یرود و با مهمان��ان جدیدی که وارد شدهاند ،سرگرم گفتگو میشود. آیا ما واقع ًا در ایران هستیم؟ هاجر میپرس��د :چرا به ایران آمدهاید؟ او کنار من روی مبل چرمی مینش��یند، کارتاش را به من میدهد ،معلوم میشود که محل سکونت دائمی او در مونترال است. او س��والکنان به من نگاه میکند و انتظار جواب جامعی دارد ولی من فرصت پاس��خ دادن به او را پیدا نمیکنم ،چونکه حس��ن میآید و دستش را دور شانههای من میاندازد .او دوستانه ولی با قاطعیت من را به طرف چند نفری میبرد که من حتم ًا باید مالقات کنم. آخر شب من و محمود و شهال در بالکن ایستادهایم .سر و صدای مهمانان در اتاق باال گرفته است .مهمانی به اوج خود رسیده است. محمود میگوید :وقت آن رسیده که به فرودگاه برویم. استفان میگوید: ــ آره مثل اینکه. حسن بیرون میآید و میگوید که دلش میخواهد همراه ما بیاید ولی نمیتواند. م��ا به داخل اتاق میرویم و ش��روع به خداحافظ��ی میکنیم ،خود را در آغوش باز دوس��تان قدیمی و دوس��تان نویافته میاندازیم .ش��هال در راهرو ایس��تاده و منتظر است .او چادر سیاهی به تن کرده است. 192
هم��ه م��ا را تا پایین تا در بیرونی همراهی میکنند .محمود دنده عقب میگیرد و ماشین را بیرون میراند .عباس در صندلی جلو مینشیند .من و استفان و شهال خ��ود را ب��ه زور در صندلی عقب ج��ا میدهیم .آخرین خداحافظ��ی و در ترافیک شبانه راهی میشویم. با س��رعت زیاد از اتوبان مطهری به پایین میرویم و وارد خیابان دکتر حس��ین فاطمی میش��ویم ،از کنار پارک الله که در تاریکی اس��ت میگذریم و پشت چراغ قرمزی قبل از خیابان جمالزاده توقف میکنیم. دربارهی س��فر آیندهمان صحبت میکنیم ،عب��اس میخواهد که دفعهی بعد به تبریز برویم. در ی��ک مغازهی میوهفروش��ی با چراغهای روش��ن ،میوهها به ش��کل هرمهای بدون نقص روی هم چیده شدهاند .دو زن مشغول صحبت با میوهفروش هستند. انارها و پرتقالها همچون جواهرات قیمتی میدرخشند. میپیچیم به خیابان جمالزاده .تمام مس��یر راه تا خیابان آزادی سرازیری است. محم��ود پدال گاز را تا ته فش��ار میدهد .در دو طرف خیاب��ان خانههای تاریک و درختان چنار ردیف ش��دهاند .سر طاق نصرت ش��اه (میدان آزادی) 52از فاصلهی دور پیدا میشود. احساسات پر شور .خداحافظی .و با اینحال شادی بیش از اندازه. محمود و عباس در بردن چمدانها کمک میکنند .به طرف در ورودی میرویم. هوا خنک اس��ت .آنها به دالیل ایمنی اجازه ندارند همراه ما وارد ترمینال ش��وند. چمدانه��ا را زمی��ن میگذاری��م .عباس و محم��ود برای آخرین بار م��ا را در بغل میگیرند .ش��هال پشت س��ر آنها ایستاده اس��ت .به یکدیگر نگاه میکنیم و لبخند میزنی��م .او جل��و میآید و م��ا را یکی پس از دیگری در پارچهی س��یاه چادر خود میپیچد. نگهبانانی که نزدیک در ایستادهاند ما را میبینند ولی به روی خود نمیآورند.
- 52توضيح مترجم.
193
ترجمه:
از تخته کلید نامدار ناصرقصری:
پنج داستان از شاهنامه ،حماسهی ملی ایران۲۰۰۶ ،
زبان زنده را به یک زبان مرده ترجمه نکن ،ترجمهی چند شعر از گونار اکه لوو به هفت زبان و از جمله فارسی۲۰۰۴ ،
واحهای درلحظه ،گزیدهی شعرهای سهراب سپهری به سوئدی،
۲۰۰۰
سرزمینی که وجود ندارد ،گزیدهی شعرهای ادیت سودرگران به
فارسی۱۹۹۹ ،
دلم برای باغچه میسوزد ،گزیدهی شعرهای فروغ فرخزاد به سوئدی۱۹۹۶ ،
کتابها:
عشق بزرگتر است ،سوئدی ،همراه سایر نویسندگان۲۰۱۱ ،
برخوردهای فرهنگی خنده دار ،سوئدی ،همراه سایر نویسندگان، ۲۰۰۵
پادرنگ ،دفتر شعر به فارسی۲۰۰۴ ،
خانه سياه است ،داستانهاى كوتاه به فارسی۲۰۰۰ ،
در راه سوئد ،هفت داستان شگفت انگيز دربارهی هفت پناهندهی ايرانی ،سوئدی۱۹۹۹ ،
مجموعه داستان ،سوئدی ،همراه سایر نویسندگان۱۹۹۶ ،
سفری یکسویه در زمان ،دفتر شعر ،سوئدی۱۹۹۵ ،
دیوار گوش دارد ،مجموعه داستان ،سوئدی ،همراه سایر
نویسندگان۱۹۹۴ ،
Originaltitel: Gubben i taket: Några Iran, Tranan 2003 Tomas Andersson och Stefan Foconi Översättning till persiska: Namdar Nasser ISBN tryckt utgåva 2011: 978-91-978421-2-9 ISBN: 978-91-978421-9-8
[email protected]
Gubben i taket: Några Iran Tomas Andersson och Stefan Foconi
Översättning till persiska: Namdar Nasser
دو نویسندهی س���وئدی در میان سالهای 2002ــ 1999 چندین ب���ار به ش���هرها و مناطق مختلفی در ایران س���فر میکنند .آنها با کش���وری روبرو میشوند که در آن شکاف عمیقی میان فرهنگ شهری و روستایی و میان گرایشهای مذهبی و سکوالر وجود دارد. این دو نویس���نده با حیرت ش���اهد آن میشوند که چگونه ایرانیه���ا همزمان که به تاریخ گذش���تهی خ���ود میبالند تشنهی شکس���تن انزوای بینالمللی کشورشان میباشند. ایرانیها گاهی غربیها و گاهی هم عربها را مورد انتقاد ق���رار میدهند .اما آنچه بیش از هر چه به چش���م میخورد بیتابی روزافزون جوانان اس���ت ت���ا بتوانند بدون دادن اهمی���ت به الگوهای کهنهی نظام خانوادگی و اذیت و آزار حکومت ،سرنوشت خود را به دست گیرند. این خشم فزایندهی جوانان است که آیندهی نزدیک ایران را رقم خواهدزد.
ISBN 978-91-978421-2-9
9 789197 842129